تعریف فیزیک‌گرایی در علوم شناختی
نانسی مورفی/ ترجمه: فروغ کیان‌زاده

 نانسی مورفی[۱] پروفسور فلسفه‌ی مسیحی در مدرسه‌ی علوم دینی فولِر[۲] است. کتاب نخست او  الهیات در عصر استدلال علمی[۳]، برنده‌ی چند جایزه از طرف آکادمی دین امریکا و بنیاد تمپلتون[۴] شد. وی هم‌چنین نویسنده‌ی همکار جورج اف. آر الیس[۵] در کتاب دربارهی ماهیت اخلاقی جهان: الهیات، کیهانشناسی و اخلاق[۶] است. مورفی عضو جامعه‌ی هدایت‌گران در مرکز الهیات و علوم طبیعی و کشیش انتصابی در کلیسای برِترِن[۷] است.

آیا انسان‌ها از دو بخش، شامل جسمی مادی و روحی غیرمادی، تشکیل می‌شوند یا موجوداتی کاملا فیزیکی هستند؟ این پرسش گویای تعارض‌های بنیادی_ اما اغلب بی‌سروصدای_ فرهنگ امروز ما نسبت به ماهیت انسان است. آیا دیدگاه اول،‌ که دوگانه‌پنداری[۸] نام دارد و به‌ معنی باور به دوگانگی «جسم-روح» یا «ذهن-بدن» است درست است یا دیدگاه دوم که در این‌جا فیزیک‌گرایی[۹] می‌نامیم؟ اولین بار نیست که این پرسش مطرح می‌شود و می‌توان گفت از ابتدای تاریخ روشن‌فکری غرب ایجاد شده است، اما به موجب پیشرفت‌های امروز علوم شناختی و عصب‌شناسی، بیش از گذشته مورد توجه‌ قرار گرفته است. با آن‌که دین‌باوران، به نگاه دوگانه‌پندار اعتقاد دارند، اما با پیشرفت‌های علمی اخیر، دیگر بعید به نظر می‌رسد توضیح قابلیت‌ها و رفتارهای انسان، نیاز به مفهومی مانند ذهن غیرمادی یا روح باشد.

در دیدگاه فیزیک‌گرایی نیز بین دو نگاه تقلیل‌گرایی و غیرتقلیل‌گرایی تفاوت مهمی وجود دارد. برای همین باید «فیزیک‌گرایی تقلیلی» و «فیزیک‌گرایی غیرتقلیلی» را از هم متمایز کنیم. فیزیک‌گرایی تقلیلی می‌گوید انسان‌ها فقط ماهیت‌های فیزیکی هستند؛ از این رو تمام افکار، احساسات و تجربیات‌ آن‌ها چیزی جز حالتهای متفاوت مغز نیست. قوانین عصب‌شناسی می‌توانند به شکل تئوری، تمام زندگی بشر را در جنبه‌های گوناگونی مانند منطق، اخلاق و حتی دین توضیح دهند. در مقابل، فیزیک‌گرایی غیرتقلیلی می‌گوید «آری» انسان‌ها تنها فیزیکی هستند اما از همین رو نتیجه می‌گیریم این مغز ما است که در جسم‌مان و در روابط اجتماعی‌مان، ما را قادر به تفکر، تصمیم‌گیری اخلاقی و حتی ارتباط با خدا می‌کند. به این ترتیب، موضع فیزیک‌گرایی غیرتقلیلی، در مقابل هر دو دیدگاهِ دوگانه‌پنداری و فیزیک‌گرایی تقلیلی قرار دارد.

با آن که بسیاری از دین‌باوران سنتی تناقض بین دین و علم را مایه‌ی نگرانی می‌دانند اما بیشتر از آن، این بحث مطرح است که باورهای دینی و علمی آن‌قدر با هم متفاوتند که نمی‌توان بین‌شان ارتباطی- خواه مثبت خواه منفی- تصور کرد. البته پژوهش پیمایشی حاضر نشان می‌دهد در فرهنگ کنونی ما مفاهیم مربوط به ماهیت انسان، برآمده از هر سه عامل دین، علم و‌ فلسفه هستند. در حال حاضر، درباره‌ی ماهیت انسان دیدگاه‌های ضدونقیضی وجود دارد. از این رو برقراری گفت‌وگوی میان علم و دین، می‌تواند این موضوعات را به‌موقع حل و فصل کند.

منبع:

http://www.counterbalance.org/neuro/intro-frame.html

 

[۱] Nancy Morphy

[۲] Fuller

[۳] Theology in the Age of Scientific Reasoning

[۴] Templeton

[۵] George F.R. Ellis

[۶] On the Moral Nature of the Universe

[۷] Brethren

[۸] dualism

[۹] Physicalism

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا