نگاهی به ایدهی تنظیم دقیق جهانمارتین ریس
نظریهپرداز انگلیسی، فرد هویل، هنگامیکه در حال محاسبهی دقیق چهگونگی ساخته شدن کربن و اکسیژن در ستارهها بود، به یکی از مشهورترین مثالهای «تنظیم ظریف» برخورد. کربن (که شش پروتون و شش نوترون در هستهی خود دارد) از ترکیب سه هستهی هلیوم ساخته میشود. احتمال اینکه هر سه هلیوم کنار هم قرار گیرند ناچیز است، بنابراین این فرآیند از طریق یک مرحلهی میانی که در آن دو هستهی هلیوم ترکیب شده یک بلریوم (با چهار پروتون و چهار نوترون ) میسازند، رخ میدهد. مسئلهای که هویل با آن مواجه بود ناپایداری این هستهی بلریوم است: این هسته آنقدر سریع واپاشی میشود که بهنظر میرسید احتمال رسیدن و چسبیدن هلیوم سوم قبل از واپاشی بلریوم خیلی ضعیف باشد.
پس کربن چهگونه میتوانست بهوجود بیاید؟ معلوم شد هستهی کربن دارای یک ویژگی بسیار خاص است و آن عبارت است از وجود یک نوع «تشدید» مربوط به مقدار بسیار خاصی انرژی و این ویژگی است که احتمال جذب یک هستهی هلیوم را بهوسیلهی بلریوم (در مدتزمان عمر کوتاه بلریوم) افزایش میدهد . . . این پدیدهی ظاهرا «تصادفی» فیزیک هستهای، تشکیل کربن را میسر میسازد. اما پدیدهی مشابهی که سبب افزایش احتمال وقوع مرحلهی بعدی شود (یعنی مرحلهای که در آن کربن یک هلیوم دیگر جذب میکند و به اکسیژن تبدیل میشود)، وجود ندارد. این «تشدید» مهم نسبت به نیروی هستهای بسیار حساس است. حتی چهار درصد اختلاف، قادر بود مقدار کربنی را که میتواند ساخته شود بهشدت کاهش دهد. به این ترتیب هویل نتیجه گرفت فقط چند درصد تغییر کوچک میتوانسته است شرایط لازم برای حیات ما را به مخاطره بیندازد . . . مسیری که عالم انتخاب میکرد به محرک اولیهای که باید برایش فراهم میکردید بستگی داشت.
اگر آن را با اتساعی سریع شروع میکردید، در همان اوایل کار انرژی اتساع چنان غالب میشد که کهکشانها و ستارگان هیچگاه نمیتوانستند به واسطهی گرانش خود را جمع و فشرده کنند؛ عالم دایما وسعت میگرفت، بدون آنکه فرصتی برای پیدایش حیات وجود داشته باشد. در مقابل، اگر اتساع کند بود، عالم خیلی زود در یک «خردش عظیم» در خود فرو میریخت . . . میتوانیم نتیجه بگیریم اگر قرار باشد حیاتی وجود داشته باشد، باید عالم به وسیلهی اتساع، از حالت «آذرگوی» خارج شود و دمای آن دستکم تا زیر ۳۰۰۰ درجه پایین بیاید.
اگر سرعت اتساع اولیه کمتر از آن بود که بتواند سبب چنین کاهش دمایی بشود، فرصتی برای حیات وجود نداشت. از این منظر عجیب بهنظر میرسد که محرک اولیهی عالم اینقدر دقیق و ظریف تنظیم شده باشد؛ درست به قدری که برای موازنهی اثر کُندکنندهی گرانش کافی باشد. مثل آنکه ته چاهی عمیق نشسته و سنگی را چنان پرتاب کرده باشید که درست وقتی به بالای چاه رسید بایستد. دقت لازم برای این کار حیرتآور است: ۱ ثانیه پس از مهبانگ، مقدار Ω نمیتوانسته بیش از ۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۱/۰ (یعنی یک در یکمیلیونمیلیارد) با واحد اختلاف داشته باشد، تا عالم فعلی بتواند همچنان، پس از ۱۰ میلیارد سال با مقدار امگایی که قطعا از ۱ چندان فاصله نگرفته است، در حال اتساع باشد . . . اگر اتساع اولیه سریعتر بود، گرانش نمیتوانست نواحی پراکنده را جمع کند و باعث تشکیل ستاره و کهکشان شود و اگر محرک اولیه ضعیفتر بود یک «خردش عظیمِ» نابههنگام، روند پیدایش حیات را در نطفه خفه میکرد.
منبع: مارتین ریس، شش عدد: نیروهای بنیادی که جهان را شکل میدهند، ترجمهی سعید تهرانی نسب، نشر نی، تهران، چ چهارم، ۱۳۹۴ ، ص۸۲ ، ۱۳۶ و ۱۳۷