چهگونه آگاهی انسان میتواند «تکامل» یابد؟مایکل اگنور/ ترجمه: مریم درودیان
مایکل اگنور عضو ارشد مرکز هوش طبیعی و مصنوعی (Center for Natural & Artificial Intelligence) و استاد جراحی مغزواعصاب و اطفال در دانشگاه ایالتی نیویورک است. او به عنوان مدیر جراحی مغزواعصاب کودکان و برندهی جایزهی جراح مغز شناخته شده است. اگنور سال ۲۰۰۵ از سوی مجلهی نیویورک به عنوان یکی از بهترین پزشکان نیویورک معرفی شد.
اخیرا یکی از همکارانم به نام دنیس اولری[۱] یادداشتی با عنوان «ذهن انسان تاریخ ندارد» منتشر کرده که در آن نتیجهگیری میکند: «هیچ دلیل معتبری وجود ندارد که فرض کنیم هوش انسان طی یک دورهی طولانیمدت و تدریجی از گِل به ذهن تکامل یافته است». من و دنیس در حال کار روی کتابی هستیم که به زودی منتشر میشود[۲]. ما در این کتاب شواهد فراوانی از روح غیرمادی انسان را از منظر علوم اعصاب بررسی میکنیم. دنیز در یادداشت خود بهدرستی اشاره میکند که شواهد مبنی بر «تکامل» آگاهی انسان کم است و حتی میتوان گفت شاید وجود نداشته باشد. آگاهی انسان مستلزم توانایی انسانی منحصربهفردی برای تفکر انتزاعی است؛ استدلال، تفکر منطقی، استفاده از زبان، درک ریاضیات، اعمال ارادهی آزاد و انجام انبوهی از کارهایی که مشخصهی انسان هستند.
هیچکدام از آنها را نداریم . . .
زیستشناسی به نام پی.زد مایرز[۳] در وبگاه فارینگولا[۴] اظهار میکند که ما هیچکدام از اینها را نداریم. در حقیقت، پیشرفت فناوری به اکتشافات پیشین بستگی دارد، به این مفهوم که پیشرفت مانند نردبانی است که هر پله روی پلههای قبلی بنا میشود. دنیس با تمرکز بر پیشرفتهای فناورانه که در واقع تاریخچهای روشن دارند، ادعای خود را مبنی بر اینکه ذهن تاریخ ندارد، مورد تهدید قرار میدهد. این معرفی کوتاهی از دنیس اولری برای شما است: او مشاهداتی را که بهخوبی درک نکرده است، جمعآوری میکند و سپس بهسادگی برداشت میکند که همهی آنها از هر نتیجهای که او میخواهد، حمایت میکنند.
استدلال ضمنی مایرز این است که ذهن انسان محصول «نردبان» تکامل داروینی است، همانطور که او فرض میکند تمام زیستشناسی انسان از طریق یک فرایند غیرمستقیمِ تنوع ژنتیکی تصادفی و انتخاب طبیعی به وجود آمده است. بر اساس «علم» داروینی، همه چیز تغییر کرد، بازماندگان زنده ماندند و توانایی انسان برای تفکر انتزاعی ناگهان از هوا ظاهر شد. آیا ممکن است آگاهی انسانی که شامل توانایی استدلال و اعمال ارادهی آزاد است، از طریق فرایندهای داروینی مادی تکامل یافته باشد؟ نه، این امکانپذیر نیست و ادعای مایرز، ناآگاهی او را از بسیاری تحقیقات اساسی در علوم اعصاب که در قرن گذشته صورت گرفته است، نشان میدهد.
جراحی تقسیم مغز
یکی از نمونههای متعدد تواناییهای ذهنی انسان که نمیتوانست تکامل یافته باشد توانایی بیمارانی است که تحت عمل جراحی تقسیم مغز قرار گرفتهاند تا اطلاعات ارایهشده در هر دو نیمهی میدان بیناییشان برای آنها یکپارچه شود. شماری از دانشمندان علوم اعصاب، از جمله جاستین سرجنت[۵] در دانشگاه مکگیل[۶] و یایر پینتو[۷] در دانشگاه آمستردام[۸] این کار پیشگامانه را اجرایی کردهاند. جراحی تقسیم مغز شامل برش کامل جسم پینهای است؛ بخشی که در واقع یک دستهی بزرگ از بافتی است که دو نیمکرهی مغز را به هم متصل میکند. این درمان در بیمارانی که تشنجهای شدید و غیرقابلدرمان دارند، به منظور وقفه در گسترش تشنج در مغز انجام میشود. این رویکرد بهطورکلی کاملا موفق است. بیش از هفتاد سال است بیمارانی که تحت این عمل جراحی قرار گرفتهاند، بهدقت مورد مطالعه قرار دارند. این بیماران از همه لحاظ طبیعی هستند، یعنی برخلاف اینکه مغزشان دو تکه است، آگاهی آنها اساسا بهطور معناداری مجزا نیست. آنها چند ناتوانی ادراکی ظریف دارند که راجر اسپری[۹]، دانشمند برندهی جایزهی نوبل، بهدقت آنها را مورد مطالعه قرار داده است.
توانایی فوقالعاده در یکپارچهسازی اطلاعات
آنچه پینتو و دیگر دانشمندان علوم اعصاب که بیماران با مغز دوتکه را مورد مطالعه قرار دادهاند دریافتند، این است که این بیماران، برخلاف این واقعیت که هیچ بخشی از مغزشان به تمام اطلاعاتی که آنها یکپارچهسازی میکنند، دسترسی ندارد، توانایی قابلتوجهی در یکپارچهسازی اطلاعاتی دارند که در میدان بینایی خود میبینند. چهگونگی کار اتصالات مغزی به این صورت است که هر دست به کمک آن نیمکره از مغز حرکت میکند که در آن بینایی در همان سمت بدن درک میشود. به عنوان مثال، هر جسم در سمت چپ میدان بینایی ما از طریق نیمکرهی راست که ناحیهی حرکتی دست چپ را دارد، درک میشود. دست چپ به میدان بینایی به اصطلاح چپ و دست راست به میدان بینایی راست متصل است. هنگامی که نیمکرههای مغز از طریق جراحی تقسیم میشوند، هر دست باید فقط به اشیایی که در میدان بینایی کناری خودش ارایه میشود، پاسخ دهد. با این حال، پینتو دریافته است بیمارانی که مغز دوتکه دارند، میتوانند با دستی که هرگز جسم را ندیده، پاسخ دهند. توانایی این بیماران برای پردازش اطلاعات، بهویژه توانایی آنها برای یکپارچهسازی اطلاعات از هر دو نیمکره پس از تقسیم مغز، خیرهکننده است. بیماران با تقسیم مغز میتوانند هر دو طرف میدان بینایی خود را با هم مقایسه کنند. آنها، برخلاف این واقعیت که هیچ بخشی از مغز آنها هر دو طرف را نمیبیند، میتوانند تشخیص دهند که اشیا یکسان یا هماندازه یا متفاوتاند یا در جهتهای یکسان یا متفاوتی هستند. پینتو این توانایی یکپارچهسازی اطلاعات مستقل از مغز را «عامل آگاهی واحد با ادراک جداشده» مینامد. بنابراین، پرسش من از مایرز این است: چهگونه توانایی انسان برای یکپارچهسازی اطلاعاتی که هیچ بخش واحدی از مغز به کل آن دسترسی ندارد، به کمک سازوکارهای داروینی «تکامل» یافته است؟
منبع:
https://mindmatters.ai/2023/10/how-could-human-consciousness-evolve/
[۱]. Denyse O’Leary
[۲] این مقاله اکتبر ۲۰۲۳ منتشر شده و عنوان کتاب مورد اشارهی نویسنده این است: روح انسان: علوم اعصاب به ما درباره¬ی مغز، ذهن و تفاوت میان این دو چه میگوید؟ (The Human Soul: What Neuroscience Shows Us about the Brain, the Mind, and the Difference Between the Two)
[۳]. P. Z. Myers
[۴]. Pharyngula
[۶]. McGill University
[۸]. University of Amsterdam