ژنتیک، خلقتگرایی و تکاملگفتوگو با فرانسیس آیالا/ ترجمه: حمیرا افشار
فرانسیسکو جی آیالا[۱]، متولد ۱۹۳۴ در مادرید اسپانیا، متخصص ژنتیک در بحث تکامل و زیستشناس مولکولی آمریکایی و اسپانیاییالاصل است که بیشتر برای تشریح این دیدگاه فلسفی که باورهای مذهبی و مکتب داروینیسم به هم مرتبط هستند، مشهور است.
آیالا مدرک لیسانس فیزیک خود را از دانشگاه مادرید در سال ۱۹۵۵گرفت. او بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰ به تحصیل الهیات در دانشکدهی پونتیفیشیال سن سباستین[۲] در سالامانکا[۳] پرداخت، جایی که در سال ۱۹۶۰ به عنوان کشیش فرقهی دومینیکن[۴] منصوب شد. او در همان سال از این مقام بیرون آمد.
آیالا در سال ۱۹۶۴ دکتری خود را در رشتهی ژنتیک از دانشگاه کلمبیا[۵] اخذ کرد. او پس از سمت در دانشگاه راکفلر[۶] و کالج پروویدنس[۷]، درسال ۱۹۷۱ به مقام استادی در دانشگاه کالیفرنیای دیویس[۸] رسید. در سال ۱۹۸۷ او استاد علوم زیستشناسی دانشگاه کالیفرنیای ایرواین[۹] شد و در همانجا در سال ۱۹۸۹ به تدریس فلسفه نیز پرداخت.
آیالا در طی عمر حرفهای خود مدافع تدریس بحث تکامل در مدارس عمومی آمریکا بود و با تلاشهای خود به فرضیهی تکامل استحکام بیشتری بخشید. او به عنوان یک شاهد متخصص در پروندهی «بورد آموزشی مکلین وی آرکانزاس[۱۰]» حضور داشت که به صورت قانونی ایالتی درآمد که به موجب آن بحث خلقتگرایی نیز باید به موازات بحث تکامل در تمامی کلاسهای علوم آموزش داده شود. او به این بحث پرداخته است که اعتقادات مربوط به خلقتگرایی با مفهوم الهیات تعارض دارد. برای مثال، اعتقادات مسیحیان ارتدوکس بر وجود یک قادرمطلق و یک خیر مطلق بنا شده است که با این حقیقت که دنیا پر از موجودات درنده، مریضیها و گونههای مختلف شرور است، سازگاری ندارد. او اشاره میکند که نسبت دادن این نقصها به یک طراح هوشمند، قادر مطلق بودن و خیر مطلق بودن این طراح را با تردید مواجه میکند. از طرفی با نسبت دادن این کمی و کاستیها به فرآیند سعی و خطای طبیعت، این خالق از مسئولیت وجود این شرور در جهان معاف میشود.
در میان افتخارات علمی آیالا می توان به کسب مدال ملی دانش[۱۱] در سال ۲۰۰۲ و جایزهی تمپلتون[۱۲] در سال ۲۰۱۰ اشاره کرد.
شما اینجا در دانشگاه ایرواین در کلاس زیستشناسی پایه تدریس میکنید. چه طور با دانشجویانی که با فرضیهی تکامل مخالف هستند، برخورد میکنید؟
با آنها با احترام برخورد میکنم و تلاش میکنم که مکالمه بینمان برقرار کنم. هر سال، درسم را با نظریهی تکامل شروع میکنم. برای همین از همان روز اول تعدادی دانشجو هستند که میگویند: «دکتر آیالا، من فقط به این دلیل اینجا هستم که میخواهم به دانشکدهی پزشکی بروم، من نمیتوانم این فرضیه را قبول کنم چون کاتولیک هستم.»
برای کاتولیکها من همیشه از جملهی پاپ که در آکادمی علمی پونتیفیشیال[۱] در اکتبر ۱۹۹۶ به کار برد و در آن نظریهی تکامل را تصدیق کرد، استفاده میکنم. اگر دانشجویانم مسیحی اصولگرا باشند، به آنها میگویم که بسیاری از نظریهپردازان پروتستان هستند که فرضیهی تکامل را قبول دارند. من میگویم که در دیدگاه من تکامل ضد مسیحیت نیست، بلکه اتفاقا این ایدهی طراحی خاص که برخی اصولگرایان مسیحی به آن معتقدند ممکن است ضد مسیحیت باشد، چرا که دید جدیدی از خدا به دست میدهد که کفرآمیز است. خدای با طراحی خاص، خدایی است که اشتباه کرده است. به همهی دردهای کمر، دندانهای عقل خراب و زایمانهای دردناک فکر کنید که همهی آنها به این دلیل وجود دارند که ما انسانها ناقص آفریده شدهایم. من از آنها میپرسم:« آیا شما فکر میکنید که حواس خدا در این موارد پرت بوده است؟»
به نظر شما چرا خلقتگرایی پایهی محکمی در آمریکا دارد؟
این موضوع منشا تاریخی دارد. این کشور را نخست کسانی مستعمرهی خود ساختند که به دنبال احساسات مذهبی خود بودهاند؛ مردمانی که احساس میکردند به دلیل همین اعتقادات مذهبی در حاشیه قرار گرفتهاند. این شروع باعث شد نوعی پوپولیسم مذهبی شکل بگیرد که حتی امروز بخش مهمی از فرهنگ آمریکا را شامل میشود.
افرادی هستند که میگویند فرآیند تکامل با پیشرفتهای مهندسی ژنتیک به نقطهی پایان نزدیک شده است. شما موافق هستید؟
خیر، حتی برای یک لحظه. مهندسی ژنتیک میتواند مسایل مهمی را در زمینهی کشاورزی برطرف کند اما محتملا نمیتواند تاثیر مهمی روی آیندهی نزدیک بشر بگذارد. و تکامل همچنان ادامه پیدا میکند. در واقع میتوان به صورت علمی نشان داد که تحولات زیستشناسانه همچنان ادامه دارد، حتی همین حالا در انسانهای مدرن. در حقیقت روند این امر به دلیل تغییرات سریع محیط رو به افزایش است.
تکنولوژی، جهانی را که ما در آن زندگی میکنیم هر روز سریعتر از روز قبل تغییر میدهد. این امر سبب میشود که تکامل طبیعی ما نیز سریعتر و سریعتر روی دهد. با وجود این هنوز این روند بسیار کند است. تکاملی که در انسانها مهم است از طریق تغییر فرهنگ روی میدهد. در زمان معاصر، ما با تغییر آرام ژنهایمان نسبت به تطابق سریع با تغییرات محیطی خیلی تغییر نمیکنیم. برای مثال، ژنهای ما باعث میشوند تا به گونهای تکامل بیابیم که بتوانیم در محیطهای حارهای زندگی کنیم و از طرفی کل سیاره را نیز اشغال کردهایم. ما توانستهایم این کار را انجام دهیم، نه با تغییر ژنهایمان بلکه با پوشیدن لباس و استفاده از سرپناه.
دربارهی اصل تولیدمثل نگران نیستید. چرا؟
به نظرم عموم مردم تفکر اشتباهی درمورد تولیدمثل دارند. برخلاف چیزی که مردم فکر میکنند، یک انسان نمیتواند تولید شود، این ژنها هستند که تولیدمثل میشوند.
بله، ممکن است کسی ژن فرانسیسکو آیالا را کپی کند. اما انسانی که به وجود میآید، انسان کاملا متفاوتی از من خواهد بود. او ممکن است در سن خاصی شبیه به من باشد، اما برای او همان زنجیره اتفاقاتی که برای من در رحم مادرم اتفاق افتاده است، و در ادامه برای خانوادهام در اسپانیا ادامه داشته و با ما به آمریکا مهاجرت کرده، رخ نخواهد داد. آن نفری که از این ژنها شکل میگیرد محیط کاملا متفاوتی را تجربه خواهد کرد و در همه چیز متفاوت خواهد بود، در خلق و خو، شخصیت و تجربه.
یکی از همکاران شما در دانشگاه ایرواین، دکتر مایکل رز[۲]، روی آزمایشهای ژنتیکی با هدف ازدیاد عمر پشهی میوهها کار میکند. شما از این کار او چندان خوشحال نبودهاید. چرا؟
من شخصا با او مشکلی ندارم. او در مطالعهی ژنتیک این طول عمر موفق بوده و شاخههایی از این حشرات را کشف کرده است که از میزان میانگین بیشتر عمر میکنند. افسوس که او این مهم را با از بین بردن حشراتی که چندان مدت زیادی را عمر نکردند به دست آورده است و آن را برای چندین نسل تکرار کرده است. مشکل من با راهی است که رز در پیش گرفته است؛ روش او بسیار نگرانکننده است، او ۹۹ درصد از این حشرات را به کشتن داده است. فکر نمیکنم بخواهیم از روش او برای مطالعهی طول عمر انسان استفاده کنیم.
به نظر میرسد شما علاقهی زیادی به دروسوفیلا[۳]، پشهی میوه، دارید؟
بله. آنها زشت یا چیزی مثل آن نیستند، آن طور که مردم گمان میکنند. دقیقا برخلاف این است. زمانیکه زیر میکروسکوپ به آنها نگاه میکنید، آنها موجودات بسیار بسیار جذابی هستند. همچنین آنها موجودات بسیار مفیدی برای مطالعهی ژنتیک هستند. با یک کشت در آزمایشگاه میتوانید با هزینهی بسیار کمی در مدت چند روز صدها حشره را پرورش دهید. از سوی دیگر من با وجود علاقهای که به آنها دارم، هیچ مشکلی با خرد کردن آنها برای کشف DNA آنها ندارم.
ما از همین طریق برای شما داستانهایی میآوریم که شگفتیهای بدن انسان، طبیعت و کیهان را بیان میکند.
شما عضوی از هیئت مشاورهی ملی در پروژهی ژنوم انسانی[۴] بودهاید. آیا فکر میکنید زمانی که این پروژه گزارش خود را ارایه دهد، ما همهی آن چه را که نیاز داریم دربارهی ژنتیک انسانی بدانیم، خواهیم فهمید؟
اوه، نه! خیلی از آن دور خواهد بود. ما چیزهایی خواهیم فهمید که مفید خواهد بود. درهرصورت راه درازی تا فهم کامل اینکه ما انسانها چه هستیم یا حتی اینکه ژنوم ما چهگونه کار میکند داریم. ممکن است کسی توالی حروف را در دایرهالمعارف انگلیسی بداند اما این موضوع دانش زیادی از چیزی که در آن هست به ما نمیدهد.
نقش شما در پروژهی ژنوم دقیقا چه بوده است؟
یکی از دغدغههای من این بود که تنوع انسانی درنظر گرفته شود. ما نباید تصور کنیم که یک ژنوم انسانی ترسیم شده داریم که ژنوم تمامی نژادها است؛ هر انسانی متفاوت است. این چیزی است که باید مدام به همه گوشزد شود که ما تنها نمونهی یک فرد را ترسیم میکنیم، نه نمونهی نژاد انسانی را. من اصرار زیادی داشتم که بخشی از بودجه برای بررسی استنباطهای اجتماعی، قانونی و اخلاقی که پس از ترسیم این ژنوم ممکن است پیش بیاید، اختصاص داده شود. این موضوع خیلی زود تصویب شد که سه تا پنج درصد از بودجهی کل پروژه به ELSI اختصاص داده شود که مخفف «استنباطهای اخلاقی، قانونی، اجتماعی از پروژهی ژنوم انسانی[۵]» است.
شما بخشی از گروه علمیای بودید که کشف کرد انگلهای مالاریا در سراسر دنیا از یک موجود یکسان بهوجود آمدهاند. نتایج این کشف چه بوده است؟
مالاریا به تازگی و پس از آغاز کشاورزی در سراسر جهان پخش شده است. این به معنای آن است که چون تمامی انگلهای مالاریا در DNA خود واقعا یکسان هستند، احتمال زیادی برای یافتن داروی این بیماری وجود دارد.
زمانی که موجود جدیدی در نقطهای از کرهی زمین کشف میشود، شما چه احساسی دارید؟
اگر گونهی مهمی باشد، من بسیار بسیار هیجان زده میشوم. این همان حالی است که وقتی گروهی از موجودات زنده با نام آرکیا[۶] حدود ۱۵ سال پیش کشف شدند، به من دست داد. آنها بسیار شبیه باکتری هستند، اما کاملا متمایز از باکتریها و میکروارگانیسمهای دیگرند. کشف این موجودات گروه جدیدی از سوالات را برای تحقیق بهوجود آورد. تحقیق درمورد آنها شبیه اولین باری است که تابلوی گارنیکا[۷]ی پیکاسو را در سال ۱۹۶۱ که به نیویورک آمدم، دیدم. این اثر مرا از جنبههای مختلفی تحت تاثیر قرار داد وحسی مانند بازشدن راههای جدیدی برای نگاه به دنیا در من به وجود آورد.
نمایندهی مجلس، جورج ای. براون جونیور[۸] اخیرا به من گفته است که به نظر او دانشمندان در قراردادن خواستههایشان در دستورجلسههای ملی ضعیف هستند. شما به عنوان رییس سابق موسسهی آمریکایی پیشرفتهای علمی[۹]، نظری دارید که چرا این گونه است؟
تجربهی من هم با نظر او سازگار است. فکر میکنم به این دلیل است که ما در این زمینه کوتهنظر هستیم. جوهرهی یک دانشمند همین است. شما باید همهی انرژی خود را روی یک مسئله جمع کنید تا آن را حل کنید. در این فرآیند ذهن شما بسیار محدود میشود و شما هرگونه دورنمایی را از چیزی که آن بیرون میگذرد از دست میدهید. به نظر من دانشمندان انسانهای متعصبی هستند که کاملا روی چیزی که برای آنها جذاب است تمرکز میکنند و به چیزهای دیگر اهمیت کمتری میدهند.
۱. Francisco José Ayala
۲. Pontifical Faculty of San Esteban
۳. Salamanca
۴. Dominican
۵. Columbia University
۶. Rockefeller University
۷. Providence College
۸. University of California, Davis
۹. University of California, Irvine
۱۰. McLean v. Arkansas Board of Education
۱۱. National Medal of Science
۱۲. Templeton Prize
۱۳. Pontifical Academy of Sciences
۱۴. Michael Rose
۱۵. drosophila
۱۶. National Advisory Council for the Human Genome Project
۱۷. Ethical, Legal, and Social Implications of the Human Genome Project
۱۸. archaea
۱۹. Guernica
۲۰. George E. Brown Jr.
۲۲. American Association for the Advancement of Science