تلاش طراحی هوشمند در برابر طبیعتگراییارکی وسا راپ کوژونن/ ترجمه: حسنا ارشدی
چشمانداز طراحی هوشمندانه این است که تمام مخالفان تکاملگرایی طبیعتگرایانه را در دفاع از یک ایدهی حداقلی از طراحی، متحد کند. ممکن است تمام آنهایی که در جبههی بزرگ طراحی هوشمندانه هستند، در موارد به خصوصی، با یکدیگر مخالفتهایی داشته باشند اما دستکم روی استدلال طراحی و در مخالفت با تفسیر خداناباورانه از علم توافق دارند.
به نظر می رسد تفسیر داوکینزی[۱] از تکامل داروینی[۲] یکی از تاثیرات مهم در پس پیدایش نظریهی طراحی هوشمندانه است[۱]. کتاب ریچارد داوکینز ساعتساز نابینا: چگونه شواهد تکامل، نشاندهندهی جهانی بدون طراحاند؟ (۱۹۸۶)،[۳] که در آن میگوید نظریهى تکامل داروینى از خداناباوری حمایت میکند، بهطور برجستهاى در بسیاری از آثار بزرگ طراحی هوشمندانه نقل میشود. فیلیپ جانسون[۴]، نظریهپرداز پیشتاز طراحی هوشمندانه گزارش کرده است که صورتبندی دیدگاههاى جدیدش دربارهی تکامل را پس از خواندن دو کتاب ساعتساز نابینای داوکینز و تکامل مایکل دنتون[۵] شروع کرده است. جانسون پس از خواندن این کتابها متقاعد شد بحث آفرینش-تکامل[۶] استلزامات عظیمی براى جهانبینى ما و فرهنگ گستردهترمان دارد. او همچنین پذیرفت دیدگاه طبیعتگرایى داوکینز از لحاظ علمى، فلسفى و دینى مشکلدار است[۲]. بنابراین، مخالفت با تفسیر خداناباورانهی تکامل، بخشى از انگیزهی اصلى طراحى هوشمندانه بوده است.
با وجود این، برجستگى داوکینز در کارهاى نظرى طراحى هوشمندانه، شهرت عمومى استدلالهایش را نیز نشان میدهد. ساعتساز نابیناى داوکینز یکى از عمیقترین دفاعها از این ایده باقی مانده که تکامل این قابلیت را دارد که منشأ سازگاریهای پیچیدهی بیولوژیکی مانند چشم انسان را شرح دهد و حتى در برخی کتب اصلى معاصر در زمینهى زیستشناسى تکاملى نیز به استدلال او در این باره ارجاع داده میشود. بنابراین، غیر منطقى نیست که نظریهپردازان طراحى هوشمندانه برای فهم تمام پیچیدگىهاى حیات بدون طراحى، به مباحث شدیدا تاثیرگذار داوکینز دربارهی مسئلهى اساسی قابلیت سازوکار داروینى رجوع کنند. با وجود این، گذشته از ایدههاى داوکینز، براى زیستشناسى تکاملى راههاى بسیار دیگرى نیز وجود دارد.
ذکر این نکته نیز مهم است که همهی نظریهپردازان، بر تفسیر ضد دینى داوکینز از نظریهى تکامل و فهم او از سازوکارهاى تکامل اتفاق نظر ندارند. از این رو، کونور کانینگهام دینشناس[۷] در کتاب خود ایدهى دیندارانهی داروین[۸] میگوید هم بیخدایی جدید داوکینزى و هم طراحى هوشمندانه، سیر تکاملى را دقیقا به شکلی اشتباه میفهمند و نمىتوانند عمق واقعى و پیچیدگى نظریهى تکاملى را که سازگار با تفسیر خداپرستانه است، درک کنند.
تشریح طبیعتگرایى
واژهى طبیعتگرایى در فلسفهى مدرن معناى بسیار دقیقی ندارد؛ به این معنا که انواع گوناگونی از طبیعتگرایان وجود دارند. با وجود این، معناى بنیادین این کلمه از آثار فیلسوفانی مانند جان دیوى[۹]، ارنست نگل[۱۰]، سیدنى هوک[۱۱] و روى وود سلارز[۱۲] گرفته شده که خود را طبیعتگرا نامیدهاند. ایدهى گستردهى طبیعتگرایى این است که فلسفه را با علم در یک ردیف قرار دهد. به نظر مىرسد اصلىترین روش براى فهمیدن جهان طبیعى، علم است و این باور وجود دارد که چیزی خارج از طبیعت وجود ندارد. همچنین، گفته مىشود نقش فلسفه این نیست که بدون علم، نظریههاى بزرگ متافیزیکى بسازد؛ بلکه نقش آن حمایت از علم براى انجام وظیفهى آن است[۳].
پس دیدگاه طبیعتگرایانه به سیر تکاملى چیست؟ چارلى هاردویک[۱۳] دربارهی طبیعتگرایى پنج تعریف زیر را ارایه میدهد:
١. بیرون از طبیعت -که بشر و مخلوقات تربیتی بشر را در خود دارد- هیچچیز وجود ندارد.
٢. از تعریف شمارهى ١ اینطور استنباط میشود که طبیعت از خودش سرچشمه میگیرد.
٣. از آنجایى که چیزی فراتر از طبیعت وجود ندارد، هیچ مقصود یا هدف اساسیای که معناى ثابتى به جهان بدهد، نمىتواند وجود داشته باشد.
۴. چیزى به اسم «روح» و همچنین دورنمای منطقىای از بقاى هوشیارى بشر فراتر از مرگ وجود ندارد.
۵. پیدایش حیات و ذهن در تکامل، اتفاقی و ناخواسته بوده است.
جان هات[۱۴] معتقد است علاوه بر موارد بالا، طبیعتگرایی علمی شامل دو نکتهی زیر نیز میشود:
- هر اتفاق طبیعی، خود محصولی از سایر اتفاقات طبیعی است. از آنجایی که هیچ هدف خداییای وجود ندارد، تمام هدفها صرفا هدفهایی طبیعی هستند که در اصل قابل وصول به درک علمی هستند.
- تمام ویژگیهای گوناگون موجودات زنده، از جمله بشر، سرانجام میتوانند در شرایط تکاملی –بهخصوص شرایط داروینی- توضیح داده شوند. این باور میتواند «طبیعتگرایی تکاملی» خوانده شود.
در تعاریف بالا، طبیعت به شکل سلبی تعریف میشود؛ یعنی با چیزی که طبیعی در نظر گرفته نمیشود. طبیعتگرایی شناخته شده است تا اساسا شامل انکار وجود خدا و اهداف الهی در طبیعت شود. با این حال، طبیعتگرایی، فراتر از این نکته، شامل انواع کاملا گستردهای از مفاهیم «طبیعی» میشود. تعریف طبیعی از چیزی که وجود دارد میتواند این باشد: «هرچیزی که وجود دارد، ساخته شده از مادهای است که به وسیلهی شیمیدانها در جدول تناوبی عناصر توضیح داده شده است»؛ هر چند که مطمئنا سطوح مقدماتیتری نیز میتواند مورد بررسی قرار گیرد. با وجود این، کماکان این تعریف، تعریفی کاملا مبهم از چیزی است که طبیعت در بر دارد؛ بهخصوص که طبیعتگرایان اجازهی پیدایش مواردی مانند هوشیاری را میدهند؛ مواردی که به نظر میرسد اگر بخواهیم تعریف خوبی از آنها ارایه دهیم، به چیزی فراتر از شیمیِ صرف احتیاج داشته باشیم[۴].
در یک تقسیمبندی کلی مهم، میتوان طبیعتگرایی را به «طبیعتگرایی نرم»، «طبیعتگرایی سخت» و «طبیعتگرایی حذفکننده» دستهبندی کرد. طبیعتگرایی نرم میتواند حقیقت ذهن و هدف را بپذیرد و اجازهی پیدایش لایههای حقیقت را که سادهشدنی به فیزیک یا شیمی نیستند، بدهد. طبیعتگرایی نرم نیازی به تعاریفِ تقلیلدهندهی تکاملی که تمام حیات بشر را توضیح میدهد، ندارد. طبیعتگرایان سخت و حذفکننده میگویند اعتقادات عمومی ما دربارهی هوشیاری صرفا «روانشناسی مردم» است که به مرور زمان با فهم طبیعتگرایانه جایگزین خواهد شد و در آن، به مفاهیمی مانند خیال و هوشیاری اشاره نشده است[۵]. گوئتز[۱۵] و تالیافرو[۱۶] گفتهاند عامل اساسی متحدکنندهی انواع طبیعتگراییها در حقیقت بیخدایی است؛ یعنی چیزی که طبیعی است در تضاد با باور به خدا تعریف شده است. این موضوع شاید اندکی سادهانگارانه باشد؛ زیرا همانطور که هات تعریف میکند به نظر میرسد طبیعتگرایی شامل انکار روح و نامیرایی پس از مرگ نیز میشود. با وجود این، انکار خداوند یا هر واقعیت ماوراطبیعیای عاملی اساسی در طبیعتگرایی محسوب میشود.
بر این اساس، تکامل طبیعتگرایانه در حقیقت به معنای تکاملی است که میتواند بدون خدا فهمیده شود. بنابراین، در اصول، برای یک طبیعتگرا شدنی است که باور کند تا زمانی که طراح خدا نباشد، تکامل به شکل هوشمندانهای طراحی شده است. برای مثال، ممکن است چنین استدلال شود که نخستین شکل حیات را موجودات بیگانه طراحی کردهاند یا حتی قوانین طبیعتی را که مطالعه میکنیم، نژادی از موجودات فضایی فرا ابعاد، مهندسی کردهاند. چنین دیدگاههایی به یک طبیعتگرا اجازه خواهد داد از شکلی از طراحی هوشمندانه حمایت کند. احتمالا تا زمانی که این موجودات هوشمند بتوانند از شکلهای نخستین غیرهوشیارانهی سادهتر به وجود آیند؛ این موضوع کماکان طبیعتگرایانه خواهد ماند. با وجود این، طبیعتگرایان در بحث طراحی هوشمندانه در مورد فرآیندهای بیهدف، آن دسته از تعابیری از نظام طبیعت را که کمتر خیالی هستند، ترجیح میدهند. در طبیعتگرایی، هوشمندی و هدف در هر موردی، تنها در جهان طبیعی ظهور پیدا میکنند؛ آن هم تنها پس از تکاملی طولانی (البته اگر وجود هوشمندی و هدف -حتی در بشر- بهعنوان حقیقت پذیرفته شده باشد).
سیر تکاملی طبیعتگرایانه میتواند به معنای این دیدگاه که زیستشناسی تکاملی بهشکل مثبتی در تضاد با اعتقادات مذهبی است نیز باشد. حتی اگر زیستشناسی تکاملی بهشکلی منطقی سازگار با وجود آفریننده باشد نیز ممکن است اینطور استدلال شود که زیستشناسی تکاملی برخی عقاید مذهبی را غیر موثقتر جلوه میدهد. آنچه در ادامه آمده، مثالهایی از کشمکشهای مطرح شده است:
- تناقضهای میان زیستشناسی تکاملی و خوانش واقعی و تاریخی از سفر پیدایش[۱۷] ]در کتاب مقدس[. برای مثال، با توجه به نظریهی استاندارد داروینی، همواره جمعیت بیشتری از انسانهای نخستین وجود داشته است؛ در حالی که در سفر پیدایش، منشا تمامی انسانها به یک جفت انسان بر میگردد. نظریهپردازان طراحی هوشمندانه معمولا از درگیر شدن در این بحث خودداری میکنند[۶].
- کشمکش میان باور مسیحیت و روایت تکاملی تاریخ بشر. برای مثال، چنین استدلال شده است که پذیرش زیستشناسی تکاملی داروینی نیازمند تغییراتی در باور به گناه نخستین است.
- کشمکش میان «تفسیر تکاملی از اعتقادات دینی» و «تفسیر دینی از اعتقادات دینی»؛ اگر ما توانایی ذهنی شناخت را عامل به وجود آمدن اعتقادات دینی بدانیم در این صورت اگر تکامل برای به بار آوردن این توانایی ذهنی شناخت، منفعتی جدای از ارایهی اعتقادات راستین داشته باشد، آیا به این معنا است که ما برای اعتماد به توانایی ذهنی خود هیچ دلیلی نداریم؟[۷]
- کشمکش میان اخلاق سنتی مسیحی و کوششهای مسیحیان برای استنتاج اصول اخلاقی از فرضیهی داروین، مانند فرضیهی اجتماعی داروین. افراد بسیاری در جبههی طراحی هوشمندانه، این موضوع را کشمکشی قابل توجه در نظر میگیرند[۸].
- کشمکش میان جهانبینی داروینی و باور مسیحی. مایکل روس[۱۸] استدلال میکند اگر ما در تاریخ تکاملی، طبیعتگرایی را پذیرفتهایم، باید به جستوجوی تبیینهای طبیعتگرایانه (غیر معجزهای) برای چیزهایی مانند تجربههای حواریون نیز راغب شویم. اینها پرسشهایی دربارهی معتبرترین تعبیر فلسفی از زیستشناسی تکاملی داروینی هستند.
- کشمکش میان تعابیر داروینی از پیچیدگی زیستی و این ایدهی الهیاتی که خداوند با هدفی کیهان را طراحی کرده و همانطور که آن را طراحی کرده، به جهان هم حیات بخشیده است. با وجود این، داروینگرایی یعنی آشکار کردن جهانِ بدون هدف؛ جهانی که به جای آنکه با مشیت محبتآمیز الهی اداره شود، تصادفاتی بیدقت و ضروری ادارهاش میکنند. این آخرین کشمکش هدفدار، اصلی ترین بحث در طراحی هوشمندانه است. در عین حال، اهمیت اخلاقی این مسایل نیز در پسزمینهی بحث طراحی هوشمندانه بررسی میشوند.
اخلاق طراحی هوشمندانه و انتقاد فرهنگی از طبیعتگرایی
اهمیت انگیزههای دینی، فرهنگی و سیاسیِ بحث طراحی در طراحی هوشمندانه، مسئلهای بحثبرانگیز است. هم منتقدان و هم مدافعان طراحی هوشمندانه میپذیرند که نظریهپردازان طراحی هوشمندانه انگیزههای اخلاقی و فرهنگی دارند. منتقدان طراحی هوشمندانه تمایل دارند بگویند این انگیزهها به نظریهپردازان اجازهی ارزیابی باورهای علمی با روشی موثق را نمیدهد[۹]. در مقابل، مدافعان طراحی هوشمندانه استدلال میکنند انگیزهی اصلی و اخلاقی آنها جستوجوی حقیقت است. اهمیت دینی و فرهنگی این مسایل به طرفداران طراحی هوشمندانه، نیروی اخلاقی بیشتری میدهد تا برای مطالعه و مباحثه دربارهی این مسایل زمان بگذارند. از این رو جانسون استدلال میکند طراحی هوشمندانه به دنبال «آزاد کردن علم از کنترل باور مادیگرایانه است که دانشمندان را از دنبال کردن حقیقت منع میکند». آشتی عقل و ایمان نیز یکی از اهداف فرهنگی مهم طراحی هوشمندانه شناخته میشود. از این رو استفان سی مایر[۱۹] میگوید: «نظریهی طراحی هوشمندانه هم هیجان به وجود میآورد و هم بیمیلی؛ زیرا علاوه ارایه تعریف قانع کنندهای از باورهای علمی، به یکپارچگی دو عامل بسیار بسیار مهم (علم و ایمان) که مدت طولانی در تضاد باهم به نظر میرسیدند، کمک میکند». مدافعان خداشناسی طبیعی، محققان علمی و جامعهی دینی هر دوی این هدفها را بهشکل وسیعی دنبال میکنند. اما استفادهی هرکدامشان از این اهداف بسیار متفاوت است[۱۰].
همچنین استدلال اخلاقیای در بحث الهیات وجود دارد که ادعا میکند وجود خداوند، در سطح هستیشناسی اخلاق، اهمیت اخلاقی مهمی دارد. این طور ادعا می شود که اگر خدایی وجود ندارد، پس خوب و بد، واقعیتهای عینی نیستند، بلکه فقط اندیشهها و احساسات ذهنی افراد و جوامع هستند. اگر آفرینندهی شایستهای وجود ندارد که جهان ما را با هدفی مشخص طراحی کرده باشد، پس برای حیات ما هیچ هدف ذهنیای که از بیرون در نظر گرفته شده باشد، وجود ندارد. بلکه ما باید اهداف خودمان را به وجود بیاوریم[۱۱]. دههها پیش از جنبش طراحی هوشمندانه، آفرینشگرایان قایل به متن مقدس و آفرینشگرایان قایل به تکامل نیز بر اهمیتِ اخلاقی منازعهی آفرینش-تکامل تاکید کردهاند[۱۲].
با وجود این که اغلب آثار طراحی هوشمندانه بر اهمیت علم و فلسفه تاکید میکنند، اهمیت خرد اخلاقی و مذهبی نیز بهطور برجستهای در یک سری از نوشتهها دیده میشود. کارهای فیلیپ جانسون، خرد در توازن[۲۰] و برش حقیقت[۲۱] با تاکید بر مفهوم دینی و اخلاقی بحث تکامل آغاز شده و پایان مییابند. از دیدگاه جانسون، افسانههای آفرینش فرهنگ ما استدلالهای استاندارد را که فرهنگ ما برای «تمام پرسشهای مهم» به کار میبرد، تعیین میکنند. داستان آفرینش الهی اعتقاد به هدفمند بودن وجود ما و عینی بودن اخلاقیات را بنا میکند. در حالی که داروینگرایی طبیعتگرایانه هر دو را تضعیف میکند. در استراتژی جانسون برای تغیر فرهنگ، طراحی هوشمندانه به عنوان «برشی از حقیقت» عمل میکند که بیاساسبودن روش علمی مادهگرایی را نشان میدهد و از این رو برای جلوهی مفاهیم گستردهتری از عقلانیت فرصت ایجاد میکند. به دنبال همین نکته، جانسون امیدوار است که فرهنگ غربی به باور در اخلاقیات عینی بازگردد و وحی کتاب مقدس را به عنوان واقعیت عینی بپذیرد. بنابراین، از دیدگاه جانسون، داروینگرایی نه تنها نظریهای علمی، بلکه نوعی جهانبینی و شیوهای از تفکر است. او استدلال میکند دنت[۲۲] و داوکینز تفسیر درستی از تکامل ارایه میدهند، جایی که سیر تکاملی داروینی همچون اسیدی جهانی، باورهای سنتی ما را میخورد و (اگر حقیقت داشته باشد) به عنوان نقطهی آغازی منطقی برای فهم تمام حیات و فرهنگ بشر شناخته میشود. از آن جایی که جانسون در دنیا به عنوان مبتکر اصلی و رهبر جنبش طراحی هوشمندانه در دههی ۹۰ در نظر گرفته میشود، دیدگاههای او برای جنبش طراحی هوشمندانه بسیار قابل توجه است.
بنیامین ویکر[۲۳] که از طرفداران طراحی هوشمندانه است در کتاب داروینگرایی اخلاقی: چهگونه ما به اصول معتقد شدیم[۲۴] میان دو رویکرد اخلاقی متفاوت که به عقیدهی او در تمام طول تاریخ نزاع داشتهاند، تمایزی قایل میشود؛ اولین رویکرد «اخلاق الهیاتی»[۲۵] است که ویکر آن را با طراحی هوشمندانه پیوند میدهد. دومین رویکرد «داروینگرایی اخلاقی»[۲۶] است که به عقیدهی ویکر ریشهی آن به فلسفهی اپیکور[۲۷] باز میگردد و به زیستشناسی تکاملی مرتبط است. بحث ویکر یکی از پرجزییاتترین مباحث اخلاقی در ادبیات طراحی هوشمندانه است و روشن است که حاوی مقدمههایی از جانسون، بیهی[۲۸] و دمبسکی[۲۹] است. ویلیام دمبسکی در مقدمهای که برای کتاب ویکر نوشته است، طراحی هوشمندانه را «نقطهی آغازین جنگ فرهنگها» میخواند. از دیدگاه دمبسکی، پرسش اساسی در پس سیستمهای متفاوت اخلاقی نیز ماهیت واقعیت است: «در نهایت، مسئله این است که آیا واقعیت در مبنای خود هدفدار و هوشمند است یا بیفکر و مادی.»
حامیان مالی موسسهی دیسکاوری[۳۰] در آغاز با هدف نشاندادن بینش طراحی هوشمندانه و اهمیت فرهنگی آن، این موسسه را تاسیس کردند. این موسسه با این ایده آغاز میشود که انسانها در سیمای خدا آفریده شدهاند و گزارش میدهد که این ایده بهشکل مثبتی روی تولد دموکراسی نیابتی[۳۱]، حقوق بشر، تشکیلات آزاد و پیشرفت علم و هنر تاثیر گذاشته است (بهطور خلاصه، تمام موفقیتهای اصلی فرهنگ غربی). آنها تا جایی پیش میروند که میگویند امروزه اعتقاد به بشر به عنوان سیمای خدا تحت حملهی فیلسوفان علم مادهگرایی است که وجود عینی خیر و شر را انکار میکنند و از ارزش حیات بشر میکاهند. سیر تکامل داروینی اینطور فهمیده شده است تا بخش اساسیای از شالودهی این فسلفهی مادهگرا را فراهم کند. به همین خاطر است که رقابت طراحی هوشمندانه با داروینگرایی و فلسفهی مادهگرایی (ماتریالیسم) از لحاظ فرهنگی اهمیت دارد.
جان جی وست[۳۲] مدیر موسسهی دیسکاوری است و از این جهت کتاب او با نام روز داروین در امریکا: چهطور فرهنگ و سیاست ما به نام علم، غیر انسانی شده است[۳۳] برای فهم تصور اخلاقی جنبش طراحی هوشمندانه مهم است. وست معتقد است مادهگرایی علمی داروینی در به وجود آوردن پنج اثر اخلاقی منفی نقش حیاتیای بازی کرده است: تکنوکراسی، تخیلگرایی، کاهش ارزش حیات بشر، نسبیتگرایی اخلاقی و خفه کردن آزادی بیان. وست نمیگوید این دستآوردها الزاما نتیجهی جهانبینی داروینی هستند: «پدیدههای اندکی هستند که نتیجهی ضروری یک مجموعهی خاص از ایدهها باشند. مردم، معمولا با باورهای خود بهشکل آشفتهای رفتار و باورهای خود را به شیوههای گوناگون تفسیر میکنند و به کار میبرند. از سوی دیگر، ممکن است مادهگرایی علمی، این دستآوردها را ضروری نکرده باشد. اما مسلما آنها نتایج طبیعی و منطقی از جهانبینی مادهگرا بودهاند. وست، طراحی هوشمندانه را پادزهر خوبی برای جهانبینی مادهگرایی علمی میبیند.
تلاشهای موسسه دیسکاوری در واقع بازگویی و بسط همان ایدهی اولیهی جانسون است: افسانههای آفرینش فرهنگ نقش بزرگی در تعیین اخلاقیات فرهنگی بازی میکنند؛ زیرا بهشدت بر دیدگاههای مربوط به ماهیت انسان تاثیر میگذارند. روند کلی جنبش طراحی هوشمندانه، بحث داروینگرایی و طراحی هوشمند را کشمکشی میبیند میان جهانبینیهایی با استانداردهای عقلانی و اخلاقیات متفاوت. طراحی هوشمندانه از هدفدار بودن واقعیت دفاع میکند؛ در حالی که داروینگرایی دربارهی تقلیل واقعیت به هدفهای مادی بیفکر است. چنین استدلال میشود که طراحی هوشمندانه همآهنگ با اخلاقیات عینی و باور به ارزش انسان است؛ حال آنکه داروینگرایی بیشتر همآهنگ با نسبیتگرایی اخلاقی و کاهش ارزش حیات بشر است .
بنابراین، جنبش طراحی هوشمندانه صریحا با داروینگرایی، نه فقط به عنوان نظریهای علمی، بلکه به عنوان یک جهانبینی نیز کاملا مخالفت میکند. نظریهپردازان طراحی هوشمندانه معتقدند این جهانبینی به لحاظ اخلاقی و فرهنگی خطرناک است و به همین دلیل است که با آن مخالفت میکنند. البته آنها میگویند این موضوع، باعث نمیشود که انگیزههای دیگری (مانند یافتن حقیقت) در ]داروینگرایی[ وجود نداشته باشد و در عین حال باعث نمیشود که استدلال طراحی هوشمندانه کاملا درست باشد. در جریان این مطالعه، بارها نشان خواهم داد نظریهپردازان طراحی هوشمندانه تاکید بسیاری بر اهمیت شواهد تجربی دارند و در قالب و شکل ایدههایشان دربارهی طراحی و سیر تکاملی، به دنبال براهین صحیحاند. همانطور که جنبش طراحی هوشمندانه گفته است، چنین چیزی در روایت تاریخی-شخصی آنها نیز اثرگذار است. در تاریخ علم، نظریهها و بحثها برای دلایل متفاوتی پیشنهاد داده شدهاند. مردم، حتی دانشمندان، به وسیلهی عوامل گوناگونی انگیزه پیدا کردهاند و انگیزههای اخلاقی و مذهبی الزاما در تضاد با انگیزهی یافتن حقیقت نیستند؛ بلکه انگیزههای اخلاقی و دینی نیز میتوانند در بسیاری اوقات فرد را به سمت حقیقتخواهی سوق دهند و فرد زمان زیادی را صرف اثبات حقیقت دربارهی برخی مسایل کنند. میکاییل استنمارک[۳۴] پیشنهاد داده است ما باید رابطهی علم و دین را از نگاههای متفاوتی تحلیل کنیم. از نگاه اجتماعی و غایتشناسی، بسیاری از فعل و انفعالات بین علم و دین میتواند بدون به خطر انداختن سیر روبه رشد توجیه نظریههای علمی وجود داشته باشد. سیر روبه رشد استدلالها مسئلهای جدا از انگیزهی آن استدلالها است.
در این موضوع تشخیص عقلانیت عینی و ذهنی کمککننده است. برخی دیدگاهها میتوانند بهطور عینی غلط باشند و بنابراین هر استدلالی در طرفداری از آن دیدگاه، ما را از منظر عینی حقیقت گمراه میکند. با وجود این، ممکن است استدلالهای چنین دیدگاهی از یک منظر ذهنی محدود، متقاعدکننده به نظر برسند. برای مثال، برای اروپاییهای قرون وسطی باور به جهانی «زمینمرکز» کاملا عقلانی بود؛ اگرچه کیهانشناسی «خورشیدمرکز» به مرور زمان تفکر زمینمرکز را برانداخت اما خود آن تفکر نیز با گذشت زمان منسوخ شد. بنابراین، با توجه به این تمایز، حتی اگر برخی دیدگاهها مانند طراحی هوشمندانه یا زیستشناسی تکاملی داروینی برای ما از لحاظ «عینی» غلط باشند، باید بتوانیم بپذیریم که پذیرش این دیدگاهها بهطور «ذهنی» برای کسانی که به آن باور دارند عقلانی است. علاوه بر این در یک فرهنگ دموکراتیک، تلاش برای فهمیدن دلایلی که دیگران برای اعتقاداتشان دارند و تلاش برای وارد شدن به گفتوگوی منطقی، مهم است[۱۳]. ما باید تلاش کنیم از استدلالهایی استفاده کنیم که از راه مشابه، برعلیه خودمان استفاده نشوند. در واقع، در بحث طراحی هوشمند، هر دو طرف تا حدودی تحت تاثیرانگیزههای اخلاقی و مذهبی هستنند. همانطور که پیشتر اشاره شد، بسیاری از منتقدان نیز بحث طراحی هوشمندانه را به عنوان نبردی بین خیر و شر میبینند؛ من در جریان این مطالعه، بسیاری از فرضیات مذهبی از جهتهای گوناگون را ذکر خواهم کرد.
من خواهم کوشید که در این فرآیند، هم از انتقادها و هم از دفاعیات طراحی هوشمندانه خوانشی خیرخواهانه داشته باشم و با دیدگاههای گوناگون به این گفتوگو وارد شوم. بر پایهی خوانش من از محتوای طراحی هوشمندانه و گفتوگو با برخی طرفداران طراحی هوشمندانه به این احساس قوی رسیدهام که نظریهپردازان طراحی هوشمندانه، واقعا به حقیقت ارزش مینهند. بنابراین، این طور نیست که من صرفا از یک سری نظریهپرداز توطئهچین طرفداری کنم. در حالی که بررسی کامل دیدگاه اخلاقی طراحی هوشمندانه فراتر از حد این مطالعه است، میخواهم چند تذکر برای بحث طراحی هوشمندانه ارایه دهم.
نخست، طراح مشخص شده در بحث اخلاقی طراحی هوشمند، صریحا خداپرستانه است؛ نه صرفا یک طراح هوشمند غیر مشخص. ویکر استدلال میکند که یک طراح هوشمند وجود دارد که نظام اخلاقی ذاتی را برای ماهیت بشر به وجود آورده است و بنابراین، بشر باید در راستای نظام اخلاقی طبیعی طراح رفتار کند.
اکنون پرسشی به وجود میآید: «چرا ما باید در راستای خواستههای طراح رفتار کنیم؟» همانطور که بعدا خواهم گفت جنبش طراحی هوشمندانه روی محدودیتهای منطقی بحث طراحی و دشواری شناسایی طراح، صرفا بر پایهی بحث طراح، تاکید میکند. طراح در حقیقت حتی میتوانست موجودی فضایی باشد؛ هرچند اگر ما جملهی ویکر را تغییر دهیم و آن را اینگونه بخوانیم که «موجودات فضایی ما را به وجود آوردهاند تا غریزههای اخلاقی ویژهای داشته باشیم و از این رو ما باید در راستای طراحی آنها رفتار کنیم»، دیگر این گزاره متقاعدکننده به نظر نمیرسد. مگر موجودات فضایی نمیتوانستند مانند موجودات متناهی اهداف زیانآور داشته باشند؟ اگر خودمان به قابلیت طراحی اشکال هوشمندی از حیات میرسیدیم چه؟ حتی اگر ما آنها را طوری طراحی کرده باشیم که برده باشند، آیا باز هم کاملا متعهد خواهند شد تا بهدرستی به شیوهای که ما آنها را طراحی کردیم، عمل کنند؟ اینطور به نظر نمیرسد. با وجود این، بر اساس این تعریف اگر طراح (یعنی خدا) مرجع اخلاقی عالی جهان است، پس اینکه ما با توجه به نظام اخلاقی او عمل کنیم، منطقی به نظر میرسد. در نتیجه، این موضوع در ردیف با مباحث اخلاقی الهیاتی در مورد وجود خداوند قرار میگیرد[۱۴]. استدلال ویکر دربارهی طراح، تنها روی این تصور که قویتر از سایر تصورات است، معنا مییابد و دربارهی تصورات مینیمالیستی که در مباحث طراحیِ «طراحی هوشمند» استفاده شده است، معنایی ندارد. همانطور که بعدا خواهم گفت، طرفداران طراحی هوشمندانه در استدلالهایشان، گاهی اوقات متاثر از تصوری مینیمال از طراح و گاهی اوقات متاثر تصویری خداپرستانه از طراح هستند.
دوم اینکه ارایهی جهانبینیهای اخلاقی جایگزین در مباحث اخلاقی طراحی هوشمندانه شدیدا دوگانه است. اعتقاد خداپرستانه در طراحی هوشمند و اعتقاد ماتریالیستی (مادهگرایی) در سیر تکاملی داروین، به عنوان گزینههای رقابتی اصلی ارایه شدهاند. اما این خود سبب انشعاب احتمال تکاملگرایی خداپرستانه میشود. آیا اعتقاد به هدفدار بودن واقعیت و اخلاقیات سنتی نمیتواند با اعتقاد به سیر تکاملی داروین ترکیب شود؟ منابعی که در این فصل به آنها اشاره کردیم معتقدند تکاملگرایی خداپرستانه، دیدگاهی دشوار و مسئلهساز است که احتمالا فقط «محتمل» است؛ اما نه به منطقیِ باور به طراحی هوشمند خداپرستانه یا باور به مادهگرایی داروینی. پیکربندی دوگانهی این گزینهها نیز به نحوی است که این واقعیت را در نظر نمیگیرد که صرفا شمار اندکی از طبیعتگرایان هستند که طبیعتگرایی یا زیستشناسی تکاملی را به عنوان نقطهی آغازین تفکر اخلاقی میپذیرند[۱۵].
من بعدا بحث خواهم کرد که انتقاد طراحی هوشمندانه از تکاملگرایی خداپرستانه استدلالهای جنبش را به سمت تناقضات میراند؛ زیرا این استدلالها لنگرگاه ناکافی در مقابل دفاعیات دقیق و عمیق تکاملگرایی خداپرستانه هستند و ضعف بزرگی در مبحث طراحی هوشمندانه محسوب میشوند.
یادداشتها:
۱ . همانطور که جاناتان لویزبرگر نیز بحث کرده است:
Loesberg, Jonathan,۲۰۰۷, “Kant, Hume, Darwin, and Design: Why Intelligent Design Wasn’t Science Before Darwin and Still Isn’t.” The Philosophical Forum. Vol. 38. No. 2. 95-123.
۲ . ویلیام دمبسکی نیز تصدیق کرده است داوکینز تاثیری اساسی درتنظیم ایدهی «پیچیدگی تعیینشده»ی خودش بوده است. نگاه کنید به مصاحبه در بارهام:
Barham, James, ۲۰۱۲, “William Dembski Interview.” The Best Schools Blog. Available at <http://www.thebestschools.org/blog/2012/01/14/william-dembski-interview/>. Accessed on May 20, 2014.
- Papineau, David, 2009, “Naturalism.” Stanford Encyclopedia of Philosophy. Spring 2009 Edition. Ed. Edward N. Zalta. Available at < http://plato.stanford.edu/archives/spr2009/entries/naturalism/>.
همچنین برای نظری اجمالی از انواع طبیعتگرایی رجوع شود به:
Ritchie, Jack, 2008 Understanding Naturalism. Stocksfield: Acumen.
۴ . با وجود اینکه طبیعتگرایی با فیزیکگرایی پیوند یافته است، همهی طبیعتگرایان این باور را که مادهی فیزیکی تمام آن چیزی است که وجود دارد، مطرح نکردهاند. همچنین خیلیها معتقد هستند ویژگیهای غیر فیزیکی میتواند از طریق روندهای فیزیکی پدیدار شود. اما در نهایت، مطمئنا این ویژگیهای غیر فیزیکی کماکان به فیزیک وابستهاند. (رجوع شود به: Ritchie, Jack, 2008 Understanding Naturalism. Stocksfield: Acumen.، فصل ۶)
تعریف طبیعت مسئلهساز است. درک بشر از چیزی که «طبیعت» نام دارد در جریان تاریخ و با تصوراتی متفاوت از طبیعت که بهطور دستهجمعی ساخته شده، تغییر یافته است. ممکن است یک طبیعتگرای امروزی بگوید طبیعت از ماده و انرژی ساخته شده است. اما محدودیتهای این ایدهها در خلال تاریخشان تغیر یافته است. کانینگهام میگوید حتی اگر ذهن بشری بتواند فقط دستهای از ماده و انرژی باشد، این موضوع ایدهی ماده و انرژی را به سمت نقطهی شکست میکشد. به علاوه، اگر طبیعت مانند اساس واقعیت به معنای تمام واقعیت است، بنابراین، میتواند در اساس شامل خدا، روح ها و فرشتهها نیز بشود. حتی ممکن است کسی استدلال کند در فهم خداپرستانه، وجود خدا طبیعی است و وجود جهان، ماورا طبیعی است.
۵ . بنابراین یک طبیعتگرا میتواند بپذیرد که حقیقت میتواند در سطوح بسیار متفاوتی مطالعه شود، هر کدام با اصول و ایدههای مناسب خود. برای مثال، زیستشناسی نیاز ندارد تا به فیزیک یا روانشناسی تقلیل پیدا کند تا زیستشناسی شود. بلکه یک طبیعتگرا میتواند ایدهای طبقهبندی شده از واقعیت را بپذیرد. برای تحلیلی از انواع گوناگونی از طبیعتگرایی، رجوع شود به Ritchie, Jack, 2008 Understanding Naturalism. Stocksfield: Acumen.. برای دفاع از طبیعتگرایی حذفکننده، رجوع شود به:
Churchland, Paul M., 2007, Neurophilosophy at Work. Cambridge: Cambridge University Press.
۶ . برای کشمکش میان آفرینشگرایی و تکاملگرایی رجوع شود به:
Numbers, Ronald, 2006, The Creationists: From Scientific Creationism to Intelligent Design. Cambridge, MA: Harvard University Press.
و
Ratsczh, Del, 1996, The Battle of Beginnings. InterVarsity Press, Downers Grove, Illinois.
۷ . برای انتقاد به این دیدگاه رجوع شود به:
Visala, Aku, 2011, Naturalism, Theism and the Cognitive Study of Religion: Religion Explained? Burlington, VT: Ashgate.
و
Leech, David & Visala, Aku, 2011, “The Cognitive Science of Religion: Implications for Theism?” Zygon. Vol. 46. No. 1. 47-64.
۸ . برای مثال، این نکته در کتابهای داروین گرایی اخلاقی
Wiker, Benjamin, 2002, Moral Darwinism: How We Became Hedonists. Downers Grove, IL: InterVarsity Press.
و روزِ داروین در امریکا
West, John G., 2007, Darwin Day in America: How Our Politics Have Been Dehumanized in the Name of Science.
Wilmington, DL: Intercollegiate Studies Institute.
بحث شده است.
۹ . مسئلهی منتقدانی مانند فارست و گروس (Forrest and Gross) (2004) این نیست که اخلاق در ذات خود برای یک دانشمند چیز بدی است. برخی اخلاقیات برای علم ضروری هستند؛ برای مثال، دانشمندان باید به پروژههای علمی بهدرستی اهمیت بدهند، با سایر انسانها همیاری کنند و بتوانند اشتباهات خود را بپذیرند (استنمارک ۲۰۰۴، فصل ۳). بنابراین، گفتن اینکه دانشمندان انگیزههای اخلاقی دارند، این مفهوم را نمیرساند که این دانشمند، دانشمند خوبی نیست. بحث منتقدان بیشتر این است که اخلاق ویژهی جنبش طراحی هوشمندانه و انگیزههای دینی، متناسب با علم نیستند؛ زیرا گمان میشود این انگیزههای دینی و اخلاقی، نظریهپردازان طراحی هوشمندانه را از حقیقت دور کنند. به نظر میرسد محافظت از دیدگاه بیپایه و اساس مذهبی دربارهی جهان و پیشرفت تاثیر آن به لحاظ سیاسی، انگیزههای مهمتری هستند.
Forrest, Barbara & Gross, Paul, 2004, Creationism’s Trojan Horse: The Wedge of Intelligent Design. Oxford: Oxford University Press.
Stenmark, Mikael, 2004, How to Relate Science and Religion: A Multi-Dimensional Model. Grand Rapids, MI: Wm. B.Eerdmans Publishing Co.
۱۰ . مِیِر به نشانهی تایید، بیانیهی وایتهد (Whitehead) را بازگو میکند: «وقتی ما در نظر میگیریم چه دینی برای انسان است و اینکه علم چیست، اصلا گزافهگویی نیست که بگوییم جریان آیندهی تاریخ بستگی به تصمیم این نسل دربارهی ارتباطات میان آنها دارد». (وایتهِد ۱۹۲۶، ۲۶۰).
Whitehead, Alfred North, 1926, Science and the Modern World. New York, NY: Macmillan.
۱۱ . برای پاسخ به این مسئله راههای بسیاری وجود دارد: (۱) ملحد میتوانست موقعیت خود را تغییر دهد و خداپرست شود. اگر ملحدی هم به وجود اخلاقیات عینی و هم به این که اخلاقیات عینی نیاز به خدا دارد، اعتقاد داشته باشد، پس چنین چیزی منطقا به خداشناسی میانجامد. بر اساس این دیدگاه، اگر کسی نخواهد از اخلاقیات عینی دست بردارد، باید خداپرست شود. (۲) ملحد میتوانست بحث کند اخلاقیات عینی نیازی به وجود خدا ندارد اما میتواند بر پایهی چیز دیگری باشد؛ مثلا شاید جهانهایی افلاطونی. (۳) ملحد میتوانست طبیعت ذهنی اخلاقیات را تشخیص دهد، اما استدلال میکند این موضع به هیچ تفاوت کاربردیای ختم نمیشود. بهطور نمونه تمام جوانب بحث موافق هستند که ملحدان، حتی اگر به خدا ایمان نداشته باشند، میتوانند اخلاقانه رفتار کنند؛ مسئلهی اساسی ثبات منطقی ملحدان به جای اخلاقیات آنها است. در واقع اخلاقیات ملحدان از پیش فرض شده است؛ ملحد در طلب «خیر» است و رفتار را در روشنایی آن چیزی که خیر بودن آن را باور دارد، ارزیابی میکند. (۴) ملحد میتوانست بپذیرد ما حقیقتا نمیتوانیم بدون خدا، اخلاق داشته باشیم و مسلما این موضوع برای اخلاقیات ما مسئلهساز است، اما ضرورت وجود خدا، این موضوع را درست نمیکند. (۵) ملحد میتوانست بپذیرد که ما نمیتوانیم بدون خدا، اخلاقیات داشته باشیم و این را مجوز آزادی برای انجام دادن هر کاری که دوست داریم، بدانیم. بنابراین، بسیاری از گرایشهای متفاوت و واکنشهای فلسفی، ممکن است. برای مطالعهی بیشتر رجوع شود به:
Garcia, Robert K. & King, Nathan L. (Ed.), 2009, Is Goodness without God Good enough? A Debate on Faith, Secularism and Ethics. Lanham, ML: Rowman & Littlefield.
۱۲ . برای برخی از مثال ها رجوع شود به فصول ۴ و ۵ از
Numbers, Ronald, 2006, The Creationists: From Scientific Creationism to Intelligent Design. Cambridge, MA: Harvard University Press.
۱۳ . در این زمینه، رجوع شود به کار قریبالوقوع مرکز فضیلت فنلاندی در مورد عقل و تشخیص مذهبی (Finnish Center of Excellence on Reason and Religious Recognition) که ریستو سارینن (Risto Saarinen) آن را هدایت کرده است.
۱۴ . خود ویکر تصدیق میکند که دارد از اخلاقیات خداشناسی سنتی مسیحی دفاع میکند. تقابل ویکر بین سیستم خداپرستانه از اخلاقیات-جایی که خدا عینی بودن اخلاقیات را تضمین میکند- و نسبیتگرایی-جایی که بشر باید «سیستمهای ارزشی خود را بسازد»-است، البته بر پایهی اعتقاد به اصول لذتگرایی یا اعتقاد به اصول فایدهگرایی.
۱۵ . داوکینز نوشته است ما به دلیل داروینگرایی، این زمینه را داریم که استدلال کنیم اساسا هیچ هدفی برای جهان و هیچ خیر و شری وجود ندارد. با وجود این، داوکینز در جای دیگری نیز گفته است با این همه، ما انسانها این قابلیت و این وظیفه را داریم که اخلاقی عمل کنیم. درحقیقت باور به اهمیت خوبی یکی از شالودههای انتقاد اخلاقی داوکینز به دین است. ممکن است اینطور باشد که وجود حقیقتهای اخلاقی در خوانش داوکینز بهدرستی بر حقیقت سوار نشود اما نیاز است بیشتر دربارهی آن بحث شود. میکاییل استنمارک، تفاسیر اخلاقی از علم را به عنوان علمگرایی مورد انتقاد قرار داده است. طبیعتگرایی که علمگرایی را رد میکند، میتواند چنین تفاسیر اخلاقیای را نیز رد کند و تلاش کند پایههای دیگری برای اخلاقیات بیابد.
منبع:
Erkki Vesa Rope Kojonen, Intelligent Design: a Theological and Philosophical Analysis, HELSINKI, 2014, 30-40
[۱] Dawkinsian
[۲] Darwinian evolution
[۳] The Blind Watchmaker: Why the Evidence of Evolution Reveals a Universe without Design
[۴] Phillip Johnson
[۵] Micheal Denton
[۶] creation-evolution
[۷] Theologian Conor Cunningham
[۸] Darwin’s Pious Idea
[۹] John Dewey
[۱۰] Ernest Nagel
[۱۱] Sidney Hook
[۱۲] Roy Wood Sellars
[۱۳] Charley Hardwick
[۱۴] John Haught
[۱۵] Goetz
[۱۶] Taliaferro
[۱۷] Genesis
[۱۸] Michael Ruse
[۱۹] Stephen C. Meyer
[۲۰] Reason in Balance (۱۹۹۵)
[۲۱] The Wedge of Truth (۲۰۰۱)
[۲۲] Dennett
[۲۳] Benjamin Wiker
[۲۴] Moral Darwinism: How We Became Hedonists (۲۰۰۲)
[۲۵] theistic morality
[۲۶] Moral Darwinism
Epicurus [۲۷] (۲۷۰-۳۴۰ قبل از میلاد مسیح)
[۲۸] Behe
[۲۹] Dembski
[۳۰] Discovery Institute’s Wedge Document
[۳۱] representative democracy
[۳۲] John G. West
[۳۳] Darwin Day in America: How Our Politics and Culture Have Been Dehumanized in the Name of Science (۲۰۰۷)
[۳۴] Mikael Stenmark