پیش از مِه‌بانگ چه اتفاقی افتاد؟
پل دیویس/ ترجمه: امیرمسعود جهان‌بین

پل دیویس(-۱۹۴۶)، فیزیک‌دان برجسته‌ی انگلیسی و استاد دانشگاه ایالتی آریزونا است. او پیش‌تر به عنوان استاد فیزیک نظری دانشگاه‌ نیوکاسل لندن و مدرس فلسفه‌ی طبیعی دانشگاه آدلاید استرالیا فعالیت داشته است. دیویس عضو ارشد پروژه‌ی ستی است و تاکنون بیش از بیست و پنج کتاب تخصصی و پرخواننده منتشر کرده است آثار او به بیش از بیست زبان ترجمه شده‌اند.

معمولا گفته می‌شود علم نمی‌تواند وجود خدا را ثابت کند؛ اما علم در بحث‌های الهیاتی نقش زیادی دارد، زیرا مفاهیم جدیدی در اختیار ما می‌گذارد که گاهی تصور رایج از خدا را غیرقابل ‌دفاع می‌سازد. یکی از این مفاهیم درباره‌ی ماهیت زمان است.

بسیاری از مردم خدا را نوعی جادوگر کیهانی تصور می‌کنند که از ازل بوده است و در لحظه‌ای در گذشته، جهان را با یک فعل عظیمِ فراطبیعی آفرید. متأسفانه، این سناریو پرسش‌های دشواری به‌دنبال دارد. خدا، پیش از آن‌که جهان را بیافریند، چه می‌کرد؟ اگر خدا یک هستی کامل و تغییرناپذیر است، چه چیزی باعث شد که آن هنگام، نه زودتر، این کار را انجام دهد؟ سِنت آگوستین[۱]، الهی‌دان قرن پنجم، با اعلان این‌که جهان «با» زمان و نه «در» زمان ساخته شده است، این مسئله را با زیرکی حل کرد. به‌ عبارت ‌دیگر، زمان نیز بخشی از آفرینش است.

برای درک مقصود آگوستین ضروری است خدا را کاملا بیرون از زمان قرار دهیم؛ این‌گونه، مفهوم خدای بی‌زمان به آموزه‌ی رسمی کلیسا بدل شد. با این ‌حال، این مفهوم نیز خالی از مشکل نیست. چه‌گونه خدای بی‌زمان می‌تواند در رویدادهای زمانمند جهان، مانند دخالت در تاریخ انسان ازطریق تجسّد، نقش داشته باشد؟

امروزه، افراد مذهبی مایل‌اند آفرینش را بر مبنای مِه‌بانگ در کیهان‌شناسی علمی تصور کنند. بنابراین، ما درباره‌ی ماهیت زمان در چشم‌انداز علمی چه می‌توانیم بگوییم؟

آلبرت اینشتین[۲] به ما نشان داد که زمان و مکان، به همان اندازه‌ی ماده و انرژی، بخشی از جهان فیزیکی‌اند. در واقع، زمان را می‌توان در آزمایشگاه دست‌کاری کرد. برای مثال، وقتی ذرات درون اتم تا حدود سرعت نور شتاب داده شوند، پیچش‌های عظیمی در زمان رخ می‌دهد. سیاه‌چاله‌ها زمان را به‌مقداری نامتناهی کش می‌دهند. بنابراین، نباید زمان را صرفا «جایی» و پس‌زمینه‌ای عام و ابدی برای هستی تصور کنیم. بنابراین، نظریه‌ای کامل از جهان نه‌فقط به تبیین چه‌گونگی ایجاد ماده و انرژی نیاز دارد، بلکه باید منشأ زمان را نیز توضیح دهد.

خوشبختانه، نظریه‌ی نسبیت اینشتین به‌دنبال این هدف است. این نظریه نوعی «تکینگی» را پیش‌بینی می‌کند که در آن، زمان ناگهان آغاز می‌شود. در سناریوی استاندارد مِه‌بانگ، زمان و مکان به‌طور ناگهانی، همراه با ماده، در یک تکینگی از این نوع به‌وجود می‌آید.

مردم معمولا می‌پرسند پیش از مِه‌بانگ چه اتفاقی افتاد؟ پاسخ این است: هیچ. در این‌جا، منظور من این نیست که حالتی از هیچ‌بودن وجود داشته است که با قدرت آفرینش آبستن شده بود. قبل از مِه‌بانگ هیچ‌چیز نبوده، زیرا دوره‌ای تاریخی به‌نام «قبل» در کار نبوده است. همان‌گونه که استیفن هاوکینگ[۳] توضیح داده، پرسیدن از این‌که پیش از مِه‌بانگ چه اتفاقی افتاد، تقریبا شبیه این است که بپرسیم چه چیزی در شمال قطب شمال وجود دارد. باز هم پاسخ این است: هیچ؛ نه به‌دلیل این‌که سرزمین رازآمیزی به‌نام «هیچ» در آ‌ن‌جا وجود دارد، بلکه به‌دلیل این‌که جایی به‌نام شمال قطب شمال وجود ندارد. به ‌این‌ ترتیب، زمانی به‌نام «پیش از مِه‌بانگ» وجود ندارد. البته، هنوز می‌توان پرسید که چرا جهان این‌گونه به‌وجود آمده است. کیهان‌شناسان باور دارند که پاسخ این پرسش در خواص مرموز مکانیک کوانتومی قرار دارد؛ موضوعی که فراتر از چشم‌انداز این مقاله است.

ما اکنون می‌توانیم بفهمیم که آگوستین درست می‌گفت و دین رایج به‌اشتباه می‌پنداشت که خدا یک اَبَرهستی است که در رشته‌ی زمانی پیش از آفرینش سکونت دارد. الهی‌دانان حرفه‌ای این را می‌پذیرند. آموزه‌ی آفرینش از عدم[۴] (از هیچ) به این معنا نیست که خدا با فشردن دکمه‌ای متافیزیکی، انفجاری بزرگ درست کرده است و آن‌گاه به کناری رفته تا نتیجه را تماشا کند؛ بلکه به این معناست که خدا وجود جهان و قوانین آن را، در همه‌ی زمان‌ها، از جایی بیرون از مکان و زمان مراقبت می‌کند.

آیا علم می‌تواند به این اندیشه اعتبار دهد؟ اغلب دانشمندان یا خداناباورند یا خدا را در یک بخش ذهنی مجزا نگه می‌دارند. با این‌ حال، نوعی توازی قوی در مفهوم علمیِ ماهیت قوانین وجود دارد. همانند خدای الهی‌دان‌ها، این قوانین از وجود مجرد و بی‌زمانی برخوردارند و می‌توانند جهان را از هیچ به‌وجود آورند؛ اما آن‌ها از کجا می‌آیند و چرا این قوانین، نه مجموعه‌ی متفاوت دیگری، به‌وجود آمده‌اند؟

علم مبتنی‌بر این فرض است که جهان کاملا عقلانی و، در همه‌ی سطوح، منطقی است. معجزه ممکن نیست. این دلالت دارد بر این‌که باید دلایلی برای قوانین خاص طبیعت وجود داشته باشد که جهان فیزیکی را قاعده‌مند می‌سازد. خداناباوران مدعی‌اند که قوانین، بدون دلیل وجود دارند و این‌که جهان نهایتا پوچ است. من، به‌عنوان یک دانشمند تجربی، پذیرش این ادعا را دشوار می‌دانم. باید زمینه‌ای عقلانی و تغییرناپذیر موجود باشد که ماهیت منظم و منطقی جهان در آن ریشه داشته باشد. آیا این بستر عقلانی مشابه خدای بی‌زمان آگوستین است؟ شاید چنین باشد. اما در هر حال، به‌ نظر می‌رسد که مبنای شبه‌قانونی جهان، مکانی ثمربخش‌تر برای گفت‌وگو میان علم و الهیات باشد؛ به‌جای این‌که بخواهیم بر منشأ جهان تمرکز کنیم و به این مفهوم بی‌اعتبار بیندیشیم که پیش از مِه‌بانگ چه اتفاقی افتاد.


[۱] Saint Augustine

[۲] Albert Einstein

[۳] Stephen Hawking

[۴] creation ex nihilo

منبع: Paul Davies, What Happened before the Big Bang? Russell Stannard (ed), God for the ۲۱st Century, Templeton foundation press, Radnor, Pennsylvania, ۲۰۰۰, ۱۰-۱۲

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا