کردار ما حاصل جبر است یا اختیار؟نانسی مورفی/ ترجمه: فروغ کیانزاده
یکی از دلایل محکم برای باور به دوگانگی «ذهن-جسم» یا «روح-جسم» در دوران مدرن کنونی آن است که در مقابل آن، دیدگاه تقلیلگرایانهی[۱] فیزیکگرایان[۲] قرار دارد که بر جبر دلالت دارد. از این رو، در مباحث الهیات، باید تمایز میان نسخههای تقلیلگرایانه و غیرتقلیلگرایانه[۳]ی فیزیکگرایی را در نظر داشته باشیم. برای مشاهدهی این تفاوت، نگاهی به نتیجهی پژوهش وی. اس. راماچاندران[۴] در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو[۵] داشته باشید. راماچاندران و تیم پژوهشیاش روی بیمارانی که دچار صرع لوب گیجگاهی[۶] بودند، تحقیق کردند. سالها است که گفته میشود گاه به این بیمارن حالات عارفانه و دینی عمیقی دست میدهد. در این پژوهش، پاسخهای غیرارادی این بیماران به تعدادی واژه در زمینهی سکس، خشونت و دین ارزیابی شد. این کار با اندازهگیری میزان هدایت الکتریکی[۷] سطح پوستشان انجام شد که روش استانداردی برای سنجش پاسخهای هیجانی است. نتیجه آن بود که گروه مورد آزمون، در مقایسه با گروه دیگر که خنثی بودند و از لحاظ مذهبی افرادی معمولی بودند، نسبت به واژگان دینی واکنش قویتری نشان دادند. این پژوهش باعث قوت گرفتن این فرضیه شد که لوب گیجگاهی نقشی در سازوکار تجربه دینی دارد.
اکنون، از این ادعاها چه نتیجههای دیگری میتوان گرفت؟ یکی از مفسران میگوید «مسئله آن است که آیا مغز خدا را ساخته است یا خدا مغز را». برخی دیگر میگویند «این مطالعات به هیچ وجه اعتبار تجربهی دینی یا خدا را نفی نمیکنند». پاسخ تقلیلگرایانه به این پژوهش میتواند تصدیق کند تجربهی دینی چیزی نیست جز رویداد عصبشناختیای در لوب گیجگاهی. با وجود این، برای آنکه ببینید چرا این تنها تفسیر (یا محتملترین) نیست، ملاحظه نمایید که مورد دیگری، همراستا با آن نیز وجود دارد. همانطور که گفتیم، عصبشناسان در تشریح فرایندهای دیداری پیشرفتهای زیادی داشتهاند. با ترسیم نقشهی این مسیرهای عصبی، این پرسش مطر ح میشود که آیا اشیا موجود در جهان بیرون، تصاویر را در مغز میسازند یا مغز اشیایی را میسازد که (به نظر میرسند) در جهان بیرون هستند.
دقیقا همانطور که میشود میان ادراک دیداری و تخیل دیداری تمایز قایل شد، میشود تجربهی دینی واقعی را متمایز از تجربههایی که صرفا پدیدههایی روانشناختی یا عصبشناختی باشند، دانست. دینباوران معتقدند با توجه به روندهای مشترک میتوان حقیقتِ تجربهی دینی را «آزمود». این آزمونها عبارتاند از همخوانی با متن کتاب مقدس[۸] یا آموزههای پیش از آن و انطباق داشتن یا نداشتن آن تجربه با داستان زندگی شخص و افراد پیرامونش. برای نمونه، آیا این تجربه منجر به افزایش «ثمرات روحانی»، مانند عشق، شادی و صلحجویی میشود یا خیر؟
تقابل مسئلهی تقلیلگرایی و غیرتقلیلگرایی را میتوان در این پرسش دید: «آیا میشود قبول نداشت که زندگی ذهنی ما کاملا تحت فرمان جبری قوانین فیزیکی باشد اما باور داشت حالات ذهنی همان حالا مغزی هستند؟» اگر راه گریزی از این جبر نداشته باشیم، در نتیجه اختیار آدمی وهمی بیش نیست. در آن صورت، چه خوشخیالیم که بابت جنبههایی از انسانیتمان به خود میبالیم و چه بسا اعتقادات دینی، عشق، اخلاقیات و اندیشگری، صرفا حاصل تعدادی قوانین فیزیکیِ بدون بینش هستند. تقلیلگرایان این تجربهها را چیزی جز حالتهای خاصی در مغز نمیدانند. اما در مقابل، فیزیکگرایان غیرتقلیلگرا میگویند مغز (به عنوان چیزی که در جسم انسان و در روابط اجتماعیاش وجود دارد) ابزاری است که باعث میشود مخلوقی فیزیکی بتواند درکی از خداوند و انسانهای دیگر پیدا کند.
منبع:
https://counterbalance.org/neuro/determ-frame.html
[۱] reductive
[۲] Physicalists
[۳] nonreductive
[۵] California, San Diego
[۶] temporal lobe epilepsy
[۷] electrical conductivity
[۸] Scripture