قوانین طبیعت از کجا آمده‌اند؟
تایرون گلداشمیت/ ترجمه: اعظم خرام

چرا ماده باید به گونه‌ای خاص رفتار کند؟ این قوانین کجا نوشته شده‌اند؟‌

برهان‌های زیادی دراثبات یا عدم وجود خدا اقامه شده‌ است. از بین آن‌ها برهان‌های طراحی، پای ثابت چنین مباحثی بوده و هستند. نسخه‌های قدیمی چیزی شبیه به این هستند:

طراحی مرتبط با جانداران

جانداران چیزهای پیچیده‌ای هستند. صرفا به عنوان مثال به این مورد توجه کنید: چشم‌ها از نظر پیچیدگی با تلسکوپ‌ها برابری می‌کنند. تلسکوپ‌ها را هوش طراحی می‌کند و طراحی چشم‌ها به هوش بسیار بیش‌تری نیاز دارد. چشم و سایر مشخصه‌های جانداران باید محصول طراحی هوشمندانه باشند.

در طرف مقابل، نظریه‌ی تکامل تدریجی و تمام شواهد آن قرار دارد. تکامل تدریجی دین‌داران را عصبی می کند، زیرا با نص‌گرایی[۱]  کتاب مقدس در تضاد است. اما نص‌گرایی کتاب مقدس در جایی که وجود خدا خودش مورد پرسش است، به کار نمی‌آید. از این گذشته، غیرعادی است که کسی بیش از این‌که به وجود خدا باور داشته باشد، به این امر اطمینان داشته باشد که سفرپیدایش[۲] کلام واقعی و نص صریح خداوند است.

خداوند با یک دست می‌گیرد اما با دست دیگر می دهد[۳]. درست هنگامی که دانشمندان از مبانی زیست‌شناسی پرده برمی‌دارند، مبانی کیهان را کشف می‌کنند. نسخه‌های جدید برهان طراحی چیزی شبیه به این است:

تنظیم دقیق

قوانین طبیعت باید دقیقا مناسب جهان باشند تا جهان هستی اصولا بتواند پذیرای تکامل یا حیات ارگانیسم باشد. مثلا اگر نیروی گرانش اندکی قوی تر یا ضعیف‌تر می‌بود، ستارگان و سیارات هرگز نمی توانستند تشکیل شوند. ثابت گرانشی و سایر ثابت‌ها می‌بایست با طراحی فرا طبیعی تنظیم شده باشند.

این واقعیت که دامنه‌های مجازبرای پیدایش و ادامه‌ی حیات چه‌قدر محدود هستند، واقعیت سرسام‌آوری است. اگر هنوز چیزی در این مورد نخوانده‌اید، مطلقا متوجه نمی‌شوید منظورمن از سرسام‌آور چیست. برخلاف نظریه‌ی تکامل، نظریه‌های جایگزین برای توضیح تنظیم دقیق، نظریه‌های ناامیدکننده‌ای هستند. تا این‌جای کار، آن‌چه بهترین شکاکان پیشنهاد کرده‌اند این است که تریلیون‌ها تریلیون جهان وجود دارد که هر کدام ازآن‌ها ثابت‌های فیزیکی متفاوتی دارند به طوری که در نهایت یک جهان از میان آن‌ها می‌تواند پذیرای حیات باشد. شما باید بین خدا یا تریلیون‌ها جهان یکی را انتخاب کنید.

اما حالا من برهانی از طراحی را که انتزاعی‌تر است و کم‌تر مطرح شده، به تصویر می‌کشم. استدلال مدنظر من چیزی شبیه به این است:

قوانین طبیعی

حتی اگر تنظیم دقیق را کنار بگذاریم، بازهم قوانین طبیعی چیزهای عجیبی هستند. دو راه رایج برای درک چیستی آن‌ها وجود دارد که هر یک از آن‌ها مشکلات بزرگی دارند مگر این‌که موجودی فرا طبیعی این قوانین را وضع کرده باشد.

چنین دیدگاهی معادل با خدای شکاف‌ها[۴] نیست. این استدلال ربطی به جهل علمی ندارد و تسلیم اکتشافات داروینی‌ جدید نخواهد شد. مطمئنا می‌توانیم قوانین کپلر را بر اساس قوانین نیوتن و قوانین نیوتن را بر اساس قوانین انیشتین و همین‌طور سایر قوانین توضیح دهیم. اما درک این‌که اساسا قوانینی وجود دارد، چیزی نیست که بتوان با قوانین بیش‌تربه آن رسید.

یا اصولا نمی‌توانیم بفهمیم چرا قوانین طبیعی وجود دارند یا باید به چیزی فراتراز قوانین متوسل شویم. چرا قوانین را بدون هیچ توضیح عمیق‌تری به عنوان مشخصه‌های قهری جهان هستی نمی‌پذیریم؟ به خاطر جنس و ماهیت قوانین طبیعی.

پارچین[۵]

جهان هستی چهل‌تکه ای از رویدادهای به هم پیوسته‌‌ای است که به شکل نه چندان محکمی کنارهم قرار گرفته‌اند: این‌جا درخششی است، آن‌جا انفجاری است، جای دیگر سیبی بر زمین می‌افتد. گاهی این رویدادها در الگوهای خاصی رخ می‌دهند و هنگامی که این الگوها به اندازه‌ی کافی جهان شمول باشند، آن‌ها را قانون می‌نامیم.

پس قانون جهانی گرانش چیزی بیش از یک الگوی جهانی برای همه اجسامی که به صورت گرانشی رفتار می کنند، نیست: همه‌ی سیب ها می افتند و غیره. این دیدگاه دیوید هیوم[۶]، شک گرای بزرگ عصر روشنگری[۷] است. و کلمه‌ی پارچین (Mosaic) ارتباطی با موسی ندارد.[۸]

چنین تصویری ما را با پرسش بزرگی مواجه می کند: چرا این الگوها وجود دارند؟ تاسی که هزار بار با عدد شش بر زمین می‌نشیند، فریاد می‌زند و از ما توضیح می‌طلبد: حتما یک‌سوی آن‌را سنگین کرده‌اند. اما اصولا این واقعیت که تاس برخلاف بی‌نهایت احتمالات دیگری که وجود دارد، مثلا این‌که در هوا شناوربماند، تبخیرشود یا به فلامینگو تبدیل شود هر بار به زمین می‌نشیند، چه‌قدر بیش از حالت اول نیازمند توضیح است؟

گزینه‌هایی برای پاسخ دادن وجود دارد. گزینه‌ی اول: در بین تریلیون‌ها جهان تصادفی، بالاخره الگوهایی نیز پدیدار خواهند شد. مثل این است که بگوییم شاید انیشتین کودنی بود که یک کلمه ازحرف‌های خودش را هم نمی‌فهمید. اما احتمالش زیاد است که در یک تریلیون جهان، کودنی با حدس‌های درست تصادفا ظاهر شود. گزینه‌ی دیگر این‌ است که این الگوها را موجودی فرا طبیعی به جهان هستی تحمیل کرده است.

افزون براین، دردیدگاه پارچین مشکلات بزرگی وجود دارد. یکی از آن‌ها این است که برخی الگوها قانون به شمار نمی‌آیند. مثلا این که همه کانگوروها روی زمین متولد می‌شوند، اما حتی اگر چنین الگویی تا ابد صادق باشد، بعید است در جایگاه قانون طبیعت به شمار آید چون فرستادن یک کانگورو باردار به فضا غیرممکن نیست. مطمئنا برخی فیلسوفان در پاسخ به این گونه مسایل حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. ما هم برای‌شان آرزوی موفقیت می‌کنیم. حالا به دومین تصویر رایج از قوانین طبیعت می‌پردازیم.

اَبَر چسب

جهان هستی چهل تکه‌ای از رویدادها است. برخی الگوها تسلط  چندانی بر واقعیت ندارند: این‌که همه‌ی مردم روی زمین به دنیا آمده‌اند از قضای روزگاراست اما سایرالگوها محکم چسب‌کاری شده‌اند. همه‌ی اجسام باید گرانشی رفتار کنند. وقتی الگویی نتواند در حالتی غیر از آن‌چه هست، رخ دهد، این‌جا است که با قانونی از طبیعت روبه‌رو هستیم. این دیدگاه ماتریالیست بزرگ استرالیایی دیوید آرمسترانگ[۹] است. تصویر اَبَرچسب از مطرح شدن آن پرسش بزرگ و مشکلات بزرگ تصویر پارچینی جلوگیری می کند: قوانین طبیعی بر حسب اتفاق پدید نیامده‌اند و از الگوهایی تصادفی متمایز هستند.

اما در تصویر اَبَرچسب نیز مشکلات قابل توجهی وجود دارد. مثلا یکی از آن‌ها این است که وقتی می گوییم اجسام باید به صورت گرانشی رفتار کنند، «باید» به چه معنا است؟ مثلث «باید» سه زاویه داشته باشد و جایگزین آن مطلقا غیرممکن است. اما مطلقا غیرممکن به نظر نمی‌رسد که برخی سیب‌ها رفتار گرانشی نداشته باشند  و ما به راحتی می توانیم چنین سیبی را تصور کنیم. پس چرا سیب‌ها باید گرانشی رفتار کنند؟ به خودتان اجازه ندهید که بگویید: به خاطر قوانین طبیعی.

گزینه‌هایی برای پاسخ به این پرسش وجود دارد. مثلا این‌که وقتی می‌گوییم اجسام باید گرانشی رفتار کنند، درست مثل این است که بگوییم مثلث‌ها باید سه زاویه داشته باشند. اما توجه داشته باشید انکار این‌که برخی اجسام به صورت گرانشی رفتار می‌کنند، شما را در هیچ تناقضی قرار نمی دهد اما انکار این‌که یک مثلث باید دارای سه ضلع باشد، شما را به تناقض گویی وامی‌دارد. مادامی که بایدهایی را بدون تعقل و چشم بسته می‌پذیریم، شاید بتوانیم بگوییم تعداد ذرات جهان هستی فقط باید همین تعدادی باشد که اکنون هست. گزینه‌ی بعدی این است که اجسام باید به صورت گرانشی رفتار کنند چون یک ماهیت فرا طبیعی آن‌ها را وادار به چنین رفتاری می‌کند، مگر زمانی که این کار را نکند و در عوض معجزه‌ای را محقق کند.

البته تصاویر بیش‌تری برای توصیف قوانین طبیعی وجود دارد ولی اکثر آن‌ها در نهایت به انواع دیگری از تصاویر پارچین و اَبَرچسب ختم می‌شوند. به عقیده‌ی من هر تصویری که حتی در حد ناچیزی قابل قبول باشد، دارای شکاف های فلسفی است، نه شکاف‌های علمی. شکاف‌هایی که یک موجود فراطبیعی به بستن آن‌ها کمک می کند. البته در آن صورت هم ایراداتی وجود دارد که ما به آن‌ها توجه نکرده‌ایم؛ از جمله این‌که چرا فکر می‌کنیم ماهیت فراطبیعی که در پس قوانین طبیعی وجود دارد چیزی شبیه به خدا است: واحد، قادر مطلق، عالم مطلق و غیره؟ یا برای یک ماهیت فرا طبیعی چه فایده‌ای دارد که قوانین طبیعی را وضع کند؟

منبع:

Where Do the Laws of Nature Come From?

[۱] literalism

[۲]Genesis، یا  کتاب پیدایش، نخستین بخش از عهد عتیق.

[۳] اشاره به بخش اول، آیه‌ی ۲۱ از کتاب ایوب: خداوند داد و خداوند گرفت. نام خداوند متبرک باد.

[۴]God of the gaps، خدای حفره‌ها یا شکاف‌ها. این اصطلاح دلالت به این ایده دارد که خدا برای پر کردن خلأ علمی بشر ساخته شده است.

[۵]Mosaic، معرق یا پارچین به معنای تکه تکه به هم پیوستن.

[۶] David Hume

[۷]Enlightenment، عصر روشنگری یا عصر روشن‌اندیشی. جنبشی فکری و فلسفی در تاریخ فلسفه‌ی غرب که از میانه‌ی سده‌ی هفدهم ابتدا در انگلستان و سپس در فرانسه آغاز شد و تا پایان سده‌ی هجدهم ادامه داشت. این جنبش انقلاب‌های عظیمی را در دانش و فلسفه به وجود آورد که در نهایت باعث از میان‌رفتن کامل جهان‌بینی قرون وسطایی شد.

[۸] املای انگلیسی این کلمه به شکلی است که گویی ربطی به موسی دارد.

[۹] David Armstrong

مطالب مرتبط

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا