علم چه‌گونه منجر به خداباوری می‌شود
نیل تامس/ ترجمه: فریدون امام‌زاده شوشتری

ویلیام پیلی[۱] زمانی به کنایه گفته بود مشاهده‌ی پیچیدگی چشم انسان (که باعث شده بود تا داروین نسبت به کارآیی انتخاب طبیعی تردیدهای آزار دهنده‌ای پیدا کند) «درمان» بی برو برگرد «خداناباوری» است. با کنایه‌ای به کنایه‌ی او، باید اضافه کنم اگر چشم‌تان چنین نکند مغزتان با «هزاران عملیات هم زمان الکتروشیمیایی‌اش» تقریبا مطمئنا این کار را خواهد کرد.

‌به نظر می‌رسد در این ادعا که یاخته‌شناسی[۲]، یعنی مطالعه‌ی میکروسکوپی سلول‌ها، به لطف بزرگ‌نمایی فوق‌العاده زیاد میکروسکوپ‌های الکترونی، به احیای کاملا غیرمنتظره‌ای از فرصت‌های مناسب برای خداشناسی طبیعی (که زمانی مورد تمسخر پیلی بود) منجر شده است، اندکی گزافه به کار رفته است. پیشرفت‌های اخیرعلم زیست‌شناسی، موضوعی که پیش‌تر آسیبی برای باورهای ماورا الطبیعی انگاشته[۳] می‌شد [۱]، به ‌صورت کمابیش غیرمنتظره‌ای به محرکی برای ظهور پیشرفت‌های جدیدی تبدیل شده است؛ پیشرفت‌هایی که بسیاری از مشاهدات قدیمی‌تر خداشناسی طبیعی را تایید می‌کند، همان‌گونه که حدود چهار دهه پیش اخترشناسی به نام پل دیویس[۴] اظهار داشت «ممکن است عجیب به نظر برسد اما به نظر من راهی که علم به سوی خدا پیش روی ما می‌گذارد مطمئن تر از راه دین است» [۲]. مایکل دنتون[۵] با پشتیبانی از این ادعا  که علم خودش مسئولیت چرخشی نوین به سوی خداباوری را به عهده گرفته است، در کتاب جدید خودش به نام معجزهی انسان: تنظیم دقیق طبیعت برای بقای بشر[۶]، به صورتی قاطعانه می‌گوید بررسی‌های اخیر در مورد این که به نظر می‌رسد کره‌ی زمین برای زیست نوع بشر تنظیم دقیق شده است «بر اساس متون کتب مقدس یهودی-مسیحی یا فلسفه‌ی کلاسیک نیست، بلکه بر اساس شواهدی است که از پیشرفت‌های درک علمی ما از طبیعت به دست آمده است» (ص ۲۰۸).

هدایایی از سوی خدایان

دنتون با ذکرمنابع و مراجع نظریات خودش، با جزییات قانع کننده‌ای که نشان دهنده‌ی تسلط شگفت‌آور او به چند رشته‌ی علمی است، مواردی را شرح می‌دهد که ویژگی‌های نور، کربن، آب و فلزات به متناسب‌شدن طبیعت برای شکل‌گیری نوع بشر کمک می‌کنند. او شواهد پرشمار قابل توجهی ارایه می‌دهد که براساس آن‌ها جهانی که محل زندگی ما است برای استفاده‌ی ما «از پیش تطبیق داده» شده است. برای مثال، چرخه ی آب‌شناسی (هیدرولوژیکی) زمین را که آب بشر را تامین می‌کند در نظر می‌گیریم. این چرخه پدیده‌ای خودسامان است که باعث می‌شود انسان بتواند به زندگی و بهتر کردن شرایط زیست خود ادامه دهد و، بر خلاف بنزین و سایر فرآورده‌ها، نیازی به دخالت انسان برای ذخیره کردن برای استفاده بعدی ندارد. شاید بهتر باشد بگوییم این چرخه، بنا به زبان‌زدی معروف، «هدیه‌ای از سوی خدایان» است. به تعبیر دنتون «اگر آن جهان‌آفرینی می‌بودید که افلاطون می‌پنداشت و می‌خواستید از صفر شروع ‌کنید، می‌بایست آب را دقیقا با مجموعه‌ای از ویژگی‌های حرارتی فعلی‌اش می‌آفریدید» (ص ۱۳۴).

دنتون با اشاره به فیزیولوژی انسان، خاطرنشان می‌سازد چه‌گونه اندام‌هایی مانند قلب و ریه‌ها با «پیش‌بینی فوق‌العاده» بهینه‌سازی شده‌اند و او هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد که آن‌ها و سایر اندام‌های انسان را «معجزه‌های مهندسی زیست» بنامد. او تاکید می‌کند چنین تناسبی برای اهداف انسانی را نمی‌توان به انتخاب طبیعی داروینی نسبت داد، زیرا ویژگی‌های دوست‌دار انسان باید مدت‌ها پیش از آن که انتخاب طبیعی فرصت عمل کردن پیدا کند در طبیعت به وجود آمده باشد (ص ۱۴۹). دنتون با اعتقاد کامل به حرف «t»[۷] ممنوعه‌ی داروین[۸]، از ارجاع به «جزییات غایت‌شناسانه»ی شکل‌گیری طبیعت کوتاه نمی‌آید. به‌ویژه، دنتون موضع سرسختانه‌ای نسبت به آن‌چه «توهم پساکوپرنیکی[۹]معتقد به بی‌ربط بودن کیهانی نوع بشر» می داند، دارد (ص ۱۴۹). این مغالطه‌ای است که به باور او ریشه‌ی آن به داروینیسمی برمی‌گردد که باعث نوعی پسرفت فلسفی به سمت شکلی اصلاح نشده از ماده‌گرایی باستان شد: با پذیرش داروینیسم از سوی جریان اصلی زیست‌شناسی، تمدن غربی آخرین گام خود به عقب را به سمت اتمیسم، ماتریالیسم و ​​آموزه‌ی جهان های متعدد دموکریت[۱۰] و دیگر فیلسوفان پیشاسقراطی[۱۱] یونان باستان برداشت (ص ۲۱). استدلال دنتون به زبان ساده این است که این تصور که ما صرفا «پدیده‌ی دست دومی» هستیم که به صورت تصادفی از فرایندهای بی‌‌هدف در کیهانی به وجود آمده‌ایم که خودش در اثر تصادف محض شکل گرفته است، کمابیش در نیم سده‌ی گذشته با چشم‌انداز علمی جدیدی به چالش کشیده شده است؛ همان‌گونه که مایکل بیهی[۱۲] در تقریظ خود بر کتاب دنتون از این ادعای نخ‌نما شده‌ی برتراند راسل[۱۳] مبنی بر این که «انسان محصول اسباب و عللی است که از آن چه قرار است به آن برسند آگاهی نداشته‌اند» به «ضعیف‌ترین بخش بیانیه‌ی غیرمعقولانه‌ی سده‌ی بیستم» یاد می‌کند (ص ii).

عدم ملاحظه ی تقسیم بندی

روشن است که مسایل مربوط به ماهیت و منشأ انسان هرگز ملاحظه‌ی تقسیم‌بندی آکادمیک سنتی را نمی‌کند و داروینیسم پیامدهای کیهانی و نیز زیست‌شناسانه‌ی روشنی دارد. این فصل مشترک کار دنتون با نظریات اختر شناسان مدرن در این باره است که سیاره‌ی زمین باید خود به نوعی، با استفاده از اصطلاحی که دنتون به کار می برد، «از پیش برنامه ریزی شده» بوده باشد. پیش از آغاز دهه‌ی ۱۹۷۰، ممکن بود بسیاری از مردم باور داشته باشند که جهان مجموعه‌ی درهم و برهمی از نیروهای مادی است که، به استثنای مورد غیرمعمول «برنامه‌ریزی نشده‌ی» حیات ابنای بی‌شمار بشر، تا ابد الآباد به شکلی بی‌هدف بر هم تاثیرمی‌گذارند. با این حال، هنگامی که اخترفیزیک‌دانان متوجه شدند دسته نیروهایی که به آن‌ها ثابت‌های کیهانی می‌گویند، وجود دارند که دقیقا برای پشتیبانی از حیات و حفظ  آن بر سیاره‌ی زمین تنظیم شده‌اند، این باور به چالش کشیده شد.[۳] چنین عواملی موقعیت ممتاز منحصر به فردی به زمین می‌بخشند و متضاد با آن اعتقاد قدیمی‌تری است که زمین در اثر فرایندهای کاملا اتفاقیِ فراز و نشیب‌های کیهانی به وجود آمده است. این یافته‌های مدرن در تقابل ضمنی اما آشکار با «مرکززدایی» زمین، که حاصل انقلاب کوپرنیکی بود، قرار دارند. دنتون به بسیاری از فصل مشترک‌های کیهان‌شناسی و زیست‌شناسی مدرن با دیدگاه انسان‌محور مشخص قرون وسطایی از منزلت بشر اشاره می‌کند که به روشنی در سنن یهودی-مسیحی وجود دارد.

زمین ما، که ازهمه سو در بی‌کرانه‌ای ازبیهودگی بی‌هدف محاصره شده است، همچون فانوس دریایی کیهانی‌ای که در آن حیات و هدف‌مندی می‌تپد، خودنمایی می‌کند [۴]. کیهان‌شناسان در این باره که نمی‌توانند برای چه گونگی پیدا شدن سر و کله‌ی همه‌ی ما در این سیاره دلیلی منطقی بیابند، تردیدی ندارند. بر اساس هر تخمین آماری، ثابت‌های کیهانی ایجاد شرایط مساعد برای حیات در حد بسیار غیرممکن و حتی بازدارنده هستند. در مورد پیدایش و تکثیر اشکال حیات نیز اوضاع بر همین منوال است: موانع بسیاری در قابلیت رمزگشایی عقلایی کل پدیده وجود دارد. وقتی هیچ شاخص مفیدی برای اشاره به «هیچ» جهتی برای فهم پیوستاری طبیعت‌گرایانه وجود نداشته باشد، هیچ سخن معقولی هم درباره‌ی «بهترین تبیین»[۱۴] نمی‌توان بر زبان راند.

یک استثنای کیهانی منحصر به فرد

بنابراین، به نظر می‌رسد سیاره‌ی زمین آن چنان موردی استثنایی در کیهان است که باید به صورت کاملا خاصی نسبت به بقیه‌ی جهان بی‌حیات تبیین شود. در واقع، از نابرابری مطلقی که میان شرایط قابل زیست سیاره‌ی جان‌دار ما و مجموعه‌ی درهم و برهم سیارات سرگردان فاقد حیات پیرامون‌مان وجود دارد، می‌توان استنباط کرد که حیات ذی‌شعور نمی‌توانست بدون نوعی آینده‌نگری و قدرت مفید هماهنگ با آن و بدون در هم شکستن گزینشیِ دیگر قوانین عمومی مسلط بر مجموعه‌ی آشفته‌ی بقیه‌ی جهان برای تحقق بخشیدن به آن چشم‌انداز اولیه، گسترش یابد. بنابراین، گرچه واقعیت موقعیت هندسی مرکزی خورشید غیرقابل انکار است، کره‌ی زمین، به عنوان تنها مکان سکونت در میان مجموعه‌ی درهم و برهم فاقد حیات محیط پیرامون فرازمینی ما، می تواند با مسامحه به حق ادعای نوعی مرکزیت اخلاقی و نمادین در آرایش کیهانی جهان داشته باشد.

ظرافتهای جمع شدهی زمین

دنتون در نوشته‌های قبلی خود از این هم فراتر رفته و مدعی است که اکتشافات جدید اخترفیزیک نشان از شکلی از مشیت الهی دارد. به همین دلیل، او به عنوان استثنایی بر الهیات‌دانان لیبرال مدرنی است که ظاهرا به دستاوردهای علم و الهیات در حوزه‌های معرفت‌شناختی جداگانه که علم در آن‌ها به‌عنوان «شریک ارشد» عمل می‌کند، توجهی ندارند. همچنین حمایت مفصلی از نظریات دنتون را می‌توان در اشارات پل دیویس[۱۵] مشاهده کرد؛ جایی که او نتیجه می‌گیرد  این امکان که منطقه‌ی معتدل محافظ زمین نتیجه‌ی تصادف محض بوده باشد تصوری اغراق‌آمیز است. بنابراین، او احساس می‌کند نمی‌تواند موافق این نظر باشد که ممکن است پیچیدگی‌های انباشته‌شده‌ی سیاره ی ما ناشی تصادفی باشند.[۵]

یادآوری می‌شود که حتی دنی دیدرو[۱۶]، یکی از فیلسوفان آزاداندیش فرانسوی که هم زمان با اراسموس داروین[۱۷]، پدربزرگ آزاداندیش چارلز[۱۸] در مورد مسایل تکاملی گمانه‌زنی می‌کرد، آماده بود برهان طراحی را بپذیرد. به نظر دیدرو کاملا بدیهی بود «آثار طبیعت» که به آسانی قابل مشاهده و قابل لمس هستند، بیش از هر مقداری از فلسفه‌بافی یا در الهیات غور کردن می‌توانند آدمی را به وجود دستی الهی متقاعد کنند.[۶] اکنون حدس‌های شهودی تا حدودی نامتعارف دیدرو در معجزهی انسان مایکل دنتون به‌شدت و با اطمینان پشتیبانی علمی می‌شوند.

یادداشت ها

  1. دنت، دنیل؛ ایده ی خطرناک داروین (لندن؛ پنگوئن، ۱۹۹۶).
  2. دیویس، پل؛ خدا و فیزیک جدید (لندن: پنگوئن، ۱۹۸۳)، پیش‌گفتار، ص ix
  3. این ثابت ها شامل نیروی الکترومغناطیسی محافظی است که منشأ آن هسته‌ی هنوز مذاب زمین و نیروی گرانش است که نه خیلی قوی است و نه خیلی ضعیف؛ نه ما را خرد می‌کند و نه باعث می‌شود به آسمان‌ها پرواز کنیم. از فاصله‌ای دقیقا مناسب با خورشید، بدون سوختن و تبدیل شدن به خاکستر از آن گرما و انرژی می‌گیریم و سپر خورشیدی از ما در برابر سموم فضایی و پرتوهای مضر کیهانی محافظت می‌کند. نگاه کنید به: گیلرمو گونزالس و جی ریچاردز، سیارهی ممتاز: چهگونه مکان ما در کیهان برای کشف طراحی شده است (واشنگتن: رگنری، ۲۰۲۰).
  4. نگاه کنید به جاناتان ویت و بنجامین وایکر، جهانی معنادار: چگونه هنرها و علوم نبوغ طبیعت را آشکار می‌کنند (ایلینوی: انتشارات بین‌وارسیتی، ۲۰۰۶).
  5. نگاه کنید به پل دیویس، ذهن خدا: علم و جستوجوی معنای نهایی (لندن: پنگوئن، ۱۹۹۲).
  6. برای بحث در مورد این نکته نگاه کنید به میچل استیونز، چهگونه خدا ناباوری به ایجاد دنیای مدرن کمک کرد (لندن: پالگریو، ۲۰۱۴)، صفحات ۱۱۸ تا ۱۲۱.

منبع:

In His New Book, Denton Shows How Science Leads the Charge to Theism

[۱] William Paley

[۲] cytology

[۳] metaphysical

[۴] Paul Davies

[۵] Michael Denton

[۶] The Miracle of Man: The Fine Tuning of Nature for Human Existence

[۷]  حرف اول واژه ی انگلیسی Teleology به معنای غایت‌شناسی.

[۸] Darwin

[۹] post-Copernican

[۱۰]  Democritus، دموکریت که در منابع اسلامی (و فارسی) به صورت «ذیمقراطیس» ضیط شده است. م

[۱۱] pre-Socratic

[۱۲] Michael Behe

[۱۳]Bertrand Russell، فیلسوف و ریاضی‌دان انگلیسی. م

[۱۴] best explanation

[۱۵] Paul Davies

[۱۶] Denis Diderot

[۱۷] Erasmus Darwin

[۱۸] Charles

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا