چرا چیزی وجود دارد به جای آن که وجود نداشته باشد؟
ریچارد وب/ ترجمه‌ی امیرحسین لطیفی

۳ سپتامبر ۲۰۱۶

مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، پرسش «چرا چیزی وجود دارد، به جای آن که هیچ‌چیز نباشد؟» را «پرسش اساسی» می‌‌خواند. او در قبال تشویش این پرسش بی‌پاسخ معتقد بود ممکن است ترس از عدم، ویژگی تعیین‌‌کننده‌‌ی شرایط انسانی باشد. در واقع به نظر می‌‌رسد ما از این‌‌که عدم نوعی پیش فرض جهانی باشد، می‌‌ترسیم. اما چرا باید فرض کنیم نبودن هیچ‌‌چیز، محتمل‌‌تر از بودن چیزی باشد؟ به هر حال اگر بپذیریم ما در حال حاضر وجود داریم تا این پرسش را مطرح کنیم، آن‌گاه ثابت کرده‌‌ایم که چیزی وجود دارد. اما اثبات این که عدم وجود دارد بسیار بسیار دشوارتر است.‌‌

این‌‌که فکر کنیم فیزیک مدرن این خط از استدلال‌‌ها را آسان‌‌تر کرده، بسیار وسوسه‌‌انگیز است. بر اساس نظریه‌‌ی میدان کوانتومی، حتی خلأ هم سوپ جوشانی از ذرات است و میدان‌‌ها از ناکجا سر بر می‌‌آورند و بیرون می‌‌زنند. در نهایت، به نظر می‌‌رسد این نوسان‌‌های تصادفی، کیهان، ستارگان، سیارات و دلواپس‌‌های هستی‌‌شناختی را از خلأ کوانتومی آفریده‌‌اند و این امر از سوی برخی رویدادهای تصادفی که همچنان نیاز به توضیح دارند، مانند برهه‌‌ی تورم سریع‌‌تر از نور در ابتدای جهان و پیروزی ماده بر دشمن شیطانی‌‌اش، پادماده، حمایت می‌‌شوند.

اما در این منطق، همچنان اشکال بزرگی وجود دارد؛ خلأ کوانتومی عدم نیست. حتی اگر خلأ کوانتومی‌‌ای نبود که آن را پر کند، فضای خالی، هر چیزی خواهد بود غیر از عدم. بر اساس نسبیت اینشتین، فضا حرکت می‌‌کند، خم می‌‌شود، می‌‌شکند و ممکن است درست مانند چیز مادی قابل لمسی روی آن سوراخ باشد. حتی فیزیک منسوخ قدیمی هم تایید می‌‌کند فضا خصوصیتی دارد که آن «اندازه» است. دیوید دویچ[۱]، فیزیک‌‌دان دانشگاه آکسفورد، در این باره می‌‌گوید: «وقتی می‌‌گوییم خلأ مطلقی میان زمین و ماه وجود دارد، به این معنا نیست که چیزی در این میان وجود ندارد. اگر میان ما و ماه هیچ فاصله‌‌ای نبود، فاجعه‌‌آمیز می‌شد».

پل دیویس[۲] از دانشگاه تمپی ایالت آریزونا، می‌‌گوید در این بستر، این ایده که چیزی بتواند از «هیچ» و از فضای خالی به وجود بیاید مشکلی نخواهد بود. «هیاهوی این‌‌که جهان از خلأ سربرآورده باشد، نکته‌‌ی انحرافی کاملی است. این موضوع صرفا از پرداختن به مسئله‌‌ی اصلی که همان وجود پیشینی قوانین فیزیکی است، طفره می‌‌رود».

به بیان دقیق‌‌تر، این پرسش به این صورت در می‌‌آید که اصلا چرا چنین مجموعه‌ا‌‌ی از قوانین فیزیک وجود دارد، به جای آن که مجموعه‌ای دیگر وجود داشته باشد یا به جای آن که اصلا هیچ مجموعه‌ای وجود نداشته باشد.

دویچ می‌‌گوید: «حتی اگر می‌‌شد پرسش “چرا چیزی وجود دارد به جای آن‌‌که وجود نداشته باشد” را براساس نحوه‌‌ی عمل نظریه‌‌ی میدان کوانتومی پاسخ داد، این پرسش مطرح می‌‌شد که چرا قوانین نظریه‌‌ی کوانتومی این‌‌گونه که اکنون هستند، وجود دارند».

یک پاسخ می‌‌تواند این باشد که عالمی که بر این اساس ساخته شده، به‌‌شدت مستعد به وجود آوردن مشاهده‌‌گران آگاهی است تا پرسش‌‌هایی مطرح کنند که به نظر پرسش‌‌هایی بنیادین‌‌اند.

نظر مشهور دیگر این است که تمام قوانین فیزیک احتمالی دیگر (مانند این‌‌که هیچ قانونی وجود نداشته باشد) در جایی دیگر در «چندجهان» که همه‌‌ی جهان‌‌های محتمل را در بر دارد، وجود دارند. پرسشی که در این خصوص پیش می‌‌آید این است که «چرا یک چندجهان؟» دویچ در نهایت می‌‌گوید فیزیک‌‌دانان مجبورند بپذیرند در این مورد تنها می‌‌توانند تیرک دروازه را تغییر دهند. «این پرسشی فلسفی است، همین و بس». او بر این باور است که اتفاقا این خیلی هم چیز خوبی است. حتی اگر علم می‌‌توانست پاسخی غایی برای این‌‌دست پرسش‌‌های چرایی پیدا کند، ما نباید آن را می‌‌طلبیدیم. «ما نمی‌‌توانیم فرمول جادویی‌‌ای داشته باشیم که بتواند تمام مشکلات را حل کند. این واقعا تبدیل به فاجعه می‌‌شود؛ زیرا در آن‌‌صورت فکرکردن کاری بیهوده خواهد بود».

برای او این پرسش به بهترین شکل با شوخی قدیمی‌‌ای پاسخ داده می‌‌شود: «چرا چیزی وجود دارد؟ چون اگر هیچ‌‌چیز وجود نداشت، ما همچنان داشتیم نق می‌‌زدیم».

 

منبع:

New Scientist, Why is There  Something  Rather Than Nothing, Richard Webb, 3-Sep-16, p 32

 

[۱]. David Deutsch

[۲]. Paul Davies

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا