بازگشت به واقعیت روح
پیتر بیلز/ ترجمه: پگاه جمشیدی

 ماتریالیسم جهان را شخص زدایی[۱] کرده است، اما شواهدی برای روح باقی است.

فرهنگ معاصر غرب از خواب بیدار شده است. زیر سلطه‌ی روایت جریان اصلی ماتریالیسم، انسان‌های مدرن تلاش می کنند تا زندگی خود را با معنایی فراتر از خود پیوند دهند. در ایالات متحده، ما از سطحی از امتیازات و ثروت برخورداریم که برای اکثریت نسل‌های پیشین غریب است. با این حال شاهد «مرگ‌های ناشی از ناامیدی»، نرخ‌های ترسناک اضطراب و افسردگی و تشدید تنش‌های سیاسی هستیم.

حدس می‌زنم هیچ‌کدام از این چیزها برای شما تازگی ندارد. من شخصا چندین بار مطالبی با تعابیر متفاوت از این موارد را در مقالات دیگرم نوشته‌ام. سوالی که در پشت سرخوردگی جمعی ما وجود دارد این است که چرا؟ چرا ما برای ساختن چیزی از زندگی خود تلاش می‌کنیم؟ چرا از پیشرفت‌های فنی و علمی لذت می بریم ما فاقد ابزار اخلاقی و فرهنگی لازم برای استفاده‌ی درست از آن مزایا هستیم؟ ممکن است در پاسخ به این سوال عوامل ذکر شود اما در سطحی اساسی، به گفته‌ی براندون ریکاباگ[۲]، فیلسوف فناوری و فرهنگ، سرخوردگی ما تا حد زیادی به دلیل از دست دادن ایده‌ی روح[۳] است. اگر ما فقط بدن‌هایی هستیم که در انتظار از بین رفتن هستند، حتی بزرگ‌ترین پیشرفت‌ها در فناوری و علم نمی‌تواند اضطراب وجودی ما را تسکین دهد.

سرخورده از ماتریالیسم

براندون ریکاباگ  به همراه جی پی مورلند[۴]، فیلسوف دانشگاه بیولا در کالیفرنیا، در کتابی با عنوان جوهر آگاهی: دفاع همه جانبه از ثنویت جوهری معاصر[۵]، از وجود روح بحث می‌کند. آن‌ها در این اثر، این تصور را که انسان‌ها چیزی بیش از بدن‌شان نیستند رد می‌کنند و تصریح می‌کنند به رغم حاکمیت تفکر ماتریالیستی در فلسفه، متفکران بیش‌تری شروع به برانگیختن مجدد علاقه به آگاهی، ویژگی‌های ذهنی و همه‌جان‌انگاری یا پَن‌سایکیزم[۶]، یعنی این باور که تمام طبیعت دارای سطحی از آگاهی هستند، می‌کنند. بنابراین، این یک فرصت عالی برای طرح دوباره‌ی بحث دوگانه انگاری (ذهن و ماده) به عنوان بهترین تبیین برای پیچیدگی تجربه‌های انسانی است. به‌جز کتاب مورد اشاره، براندون ریکاباگ به طور گسترده در مورد موضوع آگاهی و روح صحبت کرده و نوشته است. او در یک سخنرانی در کالج وستمونت با عنوان «مکانیزه کردن خودمان تا مرگ: روح انسان و سرخوردگی فرهنگی»[۷] بسیاری از این موضوعات را به تفصیل مورد بحث قرار داد. ریکاباگ با دور انداختن تحلیل فرهنگی کلاسیک نیل پستمن[۸] به نام «سرگرمی تا سر حد مرگ»[۹]، به بررسی راه هایی می‌پردازد که انسان‌ها مسیرایدئولوژی مرگ آور ماتریالیسم را طی کرده اند. براندون ریکاباگ می‌گوید: «این پروژه‌ی من است. ما خودمان را به معنای واقعی کلمه تا حد مرگ ماشینی کرده‌ایم و تنها راه برون رفت از این، بازگشت به واقعیت است، واقعیت روح انسان.»[۱۰]

او در ادامه توضیح می دهد که منظورش از ماشینی کردن یا مکانیزه‌کردن چیست:

منظورم از مکانیزه شدن این است که ما انسان‌ها، روح انسان را به خاطر تصوری از خودمان که فکر می‌کنیم این خود قابل‌تقلیل به مجموعه‌ای از سیستم‌های غیرشخصی و مجموعه‌ای از داده‌ها است، رها کرده‌ایم. اگر فردی را در یک فرهنگ مکانیزه کنید، فرهنگ و فرد مرده و ناامید می‌شوند. بنابراین، بهبودی ما از آن وضعیت تنها با رجوع دوباره  به درک‌مان از انسان به عنوان کل یکپارچه‌ای که روح انسان می‌تواند آن را به بهترین -و شاید تنها- شکل ممکن تبیین کند.[۱۱]

انسان ها ماشین نیستند

او در ادامه سخنرانی اشاره می‌کند که چه‌گونه ماشینی شدن زندگی انسان و جامعه با گسترش هوش‌مصنوعی به اوج خود می‌رسد. اگر ما چیزی بیش از «ماشین‌های ساخته شده از گوشت» نباشیم، تلاش برای دفاع از منحصر به فرد بودن خود در کیهان دشوار و در واقع غیرممکن می‌شود. هوش رایانه‌ای به‌طور اجتناب‌ناپذیری به‌عنوان جایگزینی برای انسان‌ها در نظر گرفته می‌شود. ما مفهوم روح و درک دقیق شخص‌بودن[۱۲] را از دست داده‌ایم. به عقیده‌ی ریکاباگ هوش‌مصنوعی شاخه‌ای طبیعی از اینترنت و رسانه‌های اجتماعی است. او ادامه می دهد: اینترنت، اگر به چیستی آن فکر کنید، اساسا نوعی فناوری است که دسترسی به دانش را محدود می‌کند. ممکن است این‌طور فکر نکنید و به نظرتان برسد که اینترنت مثل کتابی باز است اما این‌گونه نیست. اینترنت بسیار گزینشی به شما می‌گوید و به شما اطلاع می دهد که برای جست‌وجوی آن‌چه برای شما و دیگران مناسب است کجا باید بروید و چه کسی منبع قابل اعتمادی برای دریافت این اطلاعات است.  اینترنت همچنین به شما می‌گوید چه چیزی ابزار مناسب برای دریافت این اطلاعات  به عنوان دانش است.

ریکاباگ اشاره می‌کند که افلاطون نگران بود که حتی «نوشتن» هم می‌تواند نوعی مکانیزه شدن باشد و مردم را برحذر می‌داشت تا «خاطرات خود را روی کاغذ ثبت کنند». ممکن است این رویکرد افراطی به نظر برسد اما این اصل در مورد آن‌چه در فن‌آوری دیجیتال می‌بینیم صدق می‌کند. چه‌قدر حافظه، ارتباطات و اطلاعات ارزشمندمان را در گوشی خود ذخیره می‌کنیم؟ و این شیوه چه‌گونه بر توانایی ما برای فکرکردن، عشق ورزیدن و کارکردن بدون کمک ماشین تاثیر گذاشته است؟ بنابراین، فن‌آوری‌ها از نظر ارزشی خنثا نیستند. به قول ریکاباگ، آن‌ها «بینشی را درباره هویت شخص بیان می‌کنند». متاسفانه این دیدگاه مدرن شخص زدایی شده است. ریکاباگ علاوه بر این نگران کاربرد رو به رشد هوش مصنوعی در بخش سلامت روان است. ربات‌های چت قبلا هم برای مقابله با اضطراب و افسردگی افراد استفاده شده‌اند اما ریکاباگ نگران است که هوش مصنوعی به جای کاهش آن  مشکل را بدتر کند. افراد انسانی محتاج این هستند که افراد دیگر آن‌ها را به عنوان شخص، و نه کدهای محاسباتی، ببینند.

شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری مهم باشد که اعلام کنیم انسان ها ماشین نیستند. ما کامپیوترهای ساخته شده از گوشت و خون نیستیم. ماتریالیسم نمی‌تواند عمق وجود انسان را توضیح دهد، و افراد باهوشی مانند براندون ریکاباگ و جی پی مورلند به این موضوعات می‌پردازند.

منبع:

https://mindmatters.ai/2023/06/a-return-to-the-reality-of-the-soul/

 

[۱] . Depersonalized

[۲] Brandon Rickabaugh

[۳] . idea of a soul

[۴] J.P. Moreland

[۵] . The Substance of Consciousness: A Comprehensive Defense of Contemporary Substance Dualism

[۶] panpsychism

[۷] . Mechanizing Ourselves to Death: The Human Soul and Cultural Disillusionment

[۸] Neil Postman

[۹] . Amusing Ourselves to Death

[۱۰] https://vimeo.com/794650150

[۱۱] https://vimeo.com/794650150

[۱۲] . personhood

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا