نگاهی اجمالی بر استدلال طراحی هوشمندانه‌ی ویلیام دمبسکی
هاوارد جی. ون تیل/ ترجمه: امیرحسین لطیفی

علوم طبیعی به تنوع وسیعی از فرایندهای فیزیکی، شیمیایی و زیستی می‌پردازند که سیستم مورد نظر را از حالت ابتدایی به حالت نهایی تغییر می‌دهند. برای مثال، زیست‌شناسی فرگشتی، با فرایندهایی سر و کار دارد که طی آن‌ها موجودات زنده با به کارگیری ظرفیت‌های عملکردی و تحولی خود و در تعامل با محیط فیزیکی و اکولوژیکی خودشان، در طول زمان تغییر می‌کنند.

بخش اعظم استدلال‌های دمبسکی در ناهار مجانی در کار نیست[۱] بر این امر متمرکز است که توجه خوانندگان را به مفهومی خاص جلب کند؛ این که این فرایندهای تحولی در مسیر تحقق خود احتمالا با محدودیت‌هایی مواجه خواهند شد که عامل آن‌ها ملزومات منطقی و ریاضیاتی نظریه‌ی اطلاعات است. از منظر دمبسکی، مجامع علمی، به خصوص با انتساب مکانیزم داروینی برای فرگشت، در مواجهه با این محدودیت‌ها بسیار اهمال کرده‌اند. از نظر او، مجامع علمی وقتی فرض را بر این گذاشتند که تمام تحولاتی که در زیست‌شناسی فرگشتی به وقوع می‌پیوندند می‌توانند با فرایندهای طبیعی محض رخ دهند، نتوانستند نسبت به محدودیت‌های علیت طبیعی و الزامی که پیرو آن برای وجود فعالیت یک عامل هوشمند غیرطبیعی به‌وجود می‌آید، توجه کافی داشته باشند.

از نظر دمبسکی، کاربرد مستقیم «برهان‌های نظریه‌ی طراحی» به وضوح نیاز به عمل طراح را به تصویر می‌کشد. «توضیحات نظری طراحی تلاش می‌کند رویدادها، اشیا یا ساختارهایی را شناسایی کند که نشان‌های واضحی از وجود هوشمندی را به نمایش می‌گذارند و بدین ترتیب به طور مشروع می‌توان آن‌ها را به طراحی نسبت داد».[۲] دمبسکی با تمرکز بر میدان‌گاه فرگشت زیستی، باور دارد که در جایگاهی است که به طرزی متقاعد‌کننده نشان داده است که «یک سیستم زیستی که هیچ شواهدی از پیچیدگی اختصاصی ندارد (مثل یک باکتری بی‌تاژک) وقتی به یک سیستم دارای این پیچیدگی (مثلا باکتری تاژکدار) تحول می‌یابد، نمی‌تواند به روش‌های طبیعی محض محقق شده باشد بلکه نیازمند هوش است.»[۳]

در کلام دمبسکی «طراحی قابل تشخیص است؛ ما در حقیقت می‌توانیم آن را شناسایی کنیم و متدهای قابل اعتمادی هم برای شناسایی آن داریم . . . همان‌طور که من به طور مستدل در این کتاب شرح داده‌ام، طراحی پدیده‌ای کاملا رایج، منطقی و قابل مشاهده است»[۴]

جنبش طراحی هوشمندانه به «تاریخچه‌ی شکل‌گیری» جهان می‌پردازد. دمبسکی در این باره می‌گوید «طراحی اساسا به چیدمان‌های از پیش موجودی می‌پردازد که نشانی از طراحی دارند»[۵] زمانی که به برخی از «اشیای طبیعی» (هر شیئی نه صرفا آن‌چه از طریق عمل انسانی یا حیوانی ساخته شده است، بلکه موجود زنده یا بخشی از یک موجود زنده) می‌نگریم سوالی که برای حامیان طراحی هوشمند پیش می‌آید این است که: آیا این شیئ می‌تواند صرفا از طریق فرآیندهای طبیعی (یا علل طبیعی) ساخته شده باشد؟[۶]

فرایندهای طبیعی محض آن‌هایی هستند که می‌توان شکل‌گیری آن‌ها را به طور کامل براساس کنش و واکنش مواد سازنده‌ی شیئ و محیطش توجیه کرد. این‌ها فرایندهایی هستند که علوم طبیعی به آن‌ها مجهز شده است تا بتوان آن را در پرتو «مکانیزم‌های شناخته شده‌ی تجربی»‌ که اتم‌ها، مولکول‌ها، سلول‌ها و موجودات زنده، کنش و واکنش انجام می‌دهند، سازماندهی می‌شوند یا همدیگر را دگرگون می‌سازند، توضیح داد. در ادبیات طراحی هوشمندانه این‌ها اغلب تحت عنوان فرایندهای هدایت نشده‌ی طبیعی معرفی می‌شوند تا آن‌ها را از سایر فرایندهایی که در آن‌ها یک عامل (برای مثال یک طراح هوشمند) عامدانه مشارکت می‌کند (آن‌ها را به طور فعال هدایت می‌کند) متمایز سازند..

در ادبیات طراحی هوشمندانه تمام فرایند‌ها یا علل طبیعی در یکی از سه دسته‌بندی علّی زیر قرار می‌گیرند:

۱-شانس

۲-ضرورت

۳- فعالیت مشترک شانس و ضرورت.

 اشیای طبیعی یا رویدادهایی که نتیجه‌ی شانس محض هستند محصول پدیده‌های کاملا « تصادفیاند» (برای مثال چرخش منصفانه‌ی یک سکه) که هیچ الگوی معینی در کار نباشد و بتوان آن را با اصطلاحات آماری محض به بهترین نحو توصیف کرد. اشیای طبیعی یا رویدادهایی که محصولات ضرورت‌اند برون‌دادهای قوانین قطعی طبیعی‌اند به طوری که تصادف و شانس هیچ نقش موثری در آن‌ها ندارند (مانند چرخش سیاره‌ها به دور خودشان). با این حال، بیش‌تر اشیای طبیعی، نتایج فعالیت مشترک شانس و ضرورت‌اند؛ به طوری که تصادف، احتمال و قوانین قطعی هر کدام نقشی مهمی در وقوع آن‌ها بازی می‌کنند.

 

«هوشمندانه طراحی شدن» به چه معناست؟

اگر بخواهیم هسته‌ی مرکزی ادعای علمی طراحی هوشمندانه را به مختصرترین حالت ممکن بیان کنیم باید بگوییم: «ما شواهد تجربی محکمی داریم که سیستم زیستی X نمی‌تواند (یا حداقل برای دفعات اول نمی‌توانسته) با فرایندهای طبیعی محض حاصل شده باشد؛ پس نتیجه می‌گیریم که X باید «به طور هوشمندانه طراحی» شده باشد. در راستای ارزیابی این ادعا، دو پرسش باید پاسخ داده شود: ۱) بر مبنای چه شواهد و دلایلی حامیان طراحی هوشمندانه ادعا می‌کنند که X نمی‌توانسته طی فرایندهای طبیعی صرف محقق شده باشد؟ ۲) منظور مدافعان طراحی هوشمندانه از این که می‌گویند X باید به طور هوشمندانه طراحی شده باشد، دقیقا چیست؟

ما امروزه اغلب از اشیایی صحبت می‌کنیم که طراحی شده‌اند. خودروها طراحی می‌شوند؛ پوشاک طراحی می‌شوند؛ ساختمان‌ها طراحی می‌شوند. حالا فرض کنید که به دفتر مرکزی یک کارخانه‌ی خودروسازی می‌رویم تا فرایند طراحی خودروها را مشاهده و بررسی کنیم. آیا ما را به خط مونتاژ می‌برند تا کنارهم قرار گرفتن قطعات خودرو به دست انسان و ربات‌ها را نگاه کنیم؟ مسلما نه، ما را به «مرکز طراحی» می‌برند؛ جایی که افرادی را خواهیم دید که دارند با ذهن‌شان کار می‌کنند (البته باید کامپیوترها و انواع روش‌های مدل‌سازی را هم اضافه کنم که همان ذهن‌شان فرض شده است) تا خودروهای جدید را در سبک‌های مختلف مجسم کنند و توجه بازار را به سوی شرکت جلب کنند. به زبان امروزی، «عمل طراحی که یک ذهن آن را  اجرا می‌کند، مفهوم‌سازی آگاهانه چیزی برای  دستیابی به یک هدف» تعریف می‌شود.

این فعالیت‌های شبه ذهنی طراحی، به وضوح از فعالیت‌های دستی (سر هم کردن، سازماندهی، ساخت و ساز) برای تحقق بخشیدن به آن‌چه که اول طراحی شده است، قابل تشخیص است. در توری که در بررسی تشکیلات کارخانه‌ی خودروسازی دیدیم، برای مثال، برای تمایز کارهای ذهنی در مرکز طراحی از کارهای دستی در خط مونتاز هیچ دشواری‌ای نخواهیم داشت.

اما در تاریخ اندیشه در مورد این که موجودات زنده چه‌گونه به آن‌چه که اکنون هستند در آمده‌اند، واژه‌ی «طراحی»، به عنوان اسمی برای یک عمل، اغلب معنای متفاوتی داشته است. برای مثال، دو قرن پیش ویلیام پالی[۷] به صراحت گفت که چیزهایی مانند چشم طراحی شده‌اند درست مانند یک ساعت جیبی که طراحی شده است. واضح است که بخش‌های مختلف یک ساعت به طرزی کارآمد و هارمونی‌وار کار می‌کنند تا وظیفه‌ی حفظ و نمایش زمان را به نحو احسن انجام دهند. با نگاه کردن به یک ساعت، بی‌درنگ خواهیم گفت که چنین قطعه‌‌ی زمان‌سنجی را حتما یک ساعت‌ساز طراحی کرده است. بی‌شک، ساعت‌ساز برای تجسم کار کرد ساعت جهت حفظ و نمایش زمان از ذهنش استفاده کرده است.

اما فعالیت ذهن به تنهایی «ساعت دارای کارکرد» نمی‌سازد. باید با فعالیت دست، به ساعت تحقق بخشید. همانند یک استادکار، ساعت‌ساز باید نه تنها پیکربندی چرخ‌دنده‌ها و صفحه‌ی سازنده‌ی ساعت را تجسم کند؛ بلکه همچنین باید بخش‌های مختلف را بسازد و آن‌ها را به شیوه‌ای که دارای عملکرد باشند سر هم کند. در بستر الهیات طبیعی قرن هجدهم، وقتی از «طراحی» سخن گفته می‌شد منظور هر دو جنبه‌ی تجسم هدفمند (با فعالیت ذهن) و ساختن ماهرانه (ساخته شده یا سر هم شده با فعالیت‌های دستی) را در بر می‌گرفت. اساس این معنای سنتی از فعالیت طراحی، استعار‌ه‌های صنعت‌گران بود. یک صنعت‌گر دو فعالیت را به نمایش می‌گذاشت، «تجسم» ذهنی برخی مصنوعات و «ساخت» دستی آن‌چه که طرحش را تجسم کرده بود.

اکنون ببینیم «طراحی هوشمندانه» به چه معناست؟ با توجه به تاکید انحصاری طراحی هوشمندانه بر این پرسش که چیزها چه‌گونه به این شکل که اکنون هستند در آمده‌اند و با توجه به تاکید مکرر طراحی هوشمندانه بر بی‌کفایتی از پیش مفروض فرایندهای طبیعی بر تحقق بخشیدن به این ساختارها، واضح است که مفهوم اولیه «X به طور هوشمند طراحی شده است» این است که «X با فعالیت سازنده-مشاورانه‌ی برخی عوامل غیرطبیعی به نام طراح هوشمند محقق شده است». به عنوان یک فعالیت، طراحی هوشمندانه متضمن هر دو عمل ذهنی تجسم و مفهوم‌سازی و عمل دستی ساخت و ساز و سرهم‌بندی کردن یک ساختار کارکردی[۸] با تاکید اکید بر «طراحی» به عنوان راه تحقق آن‌ است.

چه نوع فاعلی قابلیت اجرای فعالیت‌های مفروض برای طراحی هوشمندانه را دارند؟ قبل از همه  این فاعل باید «واجد هوش و آگاهی» باشد. در این بستر، هوش و آگاهی به معنای« قابلیت اتخاذ تصمیم‌های آگاهانه» است. عوامل انسانی از این منظر به طور قطع آگاه‌اند، اما می‌توان در مورد توانایی انتخاب‌کردن در برخی از جانوران هم سخن گفت. با وجود این، همان‌طور که در بالا اشاره شد، فاعلان هوشمندی که طراحی از آن‌ها سخن می‌گوید یا باید قادر باشند تا بر آن‌چه که ابتدا انتخاب شده است «تاثیرگذار» باشند یا توانایی «تحقق بخشیدن» به چیزی را که ابتدا تجسم شده است، داشته باشند.

وقتی فاعلان هوشمند «جسمانی» مانند انسان‌ها یا جانوران را در نظر می‌گیریم، مشکل چندانی برای تصور کردن نحوه‌ی انجام فعالیت دوگانه‌ی مجسم‌کردن و تحقق‌بخشیدن نخواهیم داشت. ساعت‌ساز صنعت‌گر پالی هم می‌تواند یک ساعت مکانیکی مناسب را تصور کند و هم می‌تواند بعد از آن بخش‌های مختلف ساعت را بسازد و آن‌ها را به صورت یک ساعت دارای عملکرد سر هم کند. با این حال، زمانی که هواداران طراحی هوشمندانه در مورد سیستم‌های زیستی در طبیعت به عنوان محصولاتی حاصل از فعالیت طراحی هوشمندانه سخن می‌گویند منظورشان در حقیقت عمل یک فاعل از نوعی کاملا متفاوت است؛ یک فاعل هوشمند «غیرجسمانی» که هم می‌تواند به طور هدفمند چیزی را تجسم کند و هم می‌تواند آن مفهوم مجسم شده را به صورت برخی ساختارهای مادی/فیزیکی به فعلیت در آورد. فعلا، از این که چه‌طور یک عامل هوشمند غیرجسمانی ممکن است درگیر فعالیت‌های شبه‌ذهنی تجسم چیزی مانند تاژک باکتری شود، صرف نظر می‌کنیم. مدت‌ها است که فلاسفه و الهی‌دانان تصور و تامل در مورد چنین عمل شبه‌ذهنی را منطقی می‌دانند.

منبع:

Are Bacterial Flagella Intelligently Designed? Reflections on the Rhetoric of the Modern ID Movement, Howard J. Van Till, Science and Christian Belief, Vol 15, No 2, 117-140

[۱] No Free Lunch

[۲] NFL, p. 355

[۳] NFL, pp. 331-332.

[۴] NFL, p. 367

[۵] NFL, p. 372n4.

[۶] این که دمبسکی می‌گوید اشیای طبیعی برای شکل‌گیریشان به فعالیت‌های غیرطبیعی نیاز دارند برای من بسیار عجیب و غیرمنطقی به نظر می‌آید. اگر بوجود آمدن چیزی نیاز به اعمال غیرطبیعی دارد، آن وقت چطور می‌توان آن را در دسته‌ی اشیای «طبیعی» قرار داد؟

[۷] William Paley

[۸] functional structure

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا