آنچه تجربههاینزدیکبهمرگ و روانگردان دربارهی آگاهی انسان آشکار میکننددیوید فریمن/ ترجمه: عمادالدین حبیبی
ماهیت آگاهی چیست؟ در لبهی پرتگاه مرگ و پس از آن چه اتفاقی برای آگاهی میافتد؟ با استفاده از چه روشهایی مطالعهی علمی تجربیات نزدیک مرگ و استفادهی دارویی از ترکیبات روانگردان، میتواند در درک شرایط انسانی و توانایی ما برای کاهش رنجهای عاطفی به ما کمک کند؟
این پرسشها و پرسشهایی از این دست، موضوع کنفرانسی در آکادمی علوم نیویورک[۱] بود که هشتم ژوئن ۲۰۲۳ در نیویورک برگزار شد. این رویداد یکروزه شامل ارایههای روانشناسان، متخصصان مغز و اعصاب، پژوهشگران حوزهی زیست پزشکی، یک دینشناس و همچنین شرح جذاب یک تجربهی نزدیک مرگ از سوی خبرنگار و نویسندهی مشهور، سباستین جونگر[۲]، بود.
تجربههاینزدیکبهمرگ[۳] یا به اختصار NDE، تجربههایی عمیق و غالبا معنوی و عرفانی هستند –کارشناسان آنها را دورههای «هشیاری قطعشده»[۴] مینامند–که تاثیر قابل توجهی بر افرادی که در نزدیکی مرگ قرار میگیرند یا در شرایط خطر جسمانی یا روحی جدی قرار دارند، میگذارند. این تجربیات معمولا با احساساتی مانند شناور و معلقبودن خارج از بدن خود، احساس حرکت به سوی یک نور روشن و همچنین ملاقاتداشتن با خویشاوندان مرده، شناخته میشوند.
تجربههاینزدیکبهمرگ در فرهنگهای مختلف مستند شدهاند و از زمانهای باستان شناخته شدهاند. برای مثال، براین سی. مورارسکو[۵]، نویسندهی کتابی به نام کلید جاودانگی[۶] در سال ۲۰۲۰ که شواهد علمی مربوط به استفادهی آیینی از مواد روانگردان در دوران باستان کلاسیک را شرح میداد و یکی از سخنرانان کنفرانس بود، اظهار کرد: «ما درحال صحبت دربارهی چیزی هستیم که ممکن است صدها هزار سال قدمت داشته باشد.»
اکنون میدانیم که تجربههاینزدیکبهمرگ بهطور شگفتیآوری شایع هستند. در تحقیقات اخیر، ۱۵ درصد از بیماران واحد مراقبتهای ویژه و حتی تا ۲۳ درصد از بازماندگان ایست قلبی اعلام کردند که چنین تجربههایی داشتهاند. این اطلاعات از عصبروانشناس[۷] و مشاور علوم اعصاب، دکتر هلنا کاسول[۸]، مسئول هماهنگی علمی مرکز توانبخشی عصبی در بیمارستان دانشگاه لیژ در بلژیک، در این کنفرانس ارایه شد.
او توضیح داد که: «به دلیل بهبود تکنیکهای احیا که در سالهای اخیر در دسترس قرار گرفتهاند، بیشتر افراد توانستهاند از ایست قلبی و وضعیتهای دیگر جان سالم به در برند و تجربیات خود را به یادآورند.»، او افزود که این تجربههاینزدیکبهمرگ اکنون به عنوان یک زمینهی جدید تحقیقات علمی پدیدار شدهاند.
تجربههاینزدیکبهمرگ میتوانند تاثیرات شخصی داشته باشند و باعث تحول درونی شخص شوند. برخی افراد پس از تجربههاینزدیکبهمرگ، کاهش ترس از مرگ را گزارش میدهند. دیگران از افزایش احساس همدردی یا هدف در زندگی خود خبر میدهند اما برخی دیگر ممکن است با الگوهای مداوم رویاها یا افکار مزاحم یا دیگر اثرات منفی مواجه شوند. با توجه به این موضوعات دکتر کاسول میگوید: «فکر میکنم مهم است که افراد بتوانند در مورد این تجربیات صحبت کنند و بدون انتقاد و قضاوتشدن، شنیده شوند.»
ممکن است برای تجربههاینزدیکبهمرگ پایهی تکاملی وجود داشته باشد. سخنران کنفرانس، دانیل کوندزیلا[۹]، دکترای پزشکی و فلسفه، نورولوژیست در بیمارستان دانشگاه کپنهاگ و استادیار دانشگاه کپنهاگ دانمارک[۱۰]، راجع به تحقیقاتی که این تجربیات را به مرگاندیشی متصل میکنند توضیح میدهد: «این پدیده بهشدت مستند و قابل اعتماد است که در آن حیوانات -حتی حشرات- بهطور ساختگی مرگ را تظاهر میکنند تا از کشتهشدن به دست شکارچیان جلوگیری کنند. تحقیقات نشان میدهد که تکامل زبان در انسانها توانایی منحصر به فردی به ما داده است تا این رفتار کلیشهای را به داستانهایی غنی تبدیل کنیم؛ روایتهایی برای توصیف احساسات و مشاهدات رازآلودی که معمولا در تجربههاینزدیکبهمرگ دیده میشوند.»
همه از اینگونه تحقیقات متقاعد نمیشوند. کریستوف کوخ[۱۱]، دکترای فلسفه، دانشمند ارشد و رییس موسسهی علوم مغز آلن[۱۲] که یکی از سخنرانان کنفرانس بود، میگوید: «توضیحات تکاملی تنها داستانهایی هستند که ممکن است درست باشند یا اشتباه اما این واقعیت که ما تجربیاتی در نهاد خود داریم، مسئلهی قابل توجهی است.»
تحقیقات در زمینهی مبنا و پایههای عصبی تجربههاینزدیکبهمرگ نشان میدهد که این پدیده در اثر ترکیبی از حالتهای آگاهی ناشی میشود: بیداری، خواب با حرکت سریع چشم (REM)[۱۳] و خواب بدون حرکت سریع چشم(non-REM).
کوین آر. نلسون[۱۴]، دکترای پزشکی و عصبشناس از دانشگاه کنتاکی و یکی از سخنرانان کنفرانس میگوید: «تعادل فیزیولوژیکی بین حالتهای آگاهی در شرایط نزدیک به مرگ به هم میخورد، این موضوع باعث میشود سیستمِ انگیختگی[۱۵] ساقهی مغز[۱۶] که حالتهای آگاهی را کنترل میکند، حالت بیداری و حرکت سریع چشم را به یک حالت ترکیبی، به نام نفوذ REM[۱۷]، درآمیزد. نفوذ REM به ویژگیهای کلیدی نزدیک به مرگ منجر میشود، از جمله درازکشیدن بدون حرکت، فعالسازی بصری، احساس خروج از بدن و تجربهی ویژگیهای روایی[۱۸].»
به گفتهی دکتر نلسون بیشتر افرادی که تجربهینزدیکبهمرگ دارند، بهصورت فیزیولوژیکی مستعد به نفوذ REM هستند.
در حالی که برخی دانشمندان سعی در بهبود درک تجربههاینزدیکبهمرگ دارند، دیگران در حال انجام آزمایشهای بالینی روی ترکیبات روانگردان[۱۹] هستند که نشان داده شده است میتوانند وضعیت و حالت تغییر یافتهای از آگاهی مشابه با آنچه در افرادی که تجربهینزدیکبهمرگ دارند، ایجاد کنند. شواهد زیادی نشان میدهد که این ترکیبات -هنگامی که تحت نظر متخصص و در محیطهای به دقت کنترلشده به فرد داده میشوند– ممکن است به نحو بسیار ژرفی در کاهش تنش عاطفی در افراد مبتلا به بیماریهای مزمن کمک کنند.
تیمی از محققان، بهمنظور ارزیابی تاثیرات سیلوسایبین[۲۰] (یک ترکیب روانگردان که در برخی از گونههای قارچ وجود دارد و انسانها آن را هزاران سال است که استفاده میکنند) مطالعهی برجسته در سال ۲۰۱۶ انجام شد. این مطالعه را که گروهی شامل آنتونی پی. بوسیس[۲۱]، دکترای فلسفه، استادیار بالینی روانپزشکی در دانشکدهی پزشکی گروسمن نیویورک[۲۲] و یکی از سخنرانان کنفرانس انجام داده بود، نشان داد که یک جلسهی درمانی با سیلوسایبین در افراد مبتلا به مراحل پایانی سرطان، به کاهش سریع افسردگی، اضطراب و یاس منجر میشود.
مزایای درمانی سیلوسایبین بیشترین اثرات مثبت را در افرادی داشت که در جلسات، تجربیات عرفانی قوی را گزارش دادهاند. بهگفتهی دکتر بوسیس: «هر چه تجربهی عرفانی قویتر باشد، اثر بزرگتری در کاهش افسردگی به دنبال خواهد داشت.» او اضافه میکند که: «اینها تجربههاینزدیکبهمرگ نیستند، اما تجربیاتی مرگ مانند با نمودی مشابهاند.»
تحقیقات اخیر نشان میدهند که سیلوسایبین فقط یکی از داروهای متعددی است که میتواند تجربههاینزدیکبهمرگ را ایجاد کند. برای نمونه، تجربیات ناشی از کتامین[۲۳] (یک بی حسکننده با اثرات توهمزا) نسبت به تجربیاتی که سیلوسایبین ایجاد میکنند، شباهت بیشتری به تجربههاینزدیکبهمرگ دارند. به گفتهی شارلوت مارسیال[۲۴]، دکترای فلسفه، یک عصب روانشناس در دانشگاه لیژ در بلژیک و از سخنرانان کنفرانس: «ما تنها شباهت ظاهری بین تجربیات ذهنی را مورد مطالعه قرار دادیم و میزانی را که هر یک از این داروها ممکن است در درمان افسردگی موثر باشند ارزیابی نکردیم.»
تجربهینزدیکبهمرگ سباستین جونگر سه سال پیش، پس از پارگی ناحیهی متورم یک رگ خونی در شریان پانکراس او رخ داد. در حالی که پزشکها برای متوقفکردن خونریزی که حیات او را تهدید میکرد شتافته بودند، او به یاد میآورد که با یک چاه « تاریک و بیپایان» مواجه شده، چاهی که تهدید میکرده او را به داخل خواهد کشید. با این حال او همزمان «جوهرِ وجود» دلپذیر پدرش را که مدتها پیش مرده بود، احساس میکرده است. جونگر میگوید: «این دقیقا یک رویا نبود. این نصفهیراه بین یک رویا و یک احساس بود.»
سباستین جونگر که خود را به عنوان یک بیخدا توصیف میکند و پدرش فیزیکدان بود، گفت که آن تجربه در هر حال او را وادار به بازنگری نه تنها دربارهی زندگی و مرگ بلکه دربارهی ماهیت جهان کرد.
او می گوید: «دوست داشتم بگویم به زندگی پس از مرگ ایمان دارم اما ندارم. ولی بدون شک، من یقین عقلانیام را از دست دادهام.» و اضافه میکند که اکنون باور دارد که ممکن است «نوعی انرژی یا پدیدهی کوانتومی» به روشهایی که ما نمیفهمیم، با واقعیت تعامل داشته باشد.
اگر برخی تجربههاینزدیکبهمرگ را به عنوان شواهد احتمالی فراطبیعی یا پدیدههای فراتر از حوزهی دانش علمی ببینند، برخی دیگر معتقدند که اینها به سادگی نتیجهای از فرایندهای فیزیولوژیکی هستند؛ فرایندهایی مانند کمبود اکسیژن مغز که ممکن است از ایست قلبی[۲۵] ناشی شده باشد.
دکتر کندزیلا[۲۶] اظهار کرد: «برای تجربههاینزدیکبهمرگ توضیحات کاملا طبیعی وجود دارد. هیچ نیازی به فرض هر گونه رویداد ماورایی نیست.»
اما دکتر ریموند ای. مودی جونیور[۲۷]، دارای دکترای پزشکی و فلسفه و سخنران اصلی که نظرات او زمینه را برای کنفرانس فراهم کرد، عدم اطمینان خود را نسبت به اینکه تجربههاینزدیکبهمرگ واقعا چه چیزی را نمایان میکنند، بیان کرد: «من واقعا نمیدانم، فکر میکنم بسیاری از سوالاتی که ما در حال مواجهه با آنها هستیم، هنوز پرسشهایی علمی نیستند.» او اضافه میکند: «فکر میکنم که این پرسشها، سوالاتی فلسفی هستند.»
دکتر مودی نویسندهی کتاب زندگی پس از زندگی[۲۸] در سال ۱۹۷۵ است که با خلق این اثر علاقه به تجربههاینزدیکبهمرگ را برانگیخت. او سالها است که تجربههاینزدیکبهمرگ را مستند کرده و عبارت تجربهینزدیکبهمرگ هم ابداع او است.
طبق نظر کارن آرمسترانگ[۲۹]، نویسندهی لندنی کتابهای زیادی در زمینهی مسایل دینی و از سخنرانان اصلی کنفرانس، هیچ کس نمیتواند با اطمینان دربارهی سوالات متعالی زندگی و معنای آنها پاسخ قطعی بدهد.
او میگوید: «نه دین و نه علم، واقعا نمیتوانند پاسخگو باشند. در نهایت، ما همه در ابری از ناشناخته ها قرار داریم.» او با اشاره به یک متن ناشناخته از قرن چهاردهم در زمینهی معنویت و عرفان مسیحی، می گوید: «همهی ما در تلاش هستیم تا معنایی را در سرتاسر زندگی پیدا کنیم. بدون آن، انسانها به راحتی به یاس فرو میروند.»
برای برایان سی. مورارسکو نیز، در تجربههاینزدیکبهمرگ و تجربیات بصری مشابه، ادراکات عجیب و احساسات پیچیدهی مشاهدهشده جزیی از هستهی تجربیات انسانی به شمار میروند. «چیزی دربارهی آن نوع تجربه- نزدیک به مرگ، روانگردان، دینی یا عرفانی یا هر چیز دیگر- وجود دارد که تمام نسلهای انسان را به یکدیگر متصل میکند.»
منبع:
https://www.nyas.org/news-articles/academy-news/what-near-death-and-psychedelic-experiences-reveal-about-human-consciousness/
[۱] The New York Academy of Sciences (NYAS)
[۲] Sebastian Junger
[۳] Near-death experiences
[۴] disconnected consciousness
[۵] Brian C. Muraresku
[۶] The Immortality Key
[۷] neuropsychologist
[۸] Helena Cassol
[۹] Daniel Kondziella
[۱۰] Copenhagen University
[۱۱] Christof Koch
[۱۲] Allen Institute for Brain Science
[۱۳] Rapid-eye movement
[۱۴] Kevin R. Nelson
[۱۵] Arousal
[۱۶] Brainstem
[۱۷] REM intrusion
[۱۸] Narrative qualities، این عبارت به این اشاره دارد که تجربههاینزدیکبهمرگ ساختار داستانی شامل عناصری مانند شخصیتها، رویدادها، تضادها، توصیفات و احساسات دارند. م.
[۱۹] psychedelic compounds
[۲۰] Psilocybin
[۲۱] Anthony P. Bossis
[۲۲] NYU Grossman School of Medicine
[۲۳] ketamine
[۲۴] Charlotte Martial
[۲۵] cardiac arrest
[۲۶] Kondziella
[۲۷] Raymond A. Moody, Jr.
[۲۸] Life after Life
[۲۹] Karen Armstrong