موقعیت طراحی هوشمندانه در مباحثههای معاصرویلیام دمبسکی/ ترجمه: کتایون افجهای
ویلیام دمبسکی، فیلسوف و ریاضیدان، پژوهشگر فلسفه است. دکتر دمبسکی مقالاتی در نشریات ریاضی، فلسفه و الهیات منتشر کرده و نویسنده و ویراستار بیش از دوازده کتاب است. او در کتاب استنتاج طراحی: حذف تصادف از طریق احتمالات کوچک[۱] (انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۹۸)، موضوع طراحی هوشمندانه را در زمینهی پسا-داروینی، به بحث میگذارد و نقاط تماسی را که تصادف، احتمالات و علت هوشمندانه را به هم پیوند میدهد تجزیه و تحلیل میکند. در سال ۲۰۰۲ ادامهی استنتاج طراحی سر از نوشتههای رومن[۲] – لیتل فیلد[۳]، داروینیستهای منتقد و دیگر روایتهای طبیعتگرایانه از تکامل درآورد که با عنوان خبری از ناهار رایگان نیست: چرا پیچیدگی مشخص را نمیتوان بدون هوشمندی خریداری کرد[۴]، انتشار یافت. جدیدترین کتاب او که با همکاری جاناتان ولز[۵] نوشته است، طراحی حیات: کشف نشانه های هوشمندانه در نظام های زیستی[۶]، نام دارد.
اجازه دهید با یوجین اسکات[۷] آغاز کنم. نظریهپردازان طراحی تاکنون در مورد برنامههایشان بسیار محتاط بودهاند. من هم در مقدمهی کتاب فقط آفرینش[۸] و هم در فصل چهارم کتاب طراحیهوشمندانه[۹]، به این موضوع پرداختهام. آنچه اسکات در مورد آن گله میکند، بیشتر مربوط میشود به چالش فزایندهای که طراحیهوشمندانه -در مقایسه با خلقتگرایان- به مدافعان داروینیسم عرضه میکند، تا صراحتنظر نظریهپردازان طراحی دربارهی برنامهی روشنگرانهشان. خلقتگرایی به منتقدانی چون یوجین اسکات، هدفی عظیم و ثابت را عرضه میکند. در واقع، به معنای واقعی کلمه، خلقتگرایی ظاهر کلام کتاب مقدس را میگیرد و مباحثات داروینیسم را به مشاجرات علم-کتاب مقدس تبدیل می کند. در فرهنگی که کتاب مقدس همواره در سطحی جهانی از سوی بخش نخبهی فرهنگی تقریبا به کناری گذاشته می شود، خلقتگرایی نمیتواند پیشاهنگ چنین مباحثی باشد.
اما آیا این حقیقت ندارد که نظریهپردازان طراحی، در سطحی وسیع، معتقدان به کتاب مقدس هستند و دلیل آنها برای عدم پذیرش این که طراحیهوشمندانه به عنوان مشاجرات علم-کتاب مقدس، نوعی اقتضای ناب است نه حقیقت؟ به عبارت دیگر، آیا موضوع این نیست که ما تشخیص میهیم خلقتگرایی کارساز نبوده و بنابراین تصمیم گرفتهایم بار دیگر آن را شکل دهیم و تا آن جا که در توان داریم، آن را نجات دهیم؟ در نظر من این انتقاد کاملا عقبنشینی است. اولا این طور نبوده است که اکثر رهبران نهضت طراحی هوشمندانه کار خود را به عنوان خلقت گرا آغاز کرده باشند و سپس به نظریهی طراحی روی آورده باشند، بلکه ما صادقانه به عنوان گروه هواداران داروین، کارمان را شروع کردیم و سپس مجبور به خروج از آن شدیم. بنابراین، سیر حرکت روشنفکرانهی اکثر نظریهپردازان طراحی، نسبت به سیر حرکت بسیاری از خلقتگرایان پیشین، که با فرهیخته شدن خلقتگرایی خود را کنار گذاشتند، متفاوت است.
خود من در خانهای پرورش یافتهام که پدرم مدرک دانشگاهی در رشتهی زیست شناسی داشت و زیست شناسی تکامل را در سطح کالج تدریس میکرد و در زمان رشد من هیچگاه داروینیسم ارتدوکسی را مورد تردید قرار نداد. داستان من خیلی هم نامتعارف نیست. زیست شناسانی چون مایکل بیهی[۱۰]، جاناتان ولز[۱۱] و دین کنیون[۱۲] همگی به داروینیسم افزودند و هرگز با نگاه مذهبی باعث انکار آن نشدند. در مورد بیهی، به عنوان یک کاتولیک رمی، واقعا هیچ دلیل مذهبیای وجود نداشت که داروین مورد مواخذه واقع شود. در بسیاری از موارد، آن چه که ما را به خروج از داروینیسم سوق داد، نارساییهای آن به عنوان نظریهای علمی و هم چنین عدم توانایی آن در بیان نظریه بود.
این بسیار بیارزش است که تلاش برای ردگیری علمی این موضوع که سیستمهای طبیعی از طراحی برخوردارند، در بهترین حالت خود از نظر تاریخی نگرانی خلقتگرایان زمین جوان[۱۳] را برتافته باشد. البته استثناهایی هم بوده است مانند آ. ای. وایلدر- اسمیث[۱۴] که در تلاش برای شناسایی اطلاعات موجود در سیستمهای زیست شناختی و مرتبط ساختن آن با یک آفریدگار- طراح بود. اما قاعدهی متون انستیتوی پژوهشهای آفرینش[۱۵]، برای مثال، معمولا خطی کاملا متفاوت از تلاش برای تبدیل مبحث طراحی به یک برنامهی پژوهشی علمی را طی کرد. خلقتگرایان نظریهی زمین جوان به جای پذیرش این که نظریهی داروینی علم محض است و سعی در مطرحکردن نظریهی طراحی به عنوان نظریهای جایگزین، معمولا ادعا کردهاند که نه داروینیسم و نه نظریهی طراحی هیچ کدام نمیتوانند کاملا به عنوان نظریهای علمی پذیرفته شوند (در نهایت، این استدلال تا آنجا پیش رفت که دیگر هیچکس نبود تا مشاهده کند نظریهی انتخاب طبیعی یا نظریهی طراحی در تاریخ طبیعی چه کرده است).
ریشه های تاریخی طراحی هوشمندانه از نظریهی خلقتگرایی زمین جوان منشعب نمیشود بلکه ریشههای ما به سنت الهیات طبیعی بریتانیایی (که طراحی را برای مفهومی حقیقتا علمی در نظر میگرفت) تا سنت واقعگرایی عقل سلیم اسکاتلندی و انتقادات آگاهانه ی داروینیسم که به طور مداوم از زمانی که داروین کتاب منشا انواع را منتشر کرد باز میگردد.
اما چرا بسیاری از ما در جنبش طراحی هوشمندانه، مسیحی هستیم؟ گمان نمیکنم این بدان دلیل باشد که طراحیهوشمندانه ذاتا مسیحی یا حتی خداجویانه است. بلکه به گمانم این موضوع با جامعهی انجیلی مسیحی مربوط میشود که اکنون امنترین پناهگاه را برای طراحی هوشمندانه فراهم میکند و نیازی به گفتن ندارد که این پناهگاه به ویژه با هراستاندارد مطلقی امن محسوب می شود.
طراحی هوشمندانه از سوی روشنفکران فرهنگی ما با حجم وسیعی از مخالفت روبهرو است که در بسیاری از موارد، آنها در بی اعتبار کردن این نظریه، در استیصال به سر می برند. افزون بر این، در ایالات متحده، دنیای مسیحیان معتقد به انجیل، تاکنون پذیراترین مکان برای نظریهی طراحی هوشمندانه بوده است. همچنین موضوع دیگر مرتبط با این بحث این است که مسیحیت بیشترین جهانبینی آمریکاییها را به خود اختصاص داده است. بنابراین، در شرایط آماری خوب، ممکن است انتظار داشته باشیم که نظریهی طراحی هوشمندانه، بیشترین هوادار را در میان مسیحیان داشته باشد ولی نه همه ی آنها. دیوید برلینسکی[۱۶] مثال خوبی به نظر میرسد. من میتوانم نام تعداد بیشتری را ببرم اما برای دور نگه داشتن آنها از هر گونه مزاحمتی از سوی مخالفان نظریهی طراحی، چنین کاری نمیکنم. اگر تصور میکنید دچار توهم شدهام.
اما برنامهی پژوهش طراحی هوشمندانه که یوجین اسکات آن را حتی بیشتراز نظریهی زمین جوان، بی اعتبار میکند، چیست؟ از آنجا که نظریهی طراحیهوشمندانه، علمی نوپا و هنوز در حال رشد و شکل گیری است، نمیتواند جزییات مشخصی داشته باشد. با این حال، طرح کلی آن به اندازهی کافی مشخص است. من نقطهی آغاز طراحیهوشمندانه را زمان انتشار راز منشا حیات[۱۷]، اثر چارلز ثکستون، والتر برادلی و راجر اولسون در سال ۱۹۸۴ قرار میدهم. این کتاب به دو جهت از اهمیت برخوردار است. نخست این که این کتاب گرچه از سوی سه نویسندهی مسیحی منتقد به سناریو منشا حیات نوشته شده است، به طور ویژه روی یک مورد علمی در تایید و رد تولید خود به خود متمرکز شده است و از انتقاداتش به عنوان بخشی از یک مباحثهی علمی- انجیلی آگاهانه خودداری کرده است. دوم این که چون به شدت نسبت به سناریوهای منشا حیات طبیعت گرایانهی غیر غایتمدار انتقاد میکند، هدف خوبی برای حملات ضد خلقتگرایی میشود، انتشار این کتاب به گونهای برنامهریزی شد تا از سوی یک ناشر غیرمذهبی منتشر شود. این کتاب بیش از صدبار برای انتشار به ناشران داده شد تا سرانجام به چاپ رسید. برای مثال، انتشارات دانشگاه امآیتی آن را پذیرفت اما تحریریه آن از متن کتاب مبهوت شد و بعد آن را رد کرد. کتاب را در نهایت انتشارات فیلوسوفیکال لایبرری[۱۸]، که قبلا کتابهای هشت برندهی نوبل را به چاپ رسانده بود، منتشر کرد.
متون کلیدی و مهم بعدی در جنبش طراحی، کتابهای تکامل: نظریهای در بحران[۱۹] نوشتهی مایکل دنتون[۲۰]، خرس های پاندا و مردم[۲۱] اثر دین کنیون[۲۲] و پرسیوال دیویس[۲۳] و داروین در محاکمه[۲۴] اثر فیلیپ جانسون[۲۵] بودند که در طول هفت سال پس از آن به انتشار رسیدند. این کتابها، مانند راز منشا حیات، اساسا نظریههای تکاملی طبیعتگرایانه را مورد انتقاد قرار میدادند و در عینحال امکان وجود طراحی هوشمند را نیز مطرح میکردند. این نقدها به دو شکل مطرح میشد. در شکل نخست، نقد علمی با تمرکز بر نقاط ضعف نظریههای طبیعتگرایانه آنها را به چالش می کشید و در حالت دوم، نقد فلسفی، نقش طبیعتگرایی را، هم به عنوان اصلی متافیزیکی و هم به عنوان اصلی روش شناختی، در پشتیبانی از نظریههای طبیعتگرایانه، به ویژه داروینیسم جدید، بررسی میکرد.
به جز راز منشا حیاتکه به نوعی پژوهشی تک موضوعی محسوب میشد، قدرت این متون در تازگی آنها نبود. پیش از این خیلی نقدها در این زمینه مطرح شده بود. آ. ای. وایلدر- اسمیث چنین نقدهایی را در بستر خلقتگرایی مطرح کرده بود. گرچه طی مکاتباتی که اواخر دههی ۱۹۸۰ با او داشتم، او از این بابت که انستیتو پژوهشهای آفرینش دیگر آثار او را منتشر نمیکند، ابراز تاسف میکرد. مایکل پولانی[۲۶] اواخر دههی ۱۹۶۰ پرسشهایی در خصوص کفایت قوانین طبیعی برای تبیین پیچیدگیهای زیستشناختی مطرح کرده بود و من در گفتوگوهایی که با چارلز ثکستون داشتم، مطلع شدم که این اثر تاثیر بسیار زیادی بر نحوهی تفکر او گذاشته و راه او را به سوی نگارش راز منشا حیات هموار کرده است. این درحالی است که وقتی جرالد کرکات[۲۷] یک دهه پیشتر در انگلستان از یکی از شاگردانش دربارهی شواهدی در تایید تکامل داروین سوال کرد با پاسخی فوری روبهرو شد، اما هنگامی که از شواهدی در رد تکامل داروین پرسش کرد، با سکوت مواجه شد. این تغییرات او را به نگارش پیچیدگیهای تکامل، در سال ۱۹۶۰ برانگیخت؛ کتابی که منتقدانش اولین نظریهپردازان طراحی را تحت تاثیر قرار داد.
با این حال در مقایسه با منتقدان پیشین داروینیسم، نظریه پردازان متاخر، از مزیت قابل توجهی برخوردار بودند: برخلاف منتقدان پیشین که در انزوا به سر میبردند (مقایسه کنید با مارسل شوتزنبرگر[۲۸] که گرچه ریاضیدانی در سطح جهانی بود، برای نظریات ضد داروینیستیاش از جامعهی اروپایی طرد شد) یا در یک خرده فرهنگ محصور بودند (مقایسه کنید با خلقتگرایان نظریهی زمین جوان با شرکتهای انتشاراتی خانگیشان)، نظریه پردازان متاخر طراحی، متحد و سازمان یافته بودند و از اهمیت جذب تودهی مردم و خواص آگاه بودند. در نتیجه، منتقدان داروینیسم و طبیعتگرایی علمی توانستند به انبوهی از نقدها دست یابند. درگذشته چنین نقدی پراکنده و در انزوا بود و بنابراین به راحتی میتوانست نادیده گرفته شود. اما دیگر چنین نیست.
منبع:
http://www.counterbalance.org/id-wd/situa-body.html
- The Design Inference: Eliminating Chance Through Small Probabilities
- Rowman
- Littlefield
- No Free Lunch: Why Specified Complexity Cannot Be Purchased without Intelligence
- Jonathan Wells
- The Design of Life: Discovering Signs of Intelligence in Biological Systems.
- Eugenie Scott
- Mere Creation: Science, Faith & Intelligent Design (۱۹۹۸)
- Intelligent Design: The Bridge Between Science and Theology (۱۹۹۹)
- Michael Behe
- Jonathan Wells
- Dean Kenyon
- young earth creationists
- A. E. Wilder-Smith
- Institute for Creation Research
- David Berlinski
- The Mystery of Life’s Origin by Charles Thaxton, Walter Bradley and Roger Olsen
- Philosophical Library
- Evolution: A Theory in Crisis
- Michael Denton
- Of Pandas and People
- Dean Kenyon
- Percival Davis
- Darwin on Trial
- Phillip Johnson
- Michael Polanyi
- Gerald Kerkut
- Marcel Schützenberger