طراحی هوشمند در برابر طبیعتگراییهاوارد جی. ون تیل/ ترجمه: امیرحسین لطیفی
طبیعتگرایی انواع نسخههای متفاوتی دارد که به عقیدهی من باید با دقت آنها را از هم تمایز داد. من تمایزات زیر را ضروری میدانم:
۱- من از اصطلاح طبیعتگرایی حداکثری برای اشاره به یک جهانبینی بسیار جامع استفاده میکنم که بر این عقیده ساخته شده است که طبیعت همهی آن چیزی است که وجود دارد – هیچ نوعی از هستی به شکلی دیگر یا خدا و خدایانی وجود ندارد– و هیچ هدف نهاییای برای وجود، شخصیت یا رشد و توسعههای تاریخی وجود ندارد.[۱] این دیدگاه همچنین با نام ماتریالیسم یا مادهگرایی (جهان فیزیکی/ ماده تمام آنچیزی است که وجود دارد) یا آتئیسم (هیچ خدای متعالیای که از نوع خدایانی که در مذاهب تصور میشوند وجود ندارد) شناخته میشود.
۲- من از اصطلاح طبیعتگرایی حداقلی برای اشاره به آن دسته از جهانبینیهایی استفاده میکنم که هرگونه نظریهی ماورای طبیعی با ریشهی الهیاتی را رد میکنند. همهی اعمال (فرایندها و رویدادها) در جهان در دستهی اعمال طبیعی قرار میگیرند، اعمالی که اعضای جهان طبیعی آنها را اجرا میکنند و به طور کامل بر خصوصیات و ظرفیتهای همین اعضا استوار است. گرچه وجود خدا، یا خدایان یا غایت در طبیعتگرایی حداقلی نه تایید میشود و نه رد، این ایده که هرگونه وجود الهیاتی اعمال فراطبیعی انجام بدهد که بر اعمال اعضای جهان مادی غلبه کند یا جایگزین آنها شود و بدین ترتیب در جریان پدیدههای طبیعی اختلال ایجاد کند، به طور کامل رد میشود.
۳- اصطلاح طبیعتگرایی روششناختی اغلب برای اشاره به این ایده به کار میرود که علوم طبیعی تنها بر افعال طبیعی قابل تحقیق متکی هستند و در اعمال آنها به افعال الهیاتی باید با دیدهی شک نگریست.
۴) خداباوری طبیعتگرایانه بر پایهی این جهانبینی ساخته شده است که یک خدا وجود دارد که اعمال هدفمند و تاثیرگذار در جهان انجام میدهد، اما این اعمال الهی همواره مجابگرانه و متقاعد کنندهاند نه اجباری و قهرآمیز. برخلاف اشکال مختلف خداباوری ماورای طبیعی، خداباوری طبیعتگرایانه هر گونه مداخلهی ماورای طبیعی قهرآمیز را به عنوان آنچه که ماهیت بنیادین خدا، جهان و رابطهی خدا–جهان را خشونتآمیز میکند، رد میکند.
هواداران طراحی هوشمندانه در ارزیابیشان از نسخهی پایهی «فرگشت زیستی» اتفاق نظر ندارند. برخی از آنها تمایل دارند تا مقدار محدودی از تغییرات و انتخاب را بپذیرند با این حال از پذیرفتن این که تمام اشکال حیات به یک «جد مشترک» مرتبطاند امتناع میورزند. فرگشت محدود به تغییرات کوچک (فرگشت در مقیاس میکرو) اغلب تحمل میشود اما ایدهی تبارشناسی پیوسته و بیوقفه (فرگشت در مقیاس ماکرو) میان همهی اشکال حیات در طول میلیاردها سال تاریخچهی زمین رد میشود. برای مثال فیلیپ جانسون[۲]، به تز جد مشترکی که بنیانهای داروینیسم را تشکیل میدهد به عنوان نوعی تاریخ شکلگیری حیات نگاه میکند که باید آن را با شدت انکار کرد.
زمانی که فرض میکنیم گروههای منفصل در جهان زنده، در گذشته در بدن یک جد مشترک متحد میشدند، داریم معاملهی بزرگی بر سر فرایندی که طی آن اجداد اشکال جدید میگیرند و اندامهای جدید ساخته میشوند، انجام میدهیم . . . ممکن است بحثهایی در مورد جزییات همچنان وجود داشته باشد، اما همهی عناصر کلیدی داروینیسم در مفهوم تبار اجدادی اعمال شده است.[۳]
طراحی هوشمندانه مدافعان دیگری هم دارد که تمایلاتی نسبت به پذیرش جد مشترک به عنوان یک احتمال ممکن نشان میدهند اما اصرار دارند تغییراتی که در طول زمان به وقوع پیوسته فراتر از فرایندهای طبیعی صرف است. مایکل بیهی[۴] برای مثال میگوید:
از نظر من ایدهی تبار مشترک (این که ریشهی همهی موجودات به یک جد مشترک باز گردد) تا حد زیادی متقاعد کننده است و دلیل خاصی نمیبینم در آن تردید کنم . . . گرچه مکانیسم داروینی – اعمال انتخاب طبیعی بر تغییرات– ممکن است بسیاری از چیزها را توضیح دهد، با این حال باور نمیکنم که این مکانیزم بتواند توضیحی برای حیات مولکولی ارایه دهد.[۵]
و دمبسکی[۶] به عنوان توضیح مینویسد:
طراحی هوشمندانه شکلی از جنبشهای ضدفرگشت نیست. [بلکه در عوض طراحی هوشمندانه] با مقیاس بزرگ فرگشت در طول تاریخ طبیعی، تا آنجا که زیستشناسان از آن تحت عنوان «تبار مشترک» یاد میکنند، کاملا سازگار است.[۷]
اما این جا جایی است که آموزههای بنیادین طراح هوشمندانه با آنچه که زیستشناسی فرگشتی در حال حاضر به ما میآموزد متفاوت میشود. طراحی هوشمندانه تمایل به پذیرش تبار مشترک به عنوان پیامدی از مکانیزم داروینی ندارد. مکانیزم داروینی ادعا میکند که قدرت تغییر یک موجود واحد را (موجودی که به عنوان جد مشترک شناخته میشود) به تمام تنوع حیاتی که در حال حاضر در اطرافمان مشاهده میکنیم، دارد و در گزارشهای فسیلی همهی اینها موجودند. اگر طراحی هوشمندانه صحیح باشد، آن وقت مکانیزم داروینی انتخاب طبیعی و تغییر تصادفی فاقد این قدرت خواهد بود.[۸]
آنچه که به نظر میرسد تمام حامیان طراحی هوشمند در آن اتفاق نظر داشته باشند این است که داروینیسم غیرممکن است چرا که مکانیرم داروینی شایستگی کافی برای انجام تحولات گستردهای که امروزه تقریبا تک تک زیستشناسان حرفهای به آن اذعان میکنند، ندارد. اما کسی که به مطالعهی متون طراحی هوشمندانه می پردازد باید با دقت کافی به معانی عملی متفاوتی که این اصطلاحات کلیدی ارایه میدهند توجه کند. اگر اصطلاح «کاملا طبیعتگرایانه» صرفا متضمن مفاهیم طبیعتگرایی «حداقلی» یا «روششناختی» باشد، آنگاه بسیاری از جهانبینیهای خداباورانه میتوانند با آن سازگار باشند. اما اگر منظور از داروینیسم «کاملا طبیعتگرایانه» طبیعتگرایی «حداکثری» باشد، آنگاه داروینیسم عملا یکی از اعضای جهانبینیهای خداناباورانه میشود.
منبع:
Are Bacterial Flagella Intelligently Designed? Reflections on the Rhetoric of the Modern ID Movement, Howard J. Van Till, Science and Christian Belief, Vol 15, No 2, 117-140
[۱] من واژگان طبیعتگرایی حداکثری و حداقلی و شیوهی تمایز قائل شدن بین آنها را وام دار دیوید ری گریفین هستم که برای تببین این بخش بسیار کمککننده بود. برای مطالعهی بیشتر بنگرید به کتاب او
Religion and Scientific Naturalism: Overcoming the Conflicts (Albany: SUNY Press, 2000), for further development of this terminology and its application to the relationship of science and religion.
[۲] Phillip Johnson
[۳] Darwin on Trial, p. 150.
[۴] Michael Behe
[۵] Michael J. Behe, Darwin’s Black Box: The Biochemical Challenge to Evolution (New York: The Free Press, 1996), p. 5
[۶] Dembski
[۷] NFL, p. 314.
[۸] NFL, pp. 314-315.