کنشگری: بشر، روباتیک و الهیاتآدریان وایارد/ ترجمه: فریدون امامزاده شوشتری
مفاهیم علیت و کنشگری دربسیاری از پرسش های اصلی علم و دین عمیقا ریشه دوانده است: جهان چه گونه به وجود آمده است؟ آیا خدا درجهان امروزدخالت می کند؟ و اگر پاسخ مثبت است، چهگونه؟ آیا انسانها آزاد هستند؟ چرا خداوند جلو بدی و رنج را نمیگیرد؟ حیات چیست؟ چه زمانی آغازمی شود و پایان مییابد؟ آگاهی چیست؟
برخی زمینههای تحقیقات علمی که اطلاعاتی در خصوص این مسایل دارند، عبارتند از مکانیک کوانتومی[۱]، سیستمهای پیچیده و نابسامان، هوش مصنوعی[۲] و علوم عصب شناسی. در این مقاله من با نگاهی به کنشگری بشری، روباتیک و دست آخر، اعمال الهی، موضوعات اصلی را ازدیدگاه خودم به صورت مختصر مورد بررسی قرار میدهم. به دلیل تاثیری که این پرسش ها بر یکدیگردارند، بحثی همیشگی دربارهی چهگونگی انتخاب مقیاس برای بررسی آنها وجود دارد. از نظر روششناختی، موفقیتهای اخیر در تقلیلگرایی[۳] انسان را برآن می دارد تا بیندیشد که شاید کارکردن در مقیاسهای هرچه کوچکتر راهبرد خوبی برای بررسی همهی مسایل باشد. اما چنین رویکردی بسیاری از پدیدههای مهم، به ویژه آگاهی بشری و تواناییهایی ما انسانها را به عنوان کنشگران آزاد، به شکل رضایتبخشی تفسیر نمیکند. همچنین، از نظر کسانی که به مذهب اعتقاد دارند، به نظر نمیرسد چنین دیدگاه مادیگرای تقلیلگرایانهای در مورد جهان واجد نوعی «نقطه اتصالی علّی»[۴] باشد که در آن خداوند بتواند الهامبخش باشد یا در واقع بر هر نوع نتیجهای تاثیری داشته باشد.
هنگامی که با میکروسکوپ به مغز یک انسان نگاه می کنیم، هیچ چیز در آن نمیبینیم که به ذهنی شبیه باشد که آزادانه انتخاب می کند؛ چیزی که همهی ما تجربهی آن را داریم. بر عکس، هر آنچه درسطح خُرد میبینیم واکنشهای بیخردانهی الکتروشیمیایی است.
رنه دکارت، ریاضیدان و فیلسوف مشهور فرانسوی، این مسئله را با بسط ایدهی اولیهی یونانیها که ما از دو عنصر آفریده شدهایم حل کرد: ماده و ذهن/روح. از شوربختی دانشمندان، عنصرذهن زیرمیکروسکوپ قابل مشاهده نیست. بدون حضور این عنصر، تنها چیزی که میتوان با ماده ساخت فقط ماشین است (او فرض میکرد حیوانات شبه ماشین هستند). اخیرا عدهای این چیستان را به یک تز تبدیل کردهاند: اگر آنچه زیرمیکروسکوپ میبینیم قطعاتی ماشینی هستند و هیچ اثری از ذهن نمیبینیم، پس ما باید ماشین باشیم. بنابراین، تصور ما از آزادی و آگاهی یک توهّم است. این نظریه به طورگستردهای درجامعهی هوش مصنوعی/ روباتیک وجود دارد. رادنی بروکس[۵] از آزمایشگاه هوش مصنوعی انستیتوی تکنولوژی ماساچوست میگوید: «ازسویی معتقدم که خودم و فرزندانم فقط ماشین هستیم . . . اما طبق این اعتقادم با آنها رفتار نمیکنم . . . من، مانند هر دانشمند مذهبی، دو مجموعه باورهای متضاد دارم و در شرایط گوناگون براساس هرکدام از آنها رفتار میکنم». گروهی دیگر به جهان کوانتومی اشاره میکنند که در آن رفتار شبهماشینی به رفتارهای احتمالی و تناقضآلود منجر میشود. جان ویلر[۶]، فیزیکدان آمریکایی، اظهار میکند که امکان دارد آگاهی با رفتارکوانتومی ارتباط داشته باشد. کوین شارپ[۷]، ریاضیدان و الهیدان آمریکایی، با اظهارنظر ویلر موافق است و این پرسش را طرح میکند که آیا آگاهی میتواند در سطح کوانتومی تا حدی روی نتایج تاثیربگذارد؟ با این همه، عدهای دیگر هم هستند که مسئلهی ذهن گمشده را با پنهانکردن جهان مادی پشت روشهای تجدیدنظرشدهی ماوراءالطبیعه حل میکنند. برای مثال، متفکران فرایندی معتقدند که ماده نوعی ویژگی شبهذهنی دارد که با روشهای ساده قابل آشکارشدن نیست. پیروان بوهم[۸] آگاهی را مانند وجهی از «نظم نهفته»ی[۹]بنیادین و آگاهی ما را مشترک در آن میپندارند.
در دو- سه دههی اخیر، برخی متفکران به این نتیجه رسیدهاند که امکان دارد رویکرد تقلیلگرایانه به صورت افراطی مورد استفاده قرارگیرد. اگر تمایل داشته باشیم دنیای خُرد را کنار بگذاریم و گزینههای پیچیدهتری را در نظربگیریم، ویژگیهای جدیدی پدیدار میشوند که نمیتوان آنها را برحسب مولفههایی که از هم جدا هستند به صورت کامل توضیح داد. چنین رویکردی به ما اجازه میدهد حدس بزنیم که آزادی، ذهن و آگاهی عملا «واقعی» بوده و به صورت علمی قابل کشف و آشکارشدناند، گرچه بسیاری با این موضوع مخالفاند.
به محض اینکه دنیای خُرد را با سادگی و قابلیت پیشبینی نیوتونی آن به حال خود رها کنیم و پرداختن به دنیای مجموعهها، کلیات و تبیینهای احتمالی را آغازکنیم، باید سخت بکوشیم ادعاهایی بکنیم که تا حد ممکن از ذهنگرایی آزاد باشند.
منبع:
https://counterbalance.org/agency/index-frame.html