تحلیل اخلاقی و دینی «قتل از روی ترحم»عبدی اُ. شوریه/ ترجمه: فریدون امامزاده
چکیده: این مقاله تحلیلی بر «قتل از روی ترحم»[۱] از دیدگاه های اخلاقی و دینی است. به لحاظ تاریخی، متفکران کلاسیک یونان، از جمله ارسطو[۲]، «قتل از روی ترحم» را کاملا پذیرفته بودند. دلیل اصلی آن ها برای چنین اظهارنظری به حداقل رساندن درد بیمار بوده است. با این حال، پیشرفت علم باعث شده تا جنبههای اخلاقی و دینی مرتبط با موضوع، بحثهای داغ هرچه بیشتری را دراین باره برانگیزد.
مقدمه
«قتل از روی ترحم» به مفهوم این است که بیمارِ درمانده به دلیل این که ادعا می کند مرگش به سود او است با انجام یا ترک فعلی به صورت عمدی به قتل رسانده شود. ممکن است «قتل از روی ترحم» داوطلبانه باشد، یعنی شخصی که زندگیاش به پایان رسانده شده است، خودش درخواست انجام چنین اقدامی را کرده باشد. همچنین ممکن است قتل به شکل ناخواسته باشد، یعنی بدون رضایت مقتول صورت گرفته باشد. نیز ممکن است قتل فعالانه باشد؛ یعنی یا انجام فعلی منجر به مرگ بیمار شود یا ترک فعلی منجر به مرگ بیمار شده باشد، مانند خودداری از انجام مراقبتهایی که برای بیمار لازم است. هدف این گزارش بررسی پیامدهای دینی و اخلاقی «قتل از روی ترحم» است و در آن دیدگاه های قرآنی با توجه به تاریخ و اعمال تشریح میشود. در این بررسی ازمجموعه مراجع دانشگاهی، شامل کتابها و نشریات، و همچنین از سایر مراجع معتبر استفاده شده است.
منظور از «قتل از روی ترحم» چیست؟
از نظرلغوی، اتانازی(euthanasia) به معنای «مرگ خوب»[۳] یا «قتل دلسوزانه»[۴] است، گرچه تاکنون هیچکس درنیافته است که منظور از «مرگ خوب» یا «قتل دلسوزانه» یعنی چه. با این همه، شاید بتوان گفت منظور از این اصطلاح فرایند مرگی آرام و آسان است. کارشناسان میگویند بهترین تعریف «قتل از روی ترحم» عبارت است از «تصمیم برای کوتاه کردن عمر». کارشناسان همچنین قبول دارند که «قتل از روی ترحم» مستلزم گرفتن تصمیمی است که باعث کوتاه کردن عمر میشود. همچنین قتل از روی ترحم با پزشکان هم سر و کاردارد، یعنی کوتاه کردن عمر بیماران از جانب آنها.
کیون[۵] معتقد است روشی که پزشک به کار میگیرد ممکن است فعال و درعین حال عمدی باشد. به نظر او، منظور از «قتل از روی ترحم» از طریق پزشک اغلب درحالتی رخ میدهد که پزشک فکر میکند مرگ بیمار کاملا به سود خود بیمار است و بنابراین به صورت فعالانه یا عمدی به زندگی بیمار پایان میدهد. درچنین حالتی، پزشک عمر بیمار را کوتاه میکند، درصورتی که پزشک حق ندارد بدون هدف یا قصد خاصی زندگی بیماری را کوتاه کند. کیون به گزارش کمیتهی منتخب مجلس اعیان بریتانیا در خصوص اخلاق پزشکی[۶] در مورد «قتل از روی ترحم» و موضوعات مرتبط با آن استناد میکند. در این گزارش، «قتل از روی ترحم» به صورت «مداخلهی آگاهانهای که بر اساس اعلام درخواست برای پایان دادن به یک زندگی برای تسکین درد و رنج سخت صورت میگیرد» تعریف شده است.
دو نوع «قتل از روی ترحم» وجود دارد: فعال و غیرفعال. منظور از نوع فعال، استفاده از روشهای خاصی است که باعث مرگ بیمار میشوند. این همان شکل یا نوعی از «قتل از روی ترحم» است که معمولا به آن «قتل دلسوزانه» گفته میشود. روشی که در نوع غیرفعال استفاده میشود کاملا متفاوت از روشهای فعال است. یکی از روشهایی که در این نوع «قتل از روی ترحم» استفاده میشود، ادامه ندادن درمان است. به عبارت دیگر، پزشک یا هر کسی که عامل قتل است در درمان خاصی که میتواند بیمار را زنده نگه دارد اختلال ایجاد کرده یا از آن خودداری میکند.
نوع دیگری از «قتل از روی ترحم» هم وجود دارد که به آن «قتل از روی ترحم با کمک پزشک[۷]» میگویند. در این حالت، پزشک دارویی تجویز میکند که بدون این که مستلزم شراکت مستقیم فعال یا غیرفعال بیمار باشد میتواند برای پایان دادن به زندگی او مورد استفاده قرار گیرد.
همچنین، موارد به اصطلاح «قتل از روی ترحم» داوطلبانه و غیرداوطلبانه هم وجود دارد. پیشنهاد صریح یا ضمنی بیمار نشان دهندهی مشارکت او درتصمیمگیری است. اگر بیمار از پزشک درخواست کند نوع داوطلبانه تلقی میشود اما بدون خواست او نوع تصمیم غیرداوطلبانه خواهد بود.
تحلیل اخلاقی و مذهبی «قتل از روی ترحم»
اصول اخلاقی مشارکت در مرگ افراد را مخالف ارزشهای زندگی به شمارمی رود. اگر به کسی اجازه داده شود خود را بکشد یا با او برای انجام چنین عملی همکاری شود و حتی بیتفاوتی در این مورد میتواند از نظر اخلاقی به عنوان خودکشی[۸] آن شخص تعبیر شود. در بیشتر موارد، وقتی کسی باعث مرگ خودش میشود سعی میکنیم به شکلی آن را توجیه کنیم. آیا میتوان عمل یک شهید[۹] را که باعث کشتهشدنش میشود به خودکشی تعبیر کرد؟ شهید، چه مسلمان باشد چه مسیحی و چه یهودی، با فرض فراتربودن از اصول اخلاق دست به عملی می زند و خود را قهرمان میداند. با در نظرگرفتن همین اصول اما، از دیدگاه عدم رعایت قواعد اخلاق، «قتل از روی ترحم» داوطلبانه تفاوتی با سایر موارد خودکشی ندارد. انگیزهی دست زدن به خودکشی عمدتا رهایی از یک مشکل خاص است. افرادی که در جوامع پیشرفتهی اقتصادی تحت تنش هستند معمولا دست به خودکشی . میزنند؛ رفتاری که از نظرعموم مردم غیراخلاقی تلقی میشود.
البته دین هم در این زمینه نقش دارد؛ هر چه جامعهای بیشتر به خداوند متعهد باشد و ایمانش نسبت به او آگاهانهتر باشد، میزان خودکشی در آن کمتر است. برای مثال، نویسندگان غربی این واقعیت را پذیرفتهاند که میزان خودکشی در میان مسلمانان پایینترین مقداراست اما به سختی این موضوع را با ایمان به اسلام مرتبط میدانند. محققان غربی به این نکته پیبردهاند که «به طورکلی، میزان خودکشی در کشورهای مسلمان که در آنها به طورسنتی خودکشی درهرشرایطی شدیدا محکوم می شود، پایین است». معمولا در ادیان، تا سطح معینی، برای کنترل رفتار زیستی و ناسازگاریهای درونیای که ممکن است ناشی ازعوامل خارجی باشند نوعی رهنمودهای مفهومی گسترده پیشبینی شده است.
ازجمله نقشهای دیگری که دین دارد القای برخی ارزشها به زندگی است که چه بسا اگر وجود نمیداشتند باعث میشد انسان به دلیل دوری از هدف غایی زندگی آسیب جدی ببیند چون در حقیقت برخی افراد در درک اهداف خاص زندگی با مشکلات پیچیدهای روبهرو میشوند. هماهنگی معنویای که دین ایجاد میکند برای تعادل سطح بینظمی ضروری است. به این دلایل است که همهی ادیان خودکشی را غیراخلاقی، نادرست و نکوهیده میدانند، زیرا عملی گناهآلود به شمارمی رود که مخالف آموزههای تمام کتب مقدس، از جمله قرآن و انجیل است.
برای مثال، مسلمانان به منظور دوری از تنشها، احساس امنیت بیشتر و ایجاد جمعی گستردهتر و همچنین برای بالا بردن میزان همبستگی و دور کردن تهدیدها، وقتشناسانه در نمازهای جماعت شرکت میکنند. خودکشی، مانند «قتل از روی ترحم»، عملی غیرمذهبی است که هیچ دلیل اخلاقی ندارد، با این همه به شیوههای گوناگونی صورت میگیرد که به روشنی نشان میدهد اصول دینی، گرچه مهم هستند، به نظراشخاصی که خودکشی میکنند رعایت آنها ضروری نیست.
مسیحیت یکی از ادیان بزرگ جهانی است که خودکشی را تایید نمیکند و بهعکس معتقد است به کمک مراسم مذهبی می توان مشکلات پیچیده را آسانتر حل کرد. به طورکلی، مسیحیان عقیده دارند که قتل، چه قتل دلسوزانه و چه اجبار به خودکشی، عملی خداناباورانه علیه اصول اساسی مسیحیت است و مانند سایر ادیان مشکل را ساده انگاری میکند. اما دین و قوانین اخلاقی برای جلوگیری از قتل دلسوزانه یا خودکشی به تنهایی کافی نخواهند بود. به جای آن، شاید برای مقابله با علل این اعمال غیراخلاقی و ضداخلاقی بتوان از اقدامات موثری مانند مشاوره و درک چهگونگی کنترل موقعیت استفاده کرد.
در ارتباط با همین موضوع، شایان ذکر است که منشور اخلاق انجمن پزشکی آمریکا[۱۰] تمایز بین «قتل از روی ترحم» فعال و «قتل از روی ترحم» غیرفعال را میپذیرد و رسما تایید میکند که از نظر اخلاقی اولی غیرقابل قبول، و دومی قابل قبول است. همچنین نظریهپردازان اخلاق با تمایز میان دستگاههای عادی و دارای فنآوری بالا برای حفظ حیات مخالفاند. برخی معتقدند که عدم استفاده از دستگاههای حمایت از حیات با فنآوری بالا از نظر اخلاقی قابل توجیه است اما درمان معمولی باید ادامه یابد. استانداردهای دوگانهی آشکارا غیرقابل توجیه فلاسفهی غربی به علت ناهماهنگی در دیدگاههای دینی آنها است.
فرمان «زیانی نرسانید» در سوگندنامهی بقراط[۱۱]، که به روشنی تصریح میکند پزشک «نه داروی کشندهای به کسی می دهد . . . نه توصیهای میکند که چنین اثری داشته باشد»، به شکلی کاملا آشکار مخالف نظر مثبت فلاسفهی غرب در مورد «قتل از روی ترحم» غیرفعال است، چون همه میدانیم جداکردن دستگاههای حمایتی حیات از بیمار به منزلهی اقدامی برای کشتن فرد در زمینههای غیراخلاقی وغیرقانونی است، موضوعی که حتی برای بیمارانی که دچار مرگ مغزی[۱۲] شدهاند هم صدق میکند.
نتیجهگیری
برای جمع بندی این تحلیل باید به صراحت اعلام کنم که استدلال من در این گزارش مبتنی بر فرض قابل بحث بودن «مرگ خوب» از نظر اخلاقی و دینی است. از مقایسهی دو استدلال اصلی در گزارش نتیجه میگیریم که اخلاقشناسان غربی حق مردن را صرفا از منظر کرامت انسانی[۱۳] می بینند، در حالی که مسلمانان زندگی را امانتی[۱۴] از جانب خداوند میدانند. به همین سبب، اخلاقشناسان مسلمان قاطعانه معتقدند که امانت باید حفظ ونگهداری شود. بنابراین قرآن به انسانها دستور میدهد که آنها نباید با دستهای خودشان، خودشان را به هلاکت بیندازند. به جز سقطجنین[۱۵]، همهی انواع قتلها، دلسوزانه، فعال یا غیرفعال، خودکشی شخصی یا به کمک دیگران، از نظر اسلام حرام است. گرچه باید تذکر داد که برخی فقهای مسلمان اجازهی جداکردن دستگاه حفظ حیات از بیماران مرگ مغزی را دادهاند. جریان اصلی فقهای مسلمان دربارهی این موضوع که مرگ در اسلام به معنای جدایی کامل روح از بدن است اتفاق نظر دارند. از این رو نباید مرگ ساقهی مغز را به عنوان مرگ یا دلیلی برای کشتن بیمار در نظر گرفت. منظور از حفظ حیات، مراقبت از روح در بدن است. ممکن است درحالت مرگ مغزی روح ضعیف شده باشد، ولی درعین حال، اگر کسی معتقد باشد که همه چیز در دست خدا است، ممکن است روح برگردد، بنابراین روح های ضعیف و ناآگاه از حقوق مساوی برای زندگی برخوردارهستند.
منبع:
ABDI O. SHURIYE, ETHICAL AND RELIGIOUS ANALYSIS ON EUTHANASIA, IIUM Engineering Journal, 2011, Vol. 12, No. 5
[۱] euthanasia
[۲] Aristotle
[۳] good death
[۴] mercy killing
[۵] Keown
[۶] UK House of Lords Select Committee on medical ethics
[۷] Physician Assisted Euthanasia
[۸] suicide
[۹] Martyr
[۱۰] code of ethics of the American Medical Association
[۱۱] Hippocrates Oath
[۱۲] brain-death
[۱۳] human dignity
[۱۴] trust
[۱۵] abortion