خلقتگرایی و تکاملگرایی خداباورانهارکی وسا راپ کوژنن /ترجمه: کتایون افجهای
حتی تاریخ طراحیهوشمندانه هم با جدل آمیخته است و روایتهای مربوط به آن میتواند بخشی از تلاش های سیاسی هوادار یا مخالف این نهضت باشد.]۱[ ناتانیل سی .کامفورت[۱] به نکتهی درستی اشاره میکند وقتی میگوید: «مسئلهای که مخالفان نظریهی داروین و نظریهی آفرینش هر دو در آن اتفاق نظر دارند این است که این نبرد سختی میان متعصبان مذهبی تنگ نظر از یک سو و دانشمندان بی غرض سختگیر از سوی دیگر به حساب میآید. حال این که ماجرا چیست، بستگی به این دارد نظر چه کسی را بپذیرید.»]۲[ به عقیدهی منتقدان نظریهی طراحیهوشمندانه، این نظریه نسخهی دوباره ویرایش شدهی نظریهی خلقتگرایی است. این موضوع مورد بحث قرار گرفته است که پس از تصمیم دادگاه عالی ایالات متحدهی آمریکا در سال ۱۹۸۷، مبنی بر ممنوعیت آموزش «خلقتگرایی علمی»، برخی از هواداران نظریهی خلقتگرایی، به منظور اجتناب از پیامدهای قانونی این تصمیم، عنوان جدیدی برای آن برگزیدند: «طراحیهوشمندانه»]۳[. نظریهپردازان طراحیهوشمندانه تلاش کردهاند تا تصویری به مراتب پیچیدهتر از خاستگاههای این جنبش ارایه دهند و بر وجوه تفاوت بین نظریهی طراحیهوشمندانه و نظریهی خلقتگرایی که آموزش آن در سال ۱۹۸۷ ممنوع شد، تاکید کردهاند. آنها همچنین توجه کردهاند که این جنبش متفکرانی با پیشینهی غیرمعتقد به نظریهی آفرینش را نیز شامل میشود.]۴[
رابطهی میان طراحیهوشمندانه و خلقتگرایی، درواقع پیچیدهتر از آن است که بهسادگی نمایش داده شود. در حالی که برخی متقدمان نظریهی طراحیهوشمندانه، از واژهی آفرینش استفاده میکنند، آن را در مفهوم بسیار عامتری نسبت به «خلقتگرایی علمی» که موضوع دادگاه سال ۱۹۸۷ بود، به کار می برند.]۵[ علاوه بر این، کتابهای تاثیرگذار مربوط به طراحیهوشمندانه، مانند راز منشا حیات[۲](۱۹۸۴) و تکامل: نظریهای در بحران[۳](۱۹۸۶)، پیش از دادگاه سال ۱۹۸۷ منتشر شده بودند. کارل گیبرسن[۴] و دانولد یرکسا[۵]، ضمن مرتبط کردن نظریههای طراحیهوشمندانه و آفرینش، آنها را قابل قبول دانسته و بدون جانبداری معتقدند: «نظریهپردازان متقدم نظریهی طراحیهوشمندانه، در دههی ۱۹۸۰، حتی پیش از دادگاه سال ۱۹۸۷، نسبت به نظریهی خلقتگرایی اعلام نارضایتی میکردند و به دنبال یافتن راهی برای گریز از اندیشهی یهودیمدار هوشمندانهی آفرینش بودند.»]۶[ میتوان باور کرد که این جنبش در حقیقت پس از این که دادگاه سال ۱۹۸۷، دلیل دیگری برای خلقتگرایان ارایه کرد تا از نگرشهای کهنه فاصله بگیرند، تاثیراتی پذیرفت اما ایدهی اصلی حامیان طراحیهوشمندانه یا ID (Intelligent Design) از ارایهی بهتر و به حداقل رساندن بحث و جدلها در جهت درک این باور، حتی پیش از دادگاه مذکور، در طراحی زیست شناختی وجود داشت.]۷[
گیبرسن و یرکسا به درستی به تاثیر حامیان نظریهی خلقتگرایی در جنبش طراحیهوشمندانه توجه کردند اما این حقیقت نیز وجود دارد که همهی نظریهپردازان اصلی نظریهی طراحیهوشمندانه از چنین پیشینهای برخوردار نیستند. مایکل بیهی به جای گرایش به هرگونه خلقتگرایی اندیشمندانهای، از دیدگاه تکاملگرایانهی خدامحور به طراحیهوشمندانه تغییر جهت داد. برخی لاادریون، مانند مایکل دنتون[۶] و دیوید برلینسکی[۷]، نیز تاثیراتی بر این جنبش گذاشتهاند.]۸[ گزارش فارست و گراس[۸] به این اندیشمندان توجه ناچیزی مبذول داشته است، اما نتیجهگیری آنها در تجزیه و تحلیل موضوع، تصویر جنبش طراحیهوشمندانه را پیچیدهتر می کند.]۹[ با این حال این درست است که آی دی کمک های بسیاری به همان محافل اجتماعی کرده است که «خلقتگرایی علمی» را حمایت کردهاند و این موضوع البته در دادگاه سال ۱۹۸۷ مطرح شد. در این جا بین رهبران روشنفکرجنبش و حمایت های غیر تخصصی، تفاوتهایی وجود دارد. ]۱۰[
تعاریف گستردهی خلقتگرایی
تاریخ به تنهایی پرسش مربوط به ارتباط طراحیهوشمندانه و خلقتگرایی را پاسخ نمیدهد، بلکه این پاسخ بستگی به تعریف آفرینش دارد. در سطحی گسترده، چنین پذیرفته شده است که خلقتگرایی به سادگی به این باور که نوعی هوش برتر خلاق در آفرینش نظام گیتی و حیات دست داشته، اشاره می کند. برای مثال، نیال شنکس[۹] چنین استدلال می کند که برهان طراحی، هستهی اصلی خلقتگرایی را تشکیل میدهد. با این تعریف نسبتا گسترده، طراحیهوشمندانه میتواند به روشنی در ردهی خلقتگرایی دسته بندی شود. به هرحال، این تعریف میتواند شامل بسیاری از منتقدان موحد طراحیهوشمندانه (مانند کنث میلر، زیست شناس داروینی) نیز شود و آنها را در میان خلقتگرایان قرار دهد. شنکس با پافشاری بر نظریهاش، میلر را «خلقتگرای کیهانی» خطاب میکند.]۱۱[ دیوید سدلی[۱۰]، نیز در اثر مهم خود با نام خلقت و منتقدان آن در عهد قدیم[۱۱] (۲۰۰۷)، اندیشهی سقراط و افلاطون را در ردهی خلقتگرایان طبقهبندی میکند. سدلی نظریهی خلقتگرایی را چنین توضیح میدهد: «نظریهای که در آن ساختار جهان میتواند تنها با وجود حداقل یک طراح هوشمند، به نام خدایی آفریننده، تبیین شود.» ]۱۲[ برای سدلی این نیز مسئلهی مهمی است که «حامیان نظریهی خلقتگرایی مدرن» را از منتقدان به داروین جدا سازد.]۱۳[ به علاوه، هواداران نظریهی تکاملگرایی باورمند به وجود خدا، زیر شاخهی طرفداران نظریهی خلقتگرایی قرار میگیرند.
از دید رابرت نیومن[۱۲]، آفرینش به سادگی به معنای اعتقاد به مکتب خلقتگرایی است که بنابرآن، گیتی و هرآن چه در آن است، از سوی خداوند خلق شده است. نیومن گزینههای احتمالی نظریهی آفرینش را به چهار مورد تقسیم میکند:
۱) نظریهی مبتنی بر انکار وجود خدا، که بیان می کند جهان بدون وجود خدا پدید آمده است.
۲)نظریهی وحدت وجود که اظهار میکند جهان در وجود خداوند خلاصه میشود.
۳)نظریهی پاننتهایسم مبتنی بر این که گیتی، پیکرهی خداوند است و خداوند از عالم و هرآن چه در آن است، بسیار بزرگتر است.
۴)نظریهی دوگانگی که میگوید ماده واجب الوجود است اما خداوند آن را شکل داده است. ]۱۴[ بنابراین تعریف، در حالی که اغلب نظریهپردازان طراحیهوشمندانه، از جملهی خلقتگرایان هستند، آنها بر این موضوع که نظریهی آنها حداقل از نظر تئوری با گزینههای دیگر نیومن مانند انکار وجود خدا، وحدت وجود، پاننتهایسم و دوگانگی، سازگاری دارد، تاکید خواهند کرد. دلیل این تاکید آن است که استدلال آنها در مورد طراحی، تاکنون طراح نقشهی خلقت را شناسایی نکردهاست. برای مثال، ممکن است شخصی طراح و معمار اصلی آفرینش را موجودی فرازمینی یا دمیورج (خالق کیهان از دیدگاه افلاطون)، بشناسد. در این تعریف، نظریهی طراحیهوشمندانه با نظریهی آفرینش، سازگار نیست. بلکه با کمترین استدلال میتوان گفت که این به تنهایی جهانبینی گستردهتر هوادار آن را تبیین نمیکند.]۱۵[
طیف گوناگون خلقتگرایان
تعریف نظریهی خلقتگرایی میتواند با پاسخدادن به چیستی آفرینش، بهتر معنا شود. آیا آفرینش به مراقبت خداوند از عالم وجود در هر لحظه، اطلاق میشود یا به خلقت عالم در زمانی در گذشتهها اشاره دارد، یا به هر دو؟ آیا خدا دایما در حال تاثیرگذاری بر آفرینش است یا این که آفرینش خودبه خود از هیچ به وجودآمده است؟ در مباحثات معاصر، انواع گوناگونی از خلقتگرایی به ویژه در ارتباط با پژوهش های علمی خاستگاهها مطرح میشود. سه شکل معمول خلقتگرایی (همان گونه که مورد پذیرش اکثریت است) بدین شرحاند:
۱- خلقتگرایی اندیشمندانه (زمین- جوان)
۲-آفرینش پیش رونده (زمین- کهن)
۳-تکاملگرایی خدا محور
بسیاری از نظریهپردازان طراحیهوشمندانه از واژهی «آفرینش» بهره میگیرند تا فقط به خلقتگرایی اندیشمندانه بپردازند و تلاش کردهاند تا طراحیهوشمندانه را از خلقتگرایی متمایز کنند. در حالی که خلقتگرایی ادعاهای بسیار ویژهای مطرح میکند، برای آنها طراحیهوشمندانه، تنها به این باور میرسد که عملکرد طراح هوشمند میتواند به گونهای در شکل و شمایل طبیعت شناخته شود.]۱۵[ براساس این تعریف، تکاملگرایی خدا محور نیز نوعی از خلقتگرایی است. به هر حال تکاملگرایی قایل به وجود خدا نیز اغلب از خلقتگرایی فاصله میگیرد. زیرا از خلقتگرایی چنین برداشت میشود که به نوعی ضدیت در ارتباط با مسیر اصلی نظریهی تکاملی میرسد. راتسش استدلال میکند که در خلقتگرایی اعتقاد بر این است که «خداوند میتوانسته استعدادهای نهانی موجود خلقت را آفریده یا نیافریده باشد یا میتوانسته این گوناگونی حیات را به آفرینش فراخوانده باشد یا نخوانده باشد اما او در حقیقت چنین کاری نکرده است. بنابراین، نوعی عدم انسجام در طبیعت وجود دارد-برای مثال حیاتی/غیرحیاتی، خزنده/پستاندار، حیوان/انسان– که نمیتواند به معنای طبیعی خود کاملا حذف شود. هر یک از این عدم انسجامها نیازمند عملکرد خلاقانهی فوق طبیعی جداگانهای است.»]۱۶[ بنابراین، استفاده از عبارت «خلقتگرایی یا آفرینش مداری تا حد زیادی متفاوت است و ما باید در تعریفی که از یک واژه یا عبارت ارایه میدهیم، دقت داشته باشیم.»]۱۷[ خلقتگرایی اندیشمندانه بر این نظر است که زمین و همهی گونههای جانوران، تنها در شش تا ده هزار سال پیش به طور معجزهآسایی پا به عرصهی وجود نهادند. این نظر تحت عنوان کلام خداوند دربارهی تاریخ، مبتنی بر برداشتی تاریخی و تحت اللفظی از متون مقدس دینی و برداشتی از شواهد علمی است که سعی دارد بین این دیدگاه متفکرانه و علم، پیوندی برقرار کند. بدین ترتیب علم مستمسکی است تا به دیدگاه جوان بودن زمین قوت بخشد، واقعیت طوفان و سیل عالمگیر زمان نوح، احتمال رسیدن نور ستارهای به زمین از فضاهای دوردست کهکشان در هفتهی خلقت و غیره. این نظریات نیازمند اصلاحات وسیعی در مسیر اصلی علمی فیزیک، ستارهشناسی، زمینشناسی، زیستشناسی و تاریخ است. این ایدهها پایه و اساسی علمی در جامعهی علمی نیافتهاند، چنان که دیدگاه خلقتگرایان دربارهی درک درستی از کتاب مقدس، به عنوان چارچوب راهنمای علوم طبیعی در سطحی گسترده، به اشتراک گذاشته نشده است.]۱۸[
جنبش طراحیهوشمندانه، دارای تعدادی خلقتگرای اندیشمند است و مباحثات خلقتگرایان اندیشمند در گروه حامیان طراحیهوشمندانه، تاثیرات مهمی بر دیگران گذاشته است. برای مثال، پال نلسون[۱۳]، زیست شناس حامی نظریهی خلقتگرایی زمین جوان است. نلسون گزارش میدهد که تعداد خلقتگرایانی مانند او، در میان رهبری نظریهپردازان جنبش، در اقلیت هستند.]۱۹[ دمبسکی[۱۴] و دنتون اظهار کردهاند که تردید آنها نسبت به موضوع تکامل متاثر از مباحثات خلقتگرایان اندیشمند بود، گرچه دمبسکی و دنتون موضوع اصلی را که سن کیهان و حیات روی زمین را تخمین می زند، می پذیرند.]۲۰[ در حقیقت، از نظر علمی و اخلاقی، شباهتهای قابل توجهی در مورد این خلقتگرایان و جنبش طراحیهوشمندانه که از داروینیسم انتقاد میکنند، وجود دارد.]۲۱[ به هر حال، در حالی که نظریه پردازان طراحیهوشمندانه عموما از آوردن کتاب مقدس به بحث های مربوط به منشا حیات و خلقت خودداری میکنند و به شواهد مربوط به طراحی خلقت به عنوان نقطهی مرکزی توجه میکنند، بسیاری ازخلقتگرایان اندیشمند، اعتبار متون کتاب مقدس را به عنوان نقطهی مرکزی بحث، مورد ملاحظه قرار میدهند.]۲۲[
خلقتگرایی پیش رونده، تاریخ کهن زمین و کهکشان را می پذیرد. «روزهایی» که بنابر سِفرپیدایش دورههای بسیار طولانی تاریخ طبیعی را در بر میگیرد و بنابر این باور، عمل آفرینش از سوی خداوند، به طرز پیش روندهای در همین دوران، طی عملیات خلاقانهی فراطبیعی، به دفعات رخ داده است. دیدگاههای بسیاری در مورد محل حدوث این اتفاقات وجود دارد. برخی خلقتگرایان حامی نظریهی آفرینش پیش رونده، بر این باورند که خداوند، برای خلقت انواع مهمی از جانوران، دست به کار خلقت شد در حالی که بعضی دیگر معتقدند خداوند، برای مثال، فقط در خلقت منشا حیات و مبدا روح بشر دست به مداخله در آفرینش زد. خلقتگرایان نظریهی پیش رونده میتوانند مانند خلقتگرایان اندیشمند، کفایت نظریهی داروینی را در مورد منشا و مبدا مورد تردید قرار دهند. فیلیپ جانسون[۱۵]، ایدهپرداز طراحیهوشمندانه، مانند بسیار دیگری در این جنبش، میتواند در جرگه ی خلقتگرایان پیش رونده به شمار بیاید.]۲۳[
تکاملگرایی خدا محور
تکاملگرایی خدا محور یا خلقتگرایی تکاملی، بر این باور است که خداوند به منظور آفرینش گونههای موجودات زنده، از فرایند طبیعی تکامل بهره جسته است. هستهی اصلی مکتب الهیات پروتستان و کاتولیک، سازگاری نظریهی تکاملی و ایدهی اصلی آفرینش را میپذیرد. تکاملگراهای خدا محور سعی در بررسی خلقتگرایی با یاری گرفتن از علم داشته اند.]۲۳[ براساس تعاریف وسیع خلقتگرایی، تکاملگرایی خدا محور از زمانی که وجود خالق و آفریدگار را پذیرفت نیز خلقتگرا محسوب می شود. به هر حال اگر ما تعریف محدودتری را بپذیریم، آن جا که خلقتگرایی فعالیت معجزهآسای خداوند در تاریخ طبیعی و انتقاد از نظریهی تکامل را میپذیرد، آنگاه بیشتر انواع تکاملگرایی خدا محور دیگر خلقتگرا محسوب نمیشوند.
ایان باربور[۱۶] در سطح وسیعی تکاملگرایی خدا محور را به سه دسته تقسیم میکند:
۱- خداوند وقایعی را که به نظر میرسد به طور تصادفی رخ میدهند، کنترل می کند. در این نظر فرایند تکامل تحت کنترل و نظارت خداوند است. گرچه نظارت او در نظریات علمی مربوط به مبدا حیات و خلقت، لحاظ نشده است.
۲- خداوند دست به طراحی نظامی مبتنی بر قانون و تصادف زد. او در آغاز کیهان را برای وقوع تکامل برپا کرد.
۳- خداوند بر اتفاقات تاریخ تکامل، بدون کنترل کردن آنها، تاثیر میگذارد. بنابر این دیدگاه، خداوند به جهان آزادی کامل برای رشد و تکامل میدهد. او بر فرایند تکامل از طریق عشق خود تاثیر میگذارد اما آن را کنترل میکند.]۲۴[ همهی این نظریات در میان موارد دیگر، بسیار ظریف مطرح شدهاند و پیشنهادهای پیچیدهای هستند که نتایجی برای نظریات مربوط به عملکرد الهی و درک مشکل روح شریر(شیطان) به ارمغان میآورند.
این سه نسخهی تکاملگرایی خدا محور، همگی با پذیرفتن نظریهی اصلی تکاملی داروین با هم به وحدت رسیدهاند. آنچه پذیرفته نشده احتمال این است که حامی نظریهی تکاملی خدا محور ممکن است بخشهایی از نظریهی تکاملی، مانند ایدهی تبار مشترک، را بپذیرد در حالی که ایدهی انتخاب طبیعی به عنوان محرک سازوکار تغییر تکاملی را نمیپذیرد. این نوع از تکاملگرایی خدا محور به طور واضح شبیه خلقتگرایی اندیشمندانه یا خلقتگرایی پیش رونده نیست، گرچه با تعریف باربور نیز همخوانی ندارد. به هر حال، از دیدگاه تاریخی این مسئله عادی به نظر میرسد. به دنبال تکامل داروینی، جامعهی علمی در مورد جهش تصادفی و انتخاب طبیعی که در حقیقت نیروی اولیهی وقوع تکامل بودند، فورا به اتفاق نظر نرسید.]۲۵[ بسیاری از زیستشناسان معاصر معتقد به تکامل، در مورد مرکزیت نظریات جهش تصادفی و انتخاب برای تکامل پرسشهایی مطرح کردهاند.]۲۶[
در جنبش طراحیهوشمندانه، نظریهی چهارمی هم در زمینهی تکاملگرایی خدا محور مورد پذیرش قرار گرفته است که من آن را این گونه تعریف میکنم:
۴- خداوند جهت تکامل را طوری کنترل میکند که شواهد لازم برای عملکرد خدا برای ما روشن میشود و توضیحات طبیعتگرایان، حتی در سطح زیست شناسی، کافی نیستند. مطابق این نظر، ساز و کارهای غیرهدفمند طبیعتگرایانه، به طور کامل تکامل را توضیح نمیدهند. مایکل بیهی در این زمینه تکاملگرای خدا محور محسوب میشود. بیهی در توسعهی روشنفکرانهاش، در ارتباط با جریان اصلی این مفهوم از تکاملگرای خدا محور به مقولهی چهارم که در بالا اشاره شد، تغییر مسیر داد.]۲۷[ بیهی به ایدهی اصلی تبار مشترک اعتقاد دارد اما این را که ساز و کار داروینی موضوع جهش و انتخاب را مسئول کل تکامل حیات میشناسد، نمیپذیرد. او فکر میکند که طراحیهوشمندانه تکامل حیات را ماورای قوانین طبیعت، هدایت کرده است. این نوع از تکاملگرایی خدا محور، انتقادات زیستشناختی تکاملی را شامل میشود و به تعاریف بسیار باریک و ظریفتری از خلقتگرایی نزدیک میشود. با این حال از خلقتگرایی تحتاللفظی بسیار فاصله دارد.]۲۸[
بدین ترتیب برای نظریهی طراحیهوشمندانه هوادارانی وجود دارد که هر یک در گوشهای از اردوگاه خلقتگرایی جای دارند: خلقتگرایی تحتاللفظی، خلقتگرایی پیش رونده و خلقتگرایی خدا محور. اگر تعریف گستردهای از خلقتگرایی به سادگی به وجود نوعی خالق و آفریدگار اعتقاد داشته باشد، طراحیهوشمندانه آن را به عنوان خلقتگرایی ارزیابی میکند. طراحیهوشمندانه همچنین خلقتگرایی را در تعریف ظریفتری دستهبندی میکند؛ آنجا که لازمهی خلقتگرایی، وجود آفریدگار و رد کفایت توضیحات تکاملی در سطح علوم طبیعی است. به هر حال، گوناگونی دیدگاههای خلقتگرایانهی پذیرفته شده از طرف هواداران نظریهی طراحیهوشمندانه نشان میدهد که نیازی به وجود اتصال مفهومی بین طراحیهوشمندانه و هیچ دیدگاه ویژه ی هوادار خلقتگرایی، همانند خلقتگرایی پیش رونده، وجود ندارد. درک طراحیهوشمندانه از آفرینش بسیار حداقلگرایانه است و میتواند ذیل چارچوبهای گستردهتری سازگار شود.
یادداشتها:
۱- برای مطالعه ی بیشتر به وودوارد ۲۰۰۳ و فارست و گراس ۲۰۰۴ و برای مطالعهای بیطرفانه به گیبرسن و یرکسا ۲۰۰۲و ۲۰۰۶ مراجعه کنید.
۲- کامفورت ۲۰۰۷، ۳.
۳- فارست و گراس ۲۰۰۴.
۴-برای نمونه، مایکل بیهی، ۲۰۰۰ آ و دامبسکی ۱۹۹۹ آ. به علاوه، نظریه پردازان طراحیهوشمندانه در استفاده از این واژه به پژوهشگران پیشین مراجعه میکنند که واژه ی «طراحیهوشمندانه» را مورد استفاده قرار میدادند؛ مانند فرد هویل (ویت ۲۰۰۷)، در مورد توسعهی طراحیهوشمندانه، به دامبسکی ۱۹۹۸؛ ویت ۲۰۰۵ و وودوارد ۲۰۰۳ ۳۳-۴۵ مراجعه کنید. هم طراحیهوشمندانه و هم خلقتگرایی از بحثهای جامعهی زیستشناسان موضوع خلقت بهره بردهاند. برای مثال، فیلیپ جانسون (۱۵۴،۱۹۹۳) از مباحثات تعادل متناوب و تدریجی علیه وجود شواهد فسیل خوب در اثبات تبار مشترک، استفاده کرد. این کار به طور حیرت انگیزی موثر بود، گرچه هر دو طرف مباحثه معتقد به وجود فسیلهایی بودند که گذار از مرحلهی تکامل را به نمایش میگذاشتند. (مشابه دنتون ۱۹۸۷، فصل ۷. هم چنین توجه کنید که دنتون باور تبار مشترک را در کارهای بعدی خود تایید می کند. برای مثال، دنتون ۱۹۹۸). علاوه بر این، میتوانید به وودوارد ۲۰۰۳، فصل ۲ مراجعه کنید.
۵- ای. جی جانسون ۱۹۹۳؛ دمبسکی ۱۹۹۹ آ، ۲۴۷-۲۵۱. به نظر میرسد که این مورد در کتاب درسی مربوط به شواهد تجزیه و تحلیل شده توسط فارست و گراس (۲۰۰۴) نیز صدق کند.
۶- گیبرسن و یرکسا ۲۰۰۲.
۷- راتسش (۱۹۹۶، ۸۴-۸۵) به همین ترتیب نظریهپردازان متقدم طراحیهوشمندانه را به خلقتگرایانی در ردیف بالاتر درجهبندی میکند که سعی میکنند بحثهای آگاهی دهندهتر و علمیتری برای خلقتگرایانی که به عمدی بودن نظم طبیعت اعتقاد دارند، مطرح کنند.
۸- برلینسکی ۲۰۰۹.
۹- وودوارد ۲۰۰۳.
۱۰- این مطلب از جمله شواهدی است که فارست و گراس (۲۰۰۴) ثبت و ضبط کردهاند.
۱۱- شنکس ۲۰۰۴، ۶. برای تعریف شنکس از کنث میلر به عنوان خلقتگرای کیهانی»، شنکس ۲۰۰۴، ۲۳۴ را ببینید.
۱۲- سدلی ۱۷،۲۰۰۷.
۱۳- سدلی ۱۷،۲۰۰۷.
۱۴- نیومن ۲۰۰۱، ۱۱۵.
۱۵- در مورد جدایی بین طراح خلقت و خداوند، برای مثال بیهی ۲۰۰۱ آ، ۶۹۹-۷۰۰؛ ۲۰۰۷، ۲۷۷-۲۸۸؛ دمبسکی ۲۰۰۲ب، ۱۹۵ را ببینید.
۱۶- پیترز و هیولت ۲۰۰۶.
۱۷- بنابر کوپرسکی (۵۶۸،۲۰۰۳)، در حقیقت استفاده از اصطلاح «آفریدگار» در انتقاد از طراحیهوشمندانه مانند همان تعابیری که پنوک (۱۹۹۹) ارایه میکند، تحقیرآمیز به نظر میرسد.
۱۸- راتسش ۱۲، ۱۹۹۶.
۱۹- کاربرد بسیار زیاد از این کلمه، استفاده از واژهی «خلقتگرایی» در ادبیات مربوط به طراحیهوشمندانه در گذشته، چنان که در کارهای فارست و گراس (۲۰۰۴، ۲۷۳-۲۸۳) و بل (۲۰۱۰) به کار رفته است، برای نشان دادن ایده های این نهضت در مقابل برخی از انواع خلقتگرایی کافی به نظر نمیرسد بلکه تداوم ماده و عدم تداوم ماده هر دو بین طراحیهوشمندانه و بسیاری از انواع دیگر خلقتگرایی وجود دارد.
۲۰- رونالد نامبرز ۲۰۰۶، قابل فهمترین بحث در خلقتگرایی و مشکلات مربوط به آن است. برای یافتن بحثهای دوطرفه در مشاجرات آفرینش، هم چنین راتسش ۱۹۹۶ را ببینید.
۲۱- نلسون ۲۰۰۲. متی لای سولا بیو تکنولوژیست فنلاندی، حامی تاثیرگذار طراحیهوشمندانه است که منتقد کهن سال بودن زمین است. (لای سولا ۲۰۱۳، فصل ۱.۸.)
۲۲- دمبسکی ۲۰۰۵ سی، دنتون ۲۰۰۴.
۲۳- فارست و گراس ۲۰۰۴. برای انتقادات پیرامون اخلاقیات داروینیسم، به ویکر ۲۰۰۲ و وست ۲۰۰۷ و فصل ۲.۸. از مطالعات کنونی مراجعه کنید.
۲۴- مطالعات معتبر رونالد نامبرز (۲۰۰۶) در مورد خلقتگرایان، تنها شامل تعدادی نقل قول از بحثهای مرتبط با طراحی خارج از جنبش طراحیهوشمندانه و بیشتر متمرکز بر مبحث زمینشناسی طوفان خلقتگرایان است که این موضوع در طراحیهوشمندانه غایب است. خلقتگرایان معتقد به فرضیهی زمین جوان نیز از جنبش طراحیهوشمندانه برای تمرکز بر مباحثات طراحی به جای دفاع کردن از اعتبار متون کتابهای مقدس در مبحث منشا و مبدا آفرینش، اننقاد کردهاند. (مثال: وی لند ۲۰۰۲).
۲۵- پناک ۱۹۹۹. همچنین فصل ۶. ۲ از کتاب حاضر را برای مطالعه در مورد تجزیه و تحلیل بیشتر از آنچه نظریه پردازان طراحیهوشمندانه دربارهی تکامل فکر میکنند، ببینید.
۲۶- این در سنت مسیحیت سابقه دارد . سنت آگوستین (۳۵۴-۴۳۰) در درک معنایی مبحث پیدایش کتاب مقدس، چنین بحث کرده است که انجیل، دیدگاه زمین مسطح را با فلسفه سازگار نمی بیند، اما با دیدگاه فلاسفه در مورد کروی بودن زمین، سازگار است. آگوستین، دو جنسی اد لیترام (۱۹،۱).
۲۷- باربور، ۱۹۹۷؛ مشابه گیبرسن و یرکسا ۲۰۰۲، ۱۷۲.پیترز و هیولت ۲۰۰۳ ارایهی کاملتری از انواع گوناگون تکامل خدامحوری به دست میدهد.
۲۸- روس ۲۰۰۳، بوولر ۲۰۰۹، ۲۰۲-۲۰۷.
منبع:
Erkki Vesa Rope Kojonen, The Intelligent Design Debate and the Temptation of Scientism: A Theological and Philosophical Analysis, Faculty of Theology, University of Helsinki, 2014, pp.25-30
Nathaniel C. Comfort [۱]
[۲] Mystery of the Origin of Life
[۳] Evolution: A Theory in Crisis
[۴] Karl Giberson
[۵] Donald Yerxa
[۶] Michael Denton
[۷] David Berlinski
[۸] Forrest and Gross
[۹] Niall Shanks
[۱۰] David Sedley
[۱۱] Creationism and its Critics in Antiquity
[۱۲] Robert Newman
[۱۳] Paul Nelson
[۱۴] Dembski
[۱۵] Phillip Johnson
[۱۶] Ian Barbour