آیا روشهای علمی میتوانند وجود خداوند را ثابت کنند؟گفتوگو با رابرت جی. اشپیتزر/ ترجمه: ریحانه بیآزاران
رابرت جی. اشپیتزر، فیلسوف مسیحی یسوعی[۱]، مدیر «مرکز عقل و ایمان مگیس»[۲] و مدیر «مرکز اشپیتزر»[۳] است. او دکتری فلسفهی خود را از دانشگاه کاتولیک آمریکا[۴] دریافت کرده و از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۹ ریاست دانشگاه گونزاگا[۵] را به عهده داشته است. مطالعات او بر زمینههای فلسفهی علم، منطق و اخلاق متمرکز است.
یکی از پنج کتاب اشپیتزر با عنوان شواهدی جدید در اثبات وجود خداوند: مشارکتهای فیزیک معاصر و فلسفه[۶] (انتشارات اردمنز[۷]، ۲۰۱۰) برندهی جایزهی انجمن مطبوعات کاتولیک[۸] به عنوان بهترین کتاب در زمینهی ایمان و علم شد.[۹]
از مهمترین برنامههای رسانهای که اشپیتزر در آنها حضور داشته است میتوان به برنامهی زندهی لری کینگ[۱۰] (مناظره با استیون هاوکینگ[۱۱]، لئونارد ملودینو[۱۲] و دیپاک چوپرا[۱۳]در خصوص خدا و فیزیک مدرن)، برنامهی تودی شو[۱۴] (مناظره در مورد اتانازی فعال[۱۵])، برنامهی خدا و جهان[۱۶] در شبکهی تاریخ، برنامهی «نزدیکتر به حقیقت»[۱۷] و هیو هیویت شو[۱۸] در شبکهی پیبیاس[۱۹] اشاره کرد. اشپیتزر همچنین در دهها برنامهی رادیویی ملی حضور داشته است. متن پیشرو گفتوگویی است که ششم دسامبر ۲۰۱۵ مجلهی امریکن مگزین از طریق ایمیل با رابرت اشپیتزر انجام داده است.
۲۹ دسامبر ۲۰۱۵
شما اغلب دربارهی عقل و ایمان صحبت میکنید و مینویسید و در تلویزیون با دانشمندانی مانند استیون هاوکینگ مباحثه میکنید. هدفتان از پرداختن به این موضوع بهخصوص چیست؟
امروزه رسانهها و فرهنگ آموزشی، نه تنها به جوانان، بلکه به همهی افراد تحصیلکرده پیامی آشفته ارایه میدهند. برخی دانشمندان و تحصیلکردهها واقعیت فیزیکی را تمام واقعیت میدانند و درنتیجه از منظر آنها علم تنها روش پژوهش مناسب برای کشف حقیقت است. در حالی که بسیاری از اکتشافات جدید با استفاده از روششناسی علمی و تجربی، دقیقا نشاندهندهی خلاف این دیدگاه هستند؛ به عنوان مثال، اصل بیویجی[۲۰]، شواهد جدید در مورد آنتروپی[۲۱] و شرایط انسانی مورد نیاز در مهبانگ، مطالعات پزشکی اثباتشده دربارهی تجربیات نزدیک به مرگ و مطالعات جدید دربارهی فلسفه ذهن. اغلب مردم به دنبال این هستند که تفکرات درستی داشته باشند و مطمئنا دوست ندارند بهخاطر سادهلوحی مورد انتقاد قرار گیرند؛ در نتیجه برای پرسشهای خود در مورد خداوند، روح استعلایی[۲۲] و واقعیت فرافیزیکی، پاسخهای معاصری میخواهند که از پس آزمون سختگیرانهی علمی و عقلانی هم بربیاید.
متاسفانه، بسیاری از این افراد خوشنیت و تحصیلکرده نمیدانند جستوجوی پاسخ را از کجا شروع کنند، و برای همین مجبور میشوند در رسانههای سنتی و اجتماعی، به جای جامعترین صدا، به بلندترین و متداولترین صدا گوش دهند. در نتیجه، ناخواسته اولین اصل منطق غیرصوری[۲۳] را نقض میکنند، چون «خطای غفلت[۲۴] بسیار متداولتر از خطای اقدام[۲۵] است». همانطور که بررسیهای اخیر پیو[۲۶] در مورد تغییر چشمانداز دین در آمریکا[۲۷] (۲۰۱۵) و دین در نسل هزاره[۲۸] (۲۰۱۰) نشان میدهد، خطاهای غفلت باعث شده بسیاری افراد، به ویژه جوانان، به سادگی از ایمان فاصله بگیرند. آنها علاقهشان را از دست میدهند و تبدیل به «مادهگرایان پنهان» میشوند. بسیاری از این افراد با پیامدهای منفی از دست دادن دین و امر استعلایی در زندگی خود مواجه میشوند. این پیامدها، طبق مطالعهی مجلهی امریکن جورنال آو سایکایتری[۲۹] در سال ۲۰۰۴، منجر به افزایش اقدام به خودکشی، پرخاشگری ناگهانی، بیمعنایی، ناامیدی، تنشهای خانوادگی و سوء مصرف مواد مخدر میشود]۱[.
تمرکز من و «مرکز عقل و ایمان مگیس» بر این است که تا جای ممکن شواهد اثباتی علمی و فلسفی در تایید وجود خداوند و امر استعلایی را به نحوی تنظیم کنیم که مردم بتوانند قضاوتشان نه بر پایهی دلایل جانبدارانه بلکه برپایهی دلایل جامع بنا کنند. من فکر میکنم هیچ کس نباید بدون بررسی شواهد معاصری که اشاره میکنم خداوند یا امر استعلایی را کنار بگذارد:
۱- اصل بورد-ویلینکن-گاث در مورد نقطهی آغاز هر جهان با میانگین انبساط هابل[۳۰] بزرگتر از صفر (این اصل الزاما شامل تمام چندجهانیها هم میشود)]۲[.
۲- شواهدی از آنتروپی و انرژی تاریک در رد جهانی با نوسان (جهش[۳۱]) ابدی]۳[.
۳- وجود آنتروپی کم در مهبانگ که برای پیدایش، رشد و تکامل حیات ضروری است. (این آنتروپی بهطورخارقالعادهای غیرمحتمل است: احتمال ۱ بر ۱۰ به توان ۱۰ به توان ۱۲۳)]۴[.
۴- وجود ثابتهای جهانی در مهبانگ با مقادیر «دقیقا» مناسب که از بروز فاجعهی جهانی برای همه اشکال حیات جلوگیری میکند (این میزان از دقت هم بهطورخارقالعادهای غیرمحتمل است)]۵[.
۵- مطالعات پزشکی اثباتشده دربارهی تجربیات نزدیک به مرگ که نشاندهندهی احتمال قوی وجود «روح» ماورای فیزیکی (که توانایی دیدن، شنیدن، هوشیاری، تفکر، به خاطر سپردن و حرکت را دارد) پس از مرگ جسم (که با نوار مغزی صاف، مردمکهای گشاد و ثابت و عدم وجود رفلکس نشان داده میشود) هستند]۶[. مطالعات دکتر کنث رینگ[۳۲] از این جهت حایز اهمیت است که نشان میدهد۸۰ درصد از نابینایان، زمانی که از نظر جسمی مردهاند، دارای ادراک بصری دقیق (اکثرا برای نخستین بار) هستند]۷[.
گرچه این شواهد برای کسانی که با کیهانشناسی و هستیشناسی معاصر آشنا نیستند ممکن است پیچیده و دشوار باید اما باید دانست که این شواهد وجود دارند و حتی باید آشنایی اولیه با آنها پیدا کرد. وب سایت مرکز مگیس[۳۳] ویدیوهای رایگانی دارد که این شواهد را به شکلی ابتدایی و عمدتا غیرریاضیاتی توضیح میدهد. همچنین در دو کتاب شواهدی جدید در اثبات وجود خداوند و اشتیاق متعالی روح[۳۴] در مورد این شواهد توضیحات مفصلی ارایه کردهام.
رویکردهای عقلانی دیگر نسبت به وجود خداوند چیست؟
چند رویکرد عقلانی دیگر نسبت به وجود خداوند هست که با اکتشافات علمی معاصر سازگار است اما مستقیما از آنها نشات نمیگیرد. در دو کتابی که اشاره کردم به این رویکردها پرداختهام.
به کسانی که علاقهمند به رویکرد ریاضیاتی در موضوع امر استعلایی هستند، برهان گودل[۳۵] را پیشنهاد میکنم]۸[ و به کسانی که علاقهمند به پیامدهای فرایندهای ماورایفیزیکی در شناخت انسان هستند، توصیهی من مطالعهی مبحث «مسئلهی دشوار آگاهی» دیوید چالمرز[۳۶] است]۹[. همچنین به کسانی که علاقهمند به مداخلهی کوانتومی آگاهی ماورایفیزیکی و مغز جسمانی هستند، اثر زیستشناس برندهی نوبل، سر جان اکلس[۳۷] ]۱۰[ و دو اثر شیمی-فیزیکدان مشهور، مایکل پولانی[۳۸] را پیشنهاد میکنم (]۱۱[ و ]۱۲[).
همچنین شواهدی وجود دارد از حضور الوهی در آگاهیپیشاموضوعی[۳۹] انسان. به عنوان مثال، نگاه کنید به مطالعهی فرافرهنگی رودولف اتو[۴۰] در مورد تجربیات مینوی[۴۱] ]۱۴[ و مطالعهی فرافرهنگی میرچا الیاده[۴۲] در خصوص شهود امر قدسی که در تمامی ادیان ریشه دارد]۱۵[. همانطور که میبینید، شواهد معاصر در اثبات وجود خداوند و «روح» استعلایی، چندوجهی و قابل اثبات است. هنگامی که این شواهد با شواهد کلاسیک (برای نمونه، پنج میل استعلایی برای حقیقت، خیر، عشق، زیبایی و وجود مطلق) ترکیب شوند، حفظ موضع صرفا مادی یا فیزیکی دشوار خواهد شد. امید ما در مرکز مگیس این است که در فضای مجازی منابع رایگان را برای تقویت بنیان عقلانی ایمان فراهم کنیم تا افراد مذهبی، بهویژه جوانان، بتوانند با اطمینان خاطر، کرامت، سرنوشت و کامیابی استعلایی خود را حفظ کنند.
مخاطبان شما چه کسانی هستند؟
تمرکز ما بر نسل هزاره (۱۵ تا ۳۵ سال)[۴۳] و همچنین بزرگسالانی است که تحصیلات دانشگاهی دارند. این گروه افرادی هستند که پرسشهای معتبری دربارهی قیاس بین ایمان و علم، به ویژه سوالهایی در حوزههای واقعیت خالق و «روح» استعلاییمان، تکامل، انجیل و علم، روششناسی علمی در مقابل سایر روشهای تحقیق و بله البته، پرسشهایی دربارهی موجودات فضایی طرح میکنند. ما به طور خاص علاقه داریم با معلمان دبیرستان، اساتید دانشگاه (در رشتهی کلام و فلسفه)، دانشجویان و اساتید علوم دینی در ارتباط باشیم.
به طور خلاصه، آیا نظریهی ریسمان و چندجهانی با دیدگاه خدامحور آفرینش در تضاد نیستند؟
خیر، با هم در تضاد نیستند. هر چندجهانی باید تورمی باشد و به این ترتیب تابع اصل بورد- ویلینکن- گاث است. این اصل مستلزم آن است که هر ساختار جهانی با میانگین انبساط هابل بزرگتر از صفر، باید دارای آغازی در گذشتهی متناهی باشد]۲[. از آنجا که تمام چندجهانیها تورمی هستند، باید شرط بیویجی را داشته باشند و در نتیجه لزوما آغازی خواهند داشت. علاوه بر این، جهانهای موجود در فضاهای با بُعدی بالاتر از نظریهی ریسمان هم تنها شرط اصل بیویجی را برآورده میکنند؛ به این معنا که آنها نیز باید آغازی داشته باشند]۲[.
کارایی تک شرط اصل بیویجی به حدی گسترده است که یکی از خالقان آن، الکساندر ویلنکین[۴۴] (مدیر موسسهی کیهانشناسی دانشگاه تافتس[۴۵])، مجبور شد بگوید: «گفته شده که ” استدلال “آن چیزی است که افراد منطقی را متقاعد کند و” شواهد“ آن چیزی است که حتی افراد غیرمنطقی را هم متقاعد کند. اکنون با این شواهدی که در دست داریم، کیهانشناسان دیگر نمیتوانند پشت احتمال وجود یک جهان ازلی پنهان شوند. هیچ راه گریزی وجود ندارد، آنها باید با مشکل آغاز داشتن کیهان روبهرو شوند»]۱۶[.
ظاهرا ویلنکین معتقد بود که اصل بیویجی در ترکیب با شواهد حاصل از آنتروپی، شکلدهندهی چنین «شواهدی» هستند.
آیا خداوند وجود دارد؟ اگر وجود دارد، چرا و اگر وجود ندارد، چرا؟
مبناییترین شیوهای که از طریق آن به وجود خداوند پی میبریم، آگاهی درونی ما از او و از امر قدسی است. این آگاهی بنیادی مختص فرهنگ خاصی نیست و تقریبا در همهی افراد در تمام مذاهب وجود دارد]۱۷[. وجود خدا همچنین از طریق پنج میل استعلایی ما (حقیقت مطلق، خیر، عشق، زیبایی و موطن) به صورت فطری قابل درک است. این امیال را ابتدا افلاطون، قدیس آگوستین و قدیس توماس آکویناس مورد بحث قرار دادند اما بعدها با آثار برنارد لونرگان[۴۶]، کارل رنر[۴۷]، هانس اورس ون بالتسار[۴۸] و بسیاری دیگر وارد عرصهی الهیات معاصر شد.
افرادی که الهامات بهخصوصی داشتند هم وجود خداوند را تصدیق کردهاند؛ افرادی همچون پیامبران، کشیشان، نگارندگان کتاب مقدس، قدیسان و رهبران کلیسا. اصالت این افراد را، به قول حضرت مسیح، باید «از ثمرات آنها» قضاوت کرد. در طول قرنها، دین اصیل بر آگاهی باطنی نسبت به امر قدسی و الوهی صحه گذاشته است و به نسلهای بیشماری کمک کرده است تا با آن امر قدسی ارتباط برقرار کنند، به «فیض»[۴۹] برآمده از آن متوسل شوند و از طریق آن معنا، کرامت، رضایتمندی و سرنوشت غایی را بیابند.
به همان قوت دلالتهای درونی و دینی از خداوند، شواهد بیرونی یا عینی دیگری نیز وجود دارد که نشاندهندهی آفرینندهی هوشمند، روح متعالی و حیات پس از مرگ هستند. این نوع شواهد بیرونی یا عینی به مطالعات علمی یا پزشکی محدود نمیشوند، بلکه طیف وسیعی از براهین منطقی-فلسفی در اثبات خداوند را شامل میشوند ]۱۸[.
علاوه بر همهی شواهد درونی و بیرونی که اشاره کردم، مطالعات علمی و پزشکی طی هفتاد سال گذشته مورد توجه قرار گرفتهاند. این مطالعات با ترکیب برهانهای هندسهی فضا-زمان (مثل اصل بیویجی)، شواهد آنتروپی و و وقوع بهشدت نامحتمل شرایط مورد نیاز برای شکلگیری انسان (شرایط انسانپرور)، شواهد دیگری در اثبات وجود خالقی هوشمند را نشان میدهند. علاوه بر این، مطالعات پزشکی اثباتشده در مورد تجارب نزدیک به مرگ (به ویژه تجربیات نابینایان) قویا نشان میدهد که هوشیاری، ادراک، حافظه و تحرک انسان، پس از مرگ جسمانی باقی میماند و در بسیاری از موارد اشخاص تجربهگر به قلمرویی دوستداشتنی و بهشتی هدایت میشوند.
به طور خلاصه، شواهد بیرونی قابل توجهی از متافیزیک، هستیشناسی، فلسفهی ذهن، مطالعات آگاهی و حتی مطالعات علمی و پزشکی وجود دارد که تاییدکنندهی همان چیزی است که خداوند به صورت فطری و به واسطهی ادیان جهان به ما شناسانده است.
به نظر شما در فضای علمی امروز، بهترین استدلال در اثبات وجود خداوند چیست؟
من معتقدم بهترین «شواهد علمی» ترکیبی از اصل بیویجی، شواهد آنتروپی و شرایط انسانپرور مورد نیاز در مهبانگ است. این شواهد حتی با در نظر گرفتن نظریهی چندجهانی و نظریهی ریسمان نیز کاملا اثباتشدنی هستند. ترکیب اصل بیویجی با شواهد آنتروپی، الکساندر ویلنکین و دیگران را در مورد نیاز به یک آغاز کیهانی متقاعد کرده است]۱۹[. برخی فیزیکدانان تلاش کردهاند با فرضیهسازی وجود یک جهان ایستای ازلی قبل از مهبانگ (که شرط واحد اصل بیویجی، یعنی میانگین انبساط بزرگتر از صفر، شامل آن نمیشود) از چنین نتیجهگیریای اجتناب کنند. با این حال، این فرضیه به لحاظ منطقی متناقض است (به ضمیمهی یک در اشتیاق متعالی روح مراجعه کنید) و استلزامات کوانتومی بهخصوصی این فرضیه را تضعیف میکنند]۱۹[. هنگامی که «شواهد برای آغاز کیهانی» با «پیامدهای انتخاب هوشمندانهی شرایط و ثابتهای جهانی در مهبانگ» ترکیب میشود، باوری منطقی و معتبر از خلقت هوشمندانه را بنا میکند.
ممکن است اعتراض شود که چندجهانی میتواند چهگونگی شرایط و مقادیر ثابت فوقالعاده نامحتمل جهان ما در مهبانگ را توضیح دهد. با این حال، به نظر میرسد که نیاز به تنظیم دقیق در تمام فرضیههای چندجهانی شناختهشده (برای جلوگیری از برخورد حبابهای جهانی و غیره)، مشکل «تنظیم دقیق» را صرفا یک قدم عقبتر میبرد و آن را برطرف نمیکند (نگاه کنید به ]۲۰[ و ]۲۱[). در فصل دوم شواهدی جدید در اثبات وجود خداوند به این مبحث پرداختهام. از آن جا که فرضیههای چندجهانی نمیتوانند تنظیمدقیق مورد نیاز در ثابتها و شرایط اولیهی خود را توضیح دهند، نمیتوان این فرضیهها را معقولتر و معتبرتر از باور به وجود خالقی هوشمند در نظر گرفت. همانطور که قبلا اشاره کردم، بسیاری از رویکردهای عقلانی معاصرِ دیگر به خدا وجود دارد که با اکتشافات علمی اخیر سازگار است اما مستقیما از آنها نشات نمیگیرد. این رویکردها نیز میتوانند در فضای علمی کنونی بر وجود خالقی هوشمند اطمینانی پدید آورند.
برخی منتقدان شما را نه یک دانشمند تحصیلکرده، بلکه فیلسوفی میدانند که صرفا از علم صحبت میکند. در جواب این افراد چه میگویید؟
فلسفهی علم حوزهای است میان فلسفه و علم. این رشته هم مستلزم آشنایی با فلسفه (به مفهوم گستردهی آن، شامل منطق، معرفتشناسی، روششناسی و هستیشناسی) است و هم مستلزم آشنایی با دادهها و نظریههای علمی. تا زمانی که فرد قادر به درک دادهها و نظریههای علمی مربوط به مسایل علیت غایی باشد و مفاهیم و روشهای فلسفی (به ویژه معرفتشناسی و هستیشناسی) را به درستی به کار گیرد، تحلیل و نتیجهگیریهای فلسفهی علم به اندازهی کافی اثباتشدنی و قادر به گسترش افقهای دانش بشر است. فلسفهی علم میتواند مجموعهای قوی از ابزارهای تحلیلی و ترکیبی را در پرسش از علیت غایی، واقعیت نهایی و «واقعیت جامع» به همراه داشته باشد؛ چون این پرسشها هم فیزیکی و هم متافیزیکی هستند و در نتیجه مستلزم رویههای روششناختیای هستند که هم علمی باشد و هم فلسفی. همچنین میتواند به دانشمندان کمک کند تا از بدفهمیهای معرفتشناسانه و هستیشناسانهی فلسفی اجتناب کنند و در عین حال، با جلوگیری از بدفهمیهای بالقوه، به فیلسوفان در درک دادهها و نظریههای علمی کمک کند.
از نظر شما به عنوان فیلسوف علم، بزرگترین نیاز کلیسای کاتولیک چیست؟
من معتقدم ضروریترین نیاز این است که به رویکرد مکمل بودن ایمان و علم متوسل شویم و این فرض را که این دو با هم متضادند، کنار بگذاریم. متاسفانه بسیاری از جوانان بر این باورند که ایمان و علم با یکدیگر متناقضاند و علم «حقیقت» است؛ همین باور آنها را به این نتیجهگیری سوق میدهد که ایمان باید امری خیالی باشد.
اگر ما به کمک دادهها و نظریههای علمی و متافیزیکی معتبر، نادرستی این «قیاس عامهپسند» را صریحا نشان ندهیم، باید منتظر افزایش نتایج نگرانکنندهی نظرسنجی پیو باشیم. مطالعات اخیر نشان میدهد که از دست دادن باورهای دینی (که با گزینهی «هیچ اعتقادی ندارم» مشخص میشود) در میان نسل هزاره، به ازای هر یک سال، رشد یک درصدی داشته است. یعنی طی حدود یازده سال، تعداد افرادی که «هیچ اعتقادی ندارند» از ۲۴ درصد به ۳۵ درصد افزایش پیدا کرده است. بیشتر اینها ناشی از سوءتفاهم در مورد ناسازگاری ایمان و علم است.
برای رویارویی با این چالش، ما باید دورههایی را در مراکز علوم دینی خود دایر کنیم و در این مراکز معلمان دینی دبیرستان را آموزش دهیم و از این طریق بین معلمان دینی و علوم به تعاملهای مشترک برسیم تا بتوانیم برای مراکز دینی در دانشگاهها و اتحادیههای دانشگاهی و کلیساهای محلی، مواد آموزشی تهیه کنیم. مرکز مگیس، موسسهی آیتست (ITEST) [۵۰] و موسسات دیگر در تلاش برای انجام همین فعالیتها هستند، گرچه باید با سرعت بسیار بیشتری به این کارها بپردازند. اگر مجمع اسقفهای کاتولیک ایالات متحده[۵۱] و روسای ارشد مذهبی (مقاماتی که حامیان مالی دبیرستانها و دانشگاهها هستند) رسما چنین تلاشهایی را حمایت کنند، کمک شایانی به پیشبرد این هدف خواهند کرد. به نظر من، آموزش مراکز مذهبی و معلمان دبیرستانها و برپایی برنامههای مختص جوانان در کلیساهای محلی، به شکل ویژهای ضروری است. مطمئنا، برنامهها و تلاشهای بسیار مهم دیگری برای معکوس کردن روند آمار پیو مورد نیاز است که مقابله با دوگانگی کاذب ایمان و علم یکی از مهمترین آنهاست.
بخش مورد علاقهی شما در کتاب مقدس کدام است؟ چرا؟
بخش مورد علاقهی من فراز ۱۸ تا ۲۴ بخش هشتم کتاب رومیان است، چون در این فرازها نه تنها به ذهن خداوند در طراحی جهان و روح انسان، بلکه به ذات خداوند[۵۲] هم اشاره میشود. این به ما سرنخی از معنای رنج انسان میدهد و نشان میدهد که هدف نهایی خداوند از خلقت ما و کل جهان چیست: گرد هم آمدن با نهایت خرسندی در خیر، زیبایی و عشق به او.
«۱۸. باوجود این، سختیهایی که در زمان حاضر متحمل میشویم، در مقابل جلال و شکوهی که در آینده خدا نصیبمان خواهد ساخت، هیچ است. ۱۹. تمام آفرینش نیز بیصبرانه منتظر روزی است که خدا فرزندان خود را پس از مرگ زنده کند. ۲۰ و ۲۱. زیرا جهان برخلاف خواست خود، به دستور خدا محکوم به فنا شد. اما این امید است که روزی جهان از قید فنا رها شود و در آزادی پرشکوهی که متعلق به فرزندان خداست، شریک گردد. ۲۲. چون میدانیم که حتی حیوانات و گیاهان نیز که گرفتار بیماری و مرگاند، همچون زنی که در حال زاییدن است، درد میکشند و در انتظار این واقعهی بزرگ، روزشماری میکنند. ۲۳. حتی ما مسیحیان، با این که روح خدا را به عنوان نشانهای از شکوه و جلال آینده در خود داریم، با آه و ناله در انتظاریم تا از درد و رنج آزاد شویم. بلی، ما نیز با اشتیاق بسیار، منتظر روزی هستیم که خدا امتیازات کامل ما را به عنوان فرزندانش، به ما عطا کند. یکی از این امتیازات، طبق وعدهی او، بدن تازهای است که نه دچار بیماری میشود و نه مرگ بر آن قدرت دارد. ۲۴. ما با امید، نجات یافتهایم؛ و امید یعنی انتظار دریافت چیزی که هنوز نداریم؛ زیرا اگر کسی چیزی را در اختیار داشته باشد، نیازی نیست که به امید آن باشد.» (رومیان ۸: ۱۸ – ۲۴)
پاپ فرانسیس[۵۳] در فراخوانی، بار دیگر کشیشانی را که به تازگی به مقام اسقفی رسیدند، به حمایت از برنامهی درسی دقیق علمی در مدارس و مراکز مذهبی کاتولیک دعوت کرد. به عنوان یک همنوع یسوعی، تا کنون چه برداشتی از پاپ فرانسیس داشتهاید؟
به نظر من، پاپ فرانسیس یکی از باهوشترین، مقدسترین، الهامبخشترین، فهمیدهترین و پر فیضترین رهبران جهان امروز است. به نظرم او در نو کردن کلیسا تلاشهای قابل توجهی دارد؛ به ویژه در الهام بخشیدن به جوانان، دعوت مخالفان به بازگشت، نو کردن کلیسا مطابق با روح مسیح؛ به ویژه برای فقرا، و تمرکز بر مسایلی که ممکن است در گذشته کمتر مورد تاکید قرار گرفته باشند. فراخوان او در حمایت از یک برنامهی درسی دقیق علمی بسیار مهم است، چون نه تنها به کلیسا کمک میکند تا به دیدگاهی همسو با علم صحیح برسد، بلکه به جوانان کمک میکند تا ببینند که عمق بیانات علم و ایمان، مکمل و تاییدکنندهی یکدیگر است. پاپ فرانسیس خودش دانشمند (شیمیدان) است و به خوبی میداند که چهگونه ذهن و ذات خداوند در زیبایی گسترده و قابل درک دنیای میکروسکوپی و ماکروسکوپی آشکار میشود.
کتاب شواهدی جدید در اثبات وجود خداوند به عنوان بهترین کتاب در زمینهی ایمان و علم، برندهی جایزهی انجمن مطبوعات کاتولیک در سال ۲۰۱۰ شد. شما در این کتاب نشان دادهاید که چهگونه فیزیک امروز حتی در حوزههایی مانند نظریهی ریسمان و چندجهانی، از دیدگاه خداباورانه نسبت به جهان پشتیبانی میکند. امیدوارید مردم در آینده چه برداشتی از زندگی و فعالیتهای شما داشته باشند؟
من همیشه به بینشی «هماهنگ»[۵۴] از علم، علوم انسانی، مباحث زیباییشناسی، معنویت و وحی اعتقاد داشتهام؛ بینشی که ذهن و روح مرا به پرواز درمیآورد. من معتقدم که این هماهنگی حقیقت است و همانطور که جان هنری نیومن[۵۵] در ایدهی دانشگاه[۵۶] توضیح داده است، حقیقتی است که در تمام رشتهها آشکار میشود. من به این حقیقت در ذهن نامحدود و ذات رحیم خدای مهربان یقین دارم و احساس میکنم آرتور ادینگتون[۵۷] (یکی از بزرگترین فیزیکدانان و اخترشناسان جهان) مرا به چنین بصیرتی برانگیزاننده از نور الهی فرا میخواند:
«همهی ما میدانیم که بخشهایی از روح انسان در قلمرو تصرفات جهان فیزیکی قرار نمیگیرد. در معنایی عرفانی از آفرینش پیرامون ما، به بیان هنری، روح در اشتیاقی که به سوی خداوند دارد، به سمت بالا رشد میکند و تحقق چیزی را در ذات خود مییابد. ضمانت این پیشرفت در درون ما است، بیقراریای است که همراه با آگاهی ما به وجود آمده یا نور درونیای است که از نیرویی عظیمتر از نیروی ما نشات گرفته است. علم میتواند این ضمانت را اندکی به چالش بگیرد، زیرا جستوجوی علم از بیقراریای سرچشمه میگیرد که ذهن ما مجبور به پیروی از آن است و پرسشهای آن توقفناپذیر است. چه در جستوجوی عقلانی علم و چه در جستوجوی عرفانی روح، نور به جلو اشاره میکند و هدفی که در طبیعت ما موج میزند به آن پاسخ میدهد]۲۲[.»
من همچنین بر این باورم که ناهماهنگی بین علم، علوم انسانی، مباحث زیباییشناسی، معنویت و وحی برای روح انسان و فرهنگ بشری مخرب است، به همین خاطر امیدوارم با فعالیتهایم بتوانم تا حدی، هر چند اندک، در غلبه بر این ناهماهنگیهای کاذب موثر باشم. در مسیر پیشبرد امر وحدت حقیقت در ذهن و ذات خداوند، آثار مکتوب (به ویژه کتابها و مقالات منتشرشده در مجلات) ارزش ماندگاری دارد اما ورود به رسانهها هم در هر شکلی ضروری است؛ به ویژه رسانههای پُرمخاطب و اجتماعی. از این رو سعی خواهم کرد تا جایی که میتوانم برای ارایهی دیدگاهی یکپارچه از حقیقت، عشق، خوبی و زیبایی (یعنی خداوند) به جهانی که صریحا و تلویحا در پی «نور هدایتکننده» است، از همهی اشکال رسانه استفاده کنم.
پروژه بزرگ بعدی شما چیست؟
کتاب چهار جلدی شادی، رنج، و امر استعلایی[۵۸] را به تازگی تمام کردهام. دو جلد اول آن منتشر شده و دو جلد دیگر آن، آغاز سال آینده منتشر خواهد شد.
آیا در گذشتهتان پشیمانیای دارید؟
من زندگی خیلی خوبی در فرقهی یسوعیان داشتهام، گر چه کارهایی بود که میتوانستم بهتر انجامشان بدهم و از این موضوع پشیمانم اما به طور کلی احساس خوشبختی میکنم، خوشبختی کامل، با الهام از خداوند، راهنمایی، محافظت و مهر به برادران یسوعی و بسیاری از دوستان و همکارانم که با آنها بصیرتی از عشق عیسی مسیح را به اشتراک گذاشتهام.
منبع:
www.americamagazine.org, December 29, 2015
یادداشتها:
- Dervic 2004 American Journal of Psychiatry V
- See Borde, et. al 2003 Physical Review Letters V. 90-15
- see Carroll 2007 Discover
- see Penrose 1989 The Emperor’s New Mind pp 343-344
- see Davies 1982 The Accidental Universe and Gingerich 2000 The Book of the Cosmos
- see Parnia et. al 2014 Journal of Resuscitation Oct. 2014 and Van Lommel 2001 The Lancet V. 358-9298
- see Ring et. al 1999 Mindsight: Near Death and Out-of-Body Experiences in the Blind
- see Lucas 1961 Minds, Machines, and Gödel, and Penrose 1994 Shadows of the Mind
- see Chalmers 2010 The Character of Consciousness
- see Eccles 1983 Mind and Brain, and 1990 Proceedings of the Royal Society B v.240 pp. 433-451
- see Polanyi 1968 Science v.160-3834 pp 1308-1312
- Polanyi 1969 Being and Knowing
- Otto 1958 The Idea of the Holy
- Eliade 1987 The Sacred and the Profane
- see Vilenkin 2006 Many Worlds in One
- see Otto 1958 The Idea of the Holy, and Eliade 1987 The Sacred and the Profane
- see Lonergan 1992 Insight: A Study of Human Understanding Chapter 19
- https://www.newscientist.com/article/mg21328474-400-why-physicists-cant-avoid-a-creation-event/
- Alabidi, et. al 2005 Journal of Cosmology and Astroparticle Physics June 2005 (5)
- Gordon 2010 in Spitzer New Proofs pp 75-104
- Eddington, The Nature of the Physical World
- see Heiler 1959 in The History of Religions
[۱] – Jesuit، یسوعیها یا ژوزوئیتها؛ فرقهای مذهبی و وابسته به کلیسای کاتولیک. م.
[۲] Magis Center of Reason and Faith
[۴] Catholic University of America
[۵] Gonzaga University
[۶] New Proofs for the Existence of God: Contributions of Contemporary Physics and Philosophy
[۷] Eerdmans
[۸] Catholic Press Association Award
[۹] انتشارات پارسیک این کتاب را با ترجمهی دکتر میثم توکلی بینا منتشر کرده است: نگاهی نو به اثبات وجود خداوند در فیزیک و قلسفهی معاصر، انتشارات پارسیک، تهران، ۱۳۹۹
[۱۰] Larry King
[۱۱] Stephen Hawking
[۱۲] Leonard Mlodinow
[۱۳] Deepak Chopra
[۱۴] the Today Show
[۱۵] active euthanasia
[۱۶] God and The Universe
[۱۷] Closer to the Truth
[۱۸] the Hugh Hewitt Show
[۱۹] PBS
[۲۰] – B-V-G Theorem، اصل بیویجی یا اصل بورد- ویلنکین- گاث قضیهای در فیزیک کیهانشناسی است که طبق آن هر جهانی که در طول تاریخ خود به طور میانگین در حال انبساط بوده باشد، نمیتواند در گذشته بینهایت باشد و لزوما باید در گذشته حد و حصر فضا-زمانی داشته باشد. م
[۲۱] entropy
[۲۲] transcendent soul
[۲۳] – informal logic، بهطورکلی میتوان منطق را به «منطق صوری» و «منطق غیرصوری» طبقهبندی کرد. در منطق صوری تمرکز بر صورت و ساختار استدلال است در حالیکه در منطق غیرصوری، توجه بر مفهوم جملاتی است که در استدلال به کار رفته است. در نتیجه، اگر در استدلالی دچار مغالطهی صوری شویم، صورت و فرم استدلال ما ایراد دارد اما مفهوم تکتک جملات صحیح است، اما اگر در استدلالی مغالطهی غیرصوری داشته باشیم، صورت استدلال ما درست است هر چند مفهوم جملات به خاطر بروز یکی از «خطاهای غیرصوری» اشتباه شده است. م
[۲۴] -errors of omission ، خطای غفلت (در مباحث شناختی) یا خطای حذف (در مباحث آماری) به خطایی اشاره دارد که ناشی از حذف، فقدان یا نادیدهگرفتن است. برای مثال، در معنای شناختی این خطا زمانی رخ میدهد که ما فعلی را به هر دلیلی «انجام نمیدهیم» و این کارِ ما در نهایت منتهی به نتیجهی نامطلوبمان میشود. (کاری که اگر انجامش میدادیم برایمان نتیجهی رضایتبخشی در پی میداشت.) م
[۲۵] – errors of commission، خطای اقدام (در مباحث شناختی) یا خطای کمیسیون (در مباحث آماری) به خطایی اشاره دارد که ناشی از جمع، اضافهکردن یا اقدام به کار اضافه است. برای مثال، در معنای شناختی این خطا زمانی رخ میدهد که ما فعلی را به هر دلیلی «انجام میدهیم» و این کارِ ما در نهایت منتهی به نتیجهی نامطلوبمان میشود. (کاری که اگر انجامش نمیدادیم برایمان نتیجهی رضایتبخشی در پی میداشت) م.
[۲۶] Pew Research Center
[۲۷] Pew Surveys on the changing landscape of religion in America
[۲۸] Religion Among Millennials
[۲۹] American Journal of Psychiatry
[۳۰] Hubble expansion
[۳۱] bouncing
[۳۲] Kenneth Ring
[۳۳] http://www.magiscenter.com/
[۳۴] The Soul’s Upward Yearning: Clues to Our Transcendent Nature from Experience and Reason
[۳۵] Gödel’s Proof
[۳۶] David Chalmers
[۳۷] Sir John Eccles
[۳۸] Michael Polanyi
[۳۹] pre-thematic awareness
[۴۰] Rudolf Otto
[۴۱] the numinous experience
[۴۲] Mircea Eliade
[۴۳] – millennials، نسل هزاره، در اصطلاح به نسلی اشاره دارد که بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۰ میلادی متولد شدهاند. این نسل در زمان انجام مصاحبه ۱۵ تا ۳۵ سال سن داشتند. م.
[۴۴] Alexander Vilenkin
[۴۵] Tufts University
[۴۶] Bernard Lonergan
[۴۷] Karl Rahner
[۴۸] Hans Urs von Balthasar
[۴۹] grace
[۵۰] The Institute for Theological Encounter with Science and Technology (ITEST)
[۵۱] The United States Conference of Catholic Bishops (USCCB)
[۵۲]The Heart of God ، اصطلاح «قلب خداوند» که در متون مسیحی بارها به کار میرود، بهطورکلی به معنای ماهیت، تمایلات، اراده، خواست و اهداف خداوند است. از آن جا که در زبان فارسی چنین اصطلاحی نامانوس و به دور از معنای حقیقیاش است، در ترجمه به جای «قلب خداوند» از «ذات خداوند» استفاده کردهام. م
[۵۳] Pope Francis
[۵۴] harmonious
[۵۵] John Henry Newman
[۵۶] The Idea of a University
[۵۷] Sir Arthur Eddington
[۵۸] Happiness, Suffering, and Transcendence