هشیاریجان پوکینگهورن/ ترجمه: ترجمه: فروغ کیانزاده
جان پوکینگهورن (-۱۹۳۰)، فیزیکدان نظری و الهیدان انگلیسی است. او در سال ۱۹۵۵ دکتری خود را در فیزیک دریافت کرد و از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ استاد ریاضی فیزیک دانشگاه کمبریج بود. در سال ۱۹۷۹ کرسی دانشگاه را در سودای روحانیت انگلیکان ترک کرد و در سال ۱۹۸۲ کشیش انگلیکان شد. از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۶ به عنوان رییس کالج کویین در کمبریج خدمت کرد. او آثار زیادی در زمینهی فیزیک و رابطهی علم و دین نوشته است. پوکینگهورن سال ۱۹۹۷ به مقام شوالیه رسید و در سال ۲۰۰۲ برندهی جایزه بنیاد تمپلتون شد.
شاید تکاندهندهترین رویدادی که در سراسر تاریخ کیهان سراغ داریم پیدایش زندگیِ «هشیاربهخود»[sta_anchor id=”1″][1][/sta_anchor] در پهنهی زمین باشد. جهان درونی نیاکان ما، نسبت به وجود خود، آگاه شد و در نتیجه شرایط رشدکردن علم فراهم شد. هرچند، درک هشیاری دشوارتر از درک گذر زمان و حتی انکارناپذیرتر از آن است اما بخشی از تجربهی «انسانبودن» است. تا به حال تلاش علم برای رسیدن به درکی بنیادی از آگاهی بسیار اندک بوده است. و این فصل نیز، با آنکه موضوع مهمی دارد، به همین دلیل، کوتاه است.
ضربهی محکم چکش به سر، نشان میدهد هشیاری به وضعیت فیزیکی مغز ربط دارد و با آنکه این موضوع، این دیدگاه را که ما موجوداتی هستیم که در جسم قرار گرفتهایم، تایید میکند اما بدونشک، باعث این نمیشود که بهناچار نتیجه بگیریم فکر چیزی نیست مگر پردازشهای عصبی. این روزها از دید بسیاری، بعید بهنظر میرسد تصویری دوگانه از انسانها به عنوان روحهای تناسخ یافته (ماهیتی معنوی که در قالب بدنی از پوست و گوشت خانه دارد) حقیقت داشته باشد. مشکل همیشگی و مشهورِ اعتقاد به دوگانگی، درک این نکته بوده است که چهگونه میشود دو مادهی متمایزِ ذهن و ماده با هم کنش داشته باشند. در حالی که میتوان خود را دربارهی انسانها چنین متقاعد کرد که آنها پیکرهایی جانگرفتهاند ؛ یعنی ماهیتهایی هستند که باید جنبههای مادی و ذهنی آنان را مولفههایی تصور کرد که مکمل هم هستند و با هم واقعیتی واحد را تشکیل میدهند. متاسفانه از این وحدتگرایی دو وجهی[sta_anchor id=”2″][2][/sta_anchor] هنوز تفسیر کاملی ارایه نشده است. توماس ناگِل[sta_anchor id=”3″][3][/sta_anchor] این دیدگاه را با عبارتی بیپروا نامید؛ «چرخشهای تازیانهی پیش_سقراطیها»[sta_anchor id=”4″][4][/sta_anchor] و آن را با دیدگاههای افرادی مانند آناکساگوراس[sta_anchor id=”5″][5][/sta_anchor] و آناکسیمَندِر[sta_anchor id=”6″][6][/sta_anchor] مقایسه کرد؛ اعتقاد زیرکانهی این افراد این بود که شاید چیز بنیادینی وجود داشته باشد که تنوع جهان برآمده از آنچیز باشد. اما آنان تنها دو نفر بودند و هنگامیکه آن ایده را دادند هنوز نیمهزاره مانده بود تا کوارکها[sta_anchor id=”7″][7][/sta_anchor] و گلوانها[sta_anchor id=”8″][8][/sta_anchor] شناخته شوند. گویی دانشمندان پیشاسقراطی همواره دستهایشان را تکان میدادنند و نهایتا امروز ثابت شد که حرکت دستشان در جهت بسیار موثری بوده است. دوگانگی میان انرژی و اطلاعات، کشف مدرنی است که پیشتر به آن پرداختیم. این کشف دستکم نوعی بار تشویقیِ مختصر برای جدی گرفتنِ دیدگاه دوگانهانگاری دارد. اما بیتردید نمیتواند چیزی بیشتر از این باشد که نشان دهد هر کس دربارهی مکملپذیری ذهن-ماده نسبت به هم چه نظری د ارد. بدیهی است گسترش و رشد وسیع مفهوم «اطلاعات» باید پیشتر از آنکه به پیچیدگی انسان بپردازد، شکل گرفته باشد. در حال حاضر، سخن گفتن از ماهیت انسان به نحوی که شایستهی آن باشد، مشکلی است که هیچ کس از پسِ حل آن برنمیآید. صداقت، ما را وادار میکند به همان عقاید پایهی خود، دربارهی واقعیتداشتنِ ابعاد مادی و ذهنی تجربه بچسبیم و تسلیم این وسوسه نشویم که بخواهیم سراغ راهحلی سریع و سادهانگارانه و کاهشگرایانه[sta_anchor id=”9″][9][/sta_anchor] برویم که مبتنی بر رد تحمیلی نیمی از شواهد به دست آمده از تجربه باشد. فیزیکدانان ناچار بودند بیست و پنج سال برای اثبات وجود شناسههای موج و ذره در نور به شواهد آزمایشگاهی بسنده کنند، تا آنکه نظریهی «میدان کوانتوم»[sta_anchor id=”10″][10][/sta_anchor] کشف و به عنوان راهحلی برای این تناقض ظاهری مطرح شد. بیتردید، انسان بسیار ظریفتر از نور است.
علم عصبشناسی مدرن موفق به کشفهای تازهای در زمینهی مسیرهای عصبیای شده است که مغز ما به وسیلهی آن مسیرهای عصبی اطلاعات رسیده از محیط را پردازش میکند. اما بین اینگونه صحبتها و سادهترین تجربههای ذهنی مانند احساس تشنگی یا دیدن رنگ قرمز، شکاف بزرگی وجود دارد؛ شکافی که امروزه هیچکس نمیداند چهطور میشود با موفقیت پلی میان آنها زد. البته مسئلهی «واحد کیفیِ تجربه»[sta_anchor id=”11″][11][/sta_anchor] یا همان «احساس» هم مسئلهی مهمی است.
جالب است که تصویربرداریها نشان میدهد بخشهای مشخصی از مغز هنگام فعالیتهای ذهنی مانند تفکر علمی یا مدیتیشنِ دینی، روشن میشوند اما این واقعیت فقط بازگویی این نکته است که انسانها موجوداتی جسمیافته هستند که تمامی فعالیتهایشان مصداقهای جسمی خواهد داشت، بیآنکه لزوما به معنی این پیشفرض کاهشگرایانه که توضیحات عصبی میتوانند همهچیز را بیان کنند، باشد. اینگونه مشاهدات نمیتوانند به تنهایی تعیینکنندهی ماهیت حقیقیِ بینش علمی و یا تجربهی معنوی باشند. به نظر میرسد چنین ادعاهای باشکوهی که میگویند ارتش قهرمانانِ علمِ کاهشگرایانه کمکم دارد از «آخرین خط مقدم»اش، هوشیاری، نیز عبور میکند، درمجموع چیزی جز ادعاهایی واهی نیستند.
این احتمال که روش علمی هرگز نتواند راه به اصل و ماهیت هشیاری ببرد، وجود دارد. هر چیز دیگری که مورد مطالعهی علم باشد، خواه ماده باشد خواه خود زندگی، میتواند بهعنوان چیزی بیرون از شخص پژوهنده در نظر گرفته شود اما هشیاری چیزی است که ماهیت درونی دارد؛ دسترسی مستقیم به هشیاری هیچ فرد دیگری، برای هیچ کس، جز خود فرد، امکانپذیر نیست. ما نمیدانیم آیا همگی رنگ قرمز را به یک شکل تجربه میکنیم یا نه؛ بلکه فقط میتوانیم دربارهی نسبت دادن نام یکسانی به همان چیز توافق داشته باشیم و تجربهی شخصی ما از آن میتواند هر چیزی باشد. باید یادآور شویم که منظورمان آن نیست که باید از مطالعهی علمی دربارهی هشیاری دست کشید؛ بلکه فقط میخواهیم از محدودیتهای احتمالی آن غافل نشویم. اگر بخواهیم برای این موضوع مهم ظرافت کافی بهخرج دهیم، نمیتوانیم برچسبِ « روانشناسی مردمی»[sta_anchor id=”12″][12][/sta_anchor] را بر این تجربههای شخصی بزنیم و با سهلانگاری، از اهمیت این جنبهی اساسی از برخورد انسان با واقعیت چشمپوشی کنیم.
[sta_anchor id=”1f”][۱][/sta_anchor] Self-conscious life
[sta_anchor id=”2f”][۲][/sta_anchor] dual-aspect monism
[sta_anchor id=”3f”][۳][/sta_anchor] Thomas Nagel
[sta_anchor id=”4f”][۴][/sta_anchor] Pre-socratic flailing around: دورانی که فلاسفه میکوشیدند برای پدیدههای طبیعی توضیحات استدلالی بیاورند.
[sta_anchor id=”5f”][۵][/sta_anchor] Anaxagoras
[sta_anchor id=”6f”][۶][/sta_anchor] Anaximander
[sta_anchor id=”7f”][۷][/sta_anchor] Quarks: ذرات ریزتر از اتم و داراری بار الکتریکی.
[sta_anchor id=”8f”][۸][/sta_anchor] Gluons: مادهای که نقش چسب بین کوارکها را دارد.
[sta_anchor id=”9f”][۹][/sta_anchor] reductionist
[sta_anchor id=”10f”][۱۰][/sta_anchor] quantum field theory
[sta_anchor id=”12f”][۱۲][/sta_anchor] folk psychology
یادداشتها:
۱. T. Nagel, The view from Nowhere, Oxford University Press, ۱۹۸۶, p. ۳۰.
منبع: Science and Religion in Quest of Truth, John Polkinghorn, Yale University Press, ۶۵-۶۸