اصولا چرا جهانی وجود دارد؟راسل استانارد/ ترجمه: امیرمسعود جهانبین
یک پرسش بسیار ژرفتر وجود دارد؛ پرسشی که ذهن فیلسوفان و الاهیدانان را برای سه یا چهار هزارسال پیش به خود مشغول داشته است: اساسا چرا جهانی وجود دارد؟
اگر هیچ چیز به وجود نمیآمد یا هرگز چیزی وجود نمیداشت، آیا آن وضعیت نیازی برای «تبیین» داشت؟ نه، چون چرا چیزی باید وجود داشته باشد؟ اما به محض اینکه چیزی – یک جهان- موجود میشود، آنگاه پرسشها آغاز میشوند. چه چیزی مسئول موجود بودن جهان است؟ چرا جهان، به جای دیگر جهانها، آنی است که اکنون است؟ با این همه ما همگی میتوانیم جهانهای جایگزین را در رؤیا بپروریم؛ نویسندگان علمی تخیلی همواره چنین میکنند. اما این جهانهای دیگر وجود ندارندو تنها در خیال باقی میمانند. بنابراین، چرا این یک جهان استثنا است؟ همین که جهان به وجود آمد، آیا جهان نیاز به عاملی دارد که آن را دایما موجود نگه دارد؟ آیا معنا دارد که مانند پل تیلیشِ[i] الاهیدان، از چیزی تحت با عنوان «مبدا همهی هستی»[ii] سخن بگوییم؟ یا اینکه چنان پرسشهایی بی معنا هستند؟ یک چیز نسبتا قطعی به نظر میرسد؛ در این خصوص علم سخن چندانی برای گفتن ندارد. علم، وجود جهان را مفروض میگیرد. علم تنها با کاوش دربارهی طبیعت جهانی که با آن مواجه است، سر و کار دارد. هر پرسوجویی دربارهی اینکه چرا چیزی برای بررسی وجود دارد، در وهلهی اول، فراتر از وظیفه او است. اینکه آیا این نقطهای است که در آن دیگر انواع تفکر – فلسفی یا دینی – چیره میشوند، به عنوان یک پرسش باز باقی میماند.
[ii] Ground of all being
منبع: Russell Stannard, The End of Discovery, Oxford University Press, ۲۰۱۰, pp. ۲۶-۲۷