طراحی و علمدل راتش/ ترجمه: زهرا کرمعلی
این ماجرا میتواند صحنهای از فیلم پیشتازان فضا[۱] باشد: پزشکی در معاینه و بررسی نمونههای خدمهای که به بیماری مرموزی مبتلا شده است، با موضوع عجیبی مواجه میشود. او در نمونهی بیمار، یک واحد کوچک خود مختار و مستقل را پیدا میکند که خود از واحدهای کوچکتری تشکیل شده است و ظاهرا نرم افزار یا نوعی پردازنده آن را کنترل میکند. خود پردازنده نیز ساختاری متراکم با ترکیبات خاصی مانند نوعی مولکول منحصر به فرد پیچیده دارد. علاوه بر این، پزشک پی میبرد که این ذرات کوچک حاوی نوعی سیستم نیروی محرکه هستند که این نیرو از موتور چرخشی الکتریکی داخلی منشا گرفته است. موتور به یک جزء خارجی چرخشی وصل شده است که در اثر چرخش نیروی محرکه تولید میکند. گرچه بدیهی است که این واحد را انسان تولید نکرده اما زمانی که پزشک آن را میبیند آن را به عنوان ماشین کوچکی با طراحی هوشمندانه میشناسد. او، هرچند هنوز نمیداند چه کسی آن را طراحی کرده و هدف از طراحی آن چه بوده است یا اینکه چهطور وارد بدن خدمه شده است، با این حال بلافاصله هشدار امنیتی صادر میکند.
این ماجرا صحنهای از فیلم پیشتازان فضا نیست بلکه بخشی از زندگی خود ما است. هر یک از ما میلیونها عدد از این واحدهای فوقالعاده در بدنمان داریم؛ آنها همان باکتری اشریشیاکولی[۲] هستند. اگر چه باکتری اشریشیاکولی جزء متداول محیطهای خارجی و داخلی بدن ما است اما وجود یک موتور دوار الکتریکی میکروسکوپی در این میکروارگانیسم شگفتانگیز است. در بیشتر زمینهها، (مثل موردی که پزشک با آن مواجه شد) وجود چنین موتور کاملی شامل گردانندهها، نگهدارندهها، بوشها و میللنگها شواهد قانع کنندهای برای وجود طراحی هوشمند است. در حقیقت برخی دانشمندان مانند مایکل بیهی[۳]، نویسندهی کتاب جعبهی سیاه داروین[۴] دقیقا همین نتیجهگیری را کردهاند و میگویند بدون در نظر گرفتن مفهوم «طراحی» نمیتوانیم درک «علمی» کاملی از برخی اجزای طبیعت داشته باشیم. با این حال، گروه دیگری از دانشمندان دقیقا به نتیجهای خلاف این رسیدهاند. برای مثال، در عنوان فرعی کتاب ساعت ساز نابینا[۵] اثر ریچارد داوکینز[۶] چنین آمده است: چرا شواهد تکامل جهانی بدون نیاز به طراحی را ترسیم میکند. موضع داوکینز فقط این نیست که به مفهوم طراحی برای توضیح طبیعت نیاز نداریم (حتی در مورد موتور الکتریکی چرخشی باکتری یا همان تاژکها) بلکه وی معتقد است فهم علمی درست از طبیعت، «فقدان طرحی عمدی را در طبیعت ایجاب میکند.»
بدیهی است بود یا نبود شواهد دقیق و حقیقی علمی در مورد طراحی هوشمند در طبیعت، پیامدهای بسیارمهمی درپیخواهد داشت. پس چهگونه باید در مورد این مسئله بیندیشیم؟ به لحاظ تاریخی، افراد زیادی (از جمله دانشمندان) معتقد بودند در پس ظاهر طبیعت ذهن (یا ذهنهای) فعالی وجود دارد و برخی یا تمامی اجزای قابل مشاهده در طبیعت نتیجه و یا هدف این ذهن (یا ذهنهای فعال) هستند و در نتیجه طبیعت، همانگونه که بیشتر ما آن را میبینیم، به واسطهی یک نیروی آگاه «برنامهریزی، هدایت و یا طراحی» شده است. از این منظر همهی«دلایل، ایدهها، طرحها، تفکرات، الگوها و طراحی» به عنوان علت تاریخی ساختار و عملکرد چیزها در نظر گرفته میشود و در نتیجه هر روایت علمی رضایتبخشی از طبیعت باید این عوامل را در نظر بگیرد. این دیدگاه در علم نوین قرنهای شانزده و هفده میلادی قابل مشاهده است و در جنبش الهیات طبیعی قرن هجدهم میلادی و اوایل قرن نوزدهم میلادی بیان شده است]۱[.
این ایده که علم میتواند شواهدی از طراحی حساب شده و هوشمندانه در کیهان را آشکار کند، به ویژه ایدهی «طراحی فرا طبیعی»، میتواند در گزارشهای واقعا علمی پدیدههای طبیعی شکل گرفته باشد اما سپس با ناملایماتی مواجه شده است. چنین ایدههایی در دوران کنونی عموما غیرقانونی یا نامناسب به نظر میرسند. به منظور بررسی برخی مسایل درگیر در این موضوع، ما مفاهیم پایهای طراحی را بررسی میکنیم و به برخی دلایل که باعث ممنوعیت حضور ایدهی طراحی فراطبیعی در علم شدهاند، نگاهی میاندازیم. سپس به طور مختصر به تلاشهای فعلی برای بازگشت دوبارهی این مفهوم به علم میپردازیم.
طراحی: مفاهیم پایهای
۱- مصنوعات: انسان معمولا اثرات قابل مشاهدهای از فعالیتهای خود در طبیعت به جا میگذارد، ردپاهایی که ما معمولاً به عنوان نتیجه فعالیتهای انسانی قادر به شناسایی آنها هستیم. برای مثال، زمانی که با یک بولدوزر مواجه میشویم مطمئن هستیم که انسان دستی در طراحی و ساخت آن داشته است. چنین شناختی با توجه به دانش پیشین ما شکل گرفته است زیرا میدانیم طبیعت بدون فعالیت یک عامل تمایل ندارد و یا نمیتواند چنین دستگاهی ایجاد کند. در خصوص بولدوزر، مسایل یا حوادث درگیر در تولید و خصوصیات این دستگاه، بر خلاف جهت جریان معمول طبیعت پیش رفتهاند (این مسایل نشاندهندهی جریانی هستند که من باید آن را «ضد جریان» بنامم). از آنجا که طبیعت بدون حضور عامل نمیتواند یا تمایل ندارد چنین چیزی را تولید کند، عامل (در این مورد انسان) به وضوح درگیر تولید این دستگاه است. چیزهایی که طبیعت نمیتواند تولید کند و در تولید آن عوامل محدود (انسانها، بیگانگان یا هر چیز دیگر) نقش خاصی ایفا میکنند، به عنوان «مصنوعات» طبقه بندی میکنیم.
ما اغلب مصنوعات را میشناسیم، حتی اگر نظری در مورد اینکه چه کسانی یا چه عواملی درگیر آن هستند، نداشته باشیم یا ندانیم چهگونه تولید شدهاند؛ مثلا اینکه در ذهن سازنده چه گذشته است و هدف او از ایجاد این مصنوع چه بوده است یا چهگونه آن را به وجود آورده است. همچنین حتی اگر (برخلاف مثال بولدوزر) ما پیش از این چنین شیئی را مشاهده نکرده باشیم و یا اینکه اصلا مراحل تولید آن را ندیده باشیم باز هم مصنوعات را میشناسیم. برای نمونه، اگر اولین انسانهایی که به مریخ رفتهاند آنجا اثر باستانی استون هنج[۷] را که از جنس فولاد ضد زنگ است، ببینند، با توجه به خصوصیات ضد جریان طبیعی این اثر متوجه میشوند که بدون شک این یک شیئ «مصنوعی» است. اگر آنها بدانند اولین انسانهایی هستند که پا به مریخ گذاشتهاند، با اطمینان نتیجهگیری میکنند که این مصنوع ساخت «بیگانگان» است. حتی اگر هویت، قصد، هدف و روش عوامل بیگانه برای ایجاد این اثر به طور کامل مشخص نباشد باز هم این نتیجهگیری کاملا منطقی و حتی «علمی» است.
«مصنوع» و «طرح» مترادف هم نیستند. کسی که بدون هدف و فکر روی یک قطعه چوب طرحی ایجاد میکند با وجود آن که اثر مصنوعی خلق کرده است اما این مصنوع را نمیتوانیم شیئی طراحی شده بنامیم زیرا بر اساس هدف مشخصی طراحی نشده است.
حتی اگر مصنوع مشابه طرح هم باشد، «مصنوعی که حساب شده هم تولید شده باشد»، باز هم ممکن است خصوصیات طرح را داشته باشد. هنرمند ممکن است با دقت و حساب شده کپی دقیقی از زبالههای انباشته شده در حومهی شهر را بسازد و هدف او از این کار نوعی پیام اجتماعی باشد. اگرچه هم کپی و هم اصل هر دو بدون تردید مصنوعاتی هستند که یک ضد جریان را به نمایش میگذارند، و اگرچه کپی با هدف تولید شده است هیچ کدام از آنها دارای خصوصیت طراحی به معنای بصری آن نیستند]۲[. پس واقعا طراحی چیست؟
۲- طراحی: هر محصول طراحی شده هدفمند به کمک یک الگو طراحی میشود. «الگو» ساختاری انتزاعی و خلاصه شده است که با «ذهن» و «درک و شناخت» طراح هماهنگ و مرتبط است. الگو میتواند در مورد اشیا، وقایع، مجموعهای از وقایع یا سایر پدیدهها هم به صورت کلی و هم انتزاعی باشد. برای مثال، برنامهی جستوجو برای یافتن هوش فرازمینی یا ستی[۸]، نام برنامهای است که در جستجوی مصنوعات الکترومغناطیس بیگانگان (سیگنالهای ریزموج بیگانه) بوده که این سیگنالها نشانهی تلاش آنها برای برقراری ارتباط با زمین است؛ مانند آنچه در فیلم تماس[۹]دیده شد]۳[. چنین سیگنالهایی از بیگانگان مطمئنا مصنوعی طراحی شده است و دارای یک الگوی ساخته شدهی هدفمند بوده که طبیعت نمیتواند نقشی در آن داشته باشد. ما به راحتی میتوانیم به دلیل خصوصیت و محتوای «شناختی» واضحی که دارد، یعنی طنین شعوری که به وضوح به صدا درمیآورد، آن را تشخیص دهیم ]۴[.
چند طبقهبندی محتمل دیگر نیز در مورد «طنین» وجود دارد. برای مثال، یک چکش این ذهنیت را به وجود میآورد که حتما یک مصنوع طراحی شده است زیرا طوری طراحی شده است تا به خاطر طراحی خاص خود کاربرد و هدف مشخصی داشته باشد. نوع مشابهی از این ارتباط میان خصوصیات موجودات زنده و خصوصیاتی که آنها نیاز دارند تا در محیط به رشد و حیات خود ادامه دهند نیز دیده میشود، ارتباطی که میتواند به عنوان شاهدی از طراحی در طبیعت باشد.
۳- فعالیت عامل: از آنجا که طرح همیشه حاصل الگویی از پیش «طراحی شده» است، فعالیت یک عامل در این زمینه همیشه قطعی به نظر میرسد. گاهی این فعالیت کاملا مستقیم است اما گاهی هم اینگونه نیست. در این زمینه یک تناسب ساده وجود دارد. یک فرد ممکن است یک کشتی چوبی را با دست بسازد یا اینکه برای ساخت کشتی از ماشینهایی با تکنولوژی بالا استفاده کند تا به طور خودکار کشتی را بسازند. در هر دو حالت عامل فعالیت یا همان فرد مورد نظر، برای ساخت کشتی باید فعالیت کند اما در مورد اول مستقیما فعالیت میکند و کسی که تماشا میکند میبیند که یک چوب با فعالیت این عامل تبدیل به کشتی شد و در حالت دوم فرد بهطور غیرمستقیم در ساخت کشتی فعالیت دارد. در این حالت فردی که تماشاگر است تنها فعالیت ماشین را میبیند. در این مورد عامل بهطور غیرمستقیم در ساخت کشتی و بهطور مستقیم در ساخت ماشین و یا ماشینی که این ماشین را ساخته است (یا شاید حتی عقبتر از اینها) فعالیت داشته است.
۴- شکافها: هر جا انسانها، بیگانگان یا موجودات محدود دیگر برای تولید مصنوعات (یا طرحها) فعالیت میکنند اثری از فعالیت آنها باقی میماند. از آنجا که این آثار به جا مانده نمیتوانند به وسیله طبیعت تولید شده باشند، این جریان با شکافی از جریان نرمال طبیعت مرتبط است. برای مثال، بین چرخههای طبیعت و وجود بولدوزر شکافی وجود دارد. ما معمولا هنگام مواجهه با یک بولدوزر این شکاف را با یک عامل انسانی پر میکنیم. به طور مشابه بین چیزی که طبیعت میتواند یا تمایل دارد آن را انجام دهد و وجود یک کپی از استونهنج از جنس فولاد ضد زنگ در مریخ، شکافی وجود دارد. توضیحی که میتوانیم برای پر کردن این شکاف ارایه دهیم این است که با توجه به مبحث بیگانگان شکافها[۱۰]، بیگانگان در ساخت این اثر نقش داشتهاند. بر این اساس، ما همیشه برای مصنوعات عاملی متصور هستیم که به کمک آن این شکافها را پر میکنیم. همیشه چیزهایی وجود دارند که طبیعت نمیتواند و یا تمایل ندارد آنها را بدون کمک عامل ایجاد کند و ما این حق را داریم که عاملی خارجی مانند انسان، بیگانگان یا عواملی دیگر را در تولید آنها دخیل بدانیم.
شناسایی طراحی محدود
شناخت ما از طراحیهای محدود (طراحی شده به وسیلهی عوامل محدود) معمولا با شناختی از مصنوعات آغاز میشود که خود این مصنوعات بر اساس علایم شناخته میشوند. این علایم در محصول نهایی قابل مشاهده هستند. برای مثال، ما بولدوزر را نتیجه و محصول فعالیت و طراحی یک عامل میدانیم. برخی مواقع چنین نشانههایی از محصول نهایی وجود ندارند و شناسایی مصنوع و طرح تنها از طریق بررسی فرایند تولید محصول ممکن میشود. برای نمونه، ممکن است تشخیص اجزای برخی پروتئینهای شناخته شده تنها از طریق بررسی مراحل سنتز آنها و به کمک مولکولهای تشکیلدهندهی پروتئین ممکن شود. تشخیص اجزای پروتئینها معمولا به کمک سنتز مصنوعی آنها در آزمایشگاه ممکن میشود.
در برخی موارد نه محصول نهایی و نه بررسی فرایند تولید هیچ کدام در مورد محصول اطلاعاتی به ما نمیدهند. مثلا شرایط اولیهی فرایندی که محصول نهایی را تولید کرده است ممکن است به میزان زیادی به وضوح مصنوعی باشد. فرض کنید دو موش نر و ماده از طریق روش کاشت[۱۱] سنتز شوند و سپس آنها به شیوهی معمول تولید مثل کنند. بررسی موشها در آن بستر یا فرایندهای حاملگی و تولد هیچ کدام چیزی جدا از شرایط عادی را نشان نمیدهند. با این حال اگر مداخلهی دانشمندان برای کاشت و تولید موشهای والد وجود نداشت هیچگاه موش کوچکتر به وجود نمیآمد. فعالیت ضد جریان عامل در مراحل ابتدایی و قبل از تولد موش کوچکتر به طور واضح و مسلم در محصول نهایی دخیل است.
در این مورد و اکثر موارد دیگر شناسایی ضد جریان و مصنوعیت، نقطهی شروع شناسایی طرح است. در برخی موارد ممکن است بتوانیم چیزی را که اختصاصی طراحی شده است، شناسایی کنیم. در برخی موارد عاملی که یک مصنوع را سنتز میکند هدف خاصی را در تولید دنبال میکند و ما میتوانیم با بررسی مصنوع به آن هدف برسیم. باستان شناسی مثالهای زیادی در این زمینه برای ما دارد. همچنین سیگنالهای بیگانه نیز میتواند موارد احتمالی را برای ما مشخص کند. در فیلم تماس ما میتوانیم تفکری را که در پس الگو وجود دارد شناسایی کنیم. یا ممکن است بتوانیم تشخیص دهیم که محصول مصنوعی نقشی کلیدی در تولید یا حفظ برخی ارزشها دارد.
در برخی موارد شاید نتوانیم هدف اصلی را تشخیص دهیم ولی با این وجود قادر باشیم بگوییم هدفهایی برای خلق این مصنوع وجود داشته و مصنوع مورد بحث بنابر قصدی به وجود آمده است. چهطور میتوانیم چنین نتیجهای بگیریم؟
در این موارد سرنخهای متعددی وجود دارد. تصور کنید میدانیم با تولید مصنوعی که فعالیت برخی عوامل در تولید آن موثر است سر و کار داریم. اگر آن مصنوع بسیار پیچیده باشد یا اینکه برای تولید آن اهمیت، توجه و منابع زیادی به کار گرفته شده باشد، در این حالت این نتیجهگیری که آن مصنوع طراحی شده است -با هر میزانی از طراحی که آن مصنوع عملا از آن برخوردار باشد- مطمئنا معقول است و ما با توجه به این حقایق میتوانیم اینگونه قضاوت کنیم. موسسه اسمیتسونیان[۱۲] مجموعهی کاملی از مصنوعات را گزارش کرده است که با قصد واضح در ذهن عامل تولید شدهاند اما هدف آنها از بین رفته است. با این حال ما آنها را در دستهی طراحی شدهها قرار میدهیم. در همین راستا اگر برای اولین بار روی مریخ پا بگذاریم و در آنجا مصنوعات بسیار پیچیدهای مشاهده کنیم که به کمک منابع متعددی تولید شدهاند، نمیتوانیم آنها را در دستهی تراشهای بیهدف روی چوب قرار دهیم بلکه نتیجه میگیریم که آنها با هدفی طراحی و تولید شدهاند حتی اگر ندانیم هدف از تولید آنها چه بوده است یا حتی مفهومی برای توضیح درست آنها نداشته باشیم.
البته، ضمانتی وجود ندارد که ما همیشه بتوانیم طراح، طراحی، مصنوع و یا ضدجریان را تشخیص دهیم. ممکن است با موردی روبهرو شویم که نتوانیم تشخیص دهیم که یک مصنوع اصل است یا یک پدیدهی طبیعی نامعمول. باستانشناسان تلاش میکنند مصنوعات دست ساخت را از سنگهای تراش خورده به وسیله فرایندهای طبیعی تشخیص دهند. همچنین اگر در کیهان بیگانگان پیشرفتهای وجود داشته باشند و مصنوعات پیشرفتهای بسازند، ممکن است ما در مواجهه با چنین مصنوعاتی آنها را به نادرست ساختهی طبیعت بدانیم. برخی دانشمندان معتقدند زندگی روی زمین بومی نیست و موجوداتی که روی زمین زندگی میکنند، از طریق اجداد فضایی خود به صورت حساب شده به وجود آمده و به زمین منتقل شدهاند. اگر چنین چیزی درست باشد بسیاری از چیزهایی که ما آنها را طبیعی میدانیم -موجوداتی که روی زمین زندگی میکنند- نتیجهی طراحی و فعالیت حساب شدهی بیگانگان هستند]۵[.
طراحی فرا طبیعی
مفاهیم عمومی که در بالا بیان شد، میتوانند در مورد برخی از طراحیهای تولید شده به وسیله عوامل فراطبیعی نیز کاربرد داشته باشد. در اصل این امکان وجود دارد که موجودی فراطبیعی سبب تولید هر مصنوعی شود که ما انسانها (یا بیگانگان) میتوانیم تولید کنیم. در چنین مواردی پدیدههایی که تولید میشوند میتوانند (دقیقا بر اساس همان شواهد) به عنوان همان مصنوعات یا طرحهایی طبقهبندی شوند که انسانها تولید میکنند. البته بررسی چنین موضوعاتی ممکن است برای ما مشخص نکنند که عامل آن فراطبیعی بوده است، همان طور که بررسی برخی مصنوعات روی زمین ممکن است برای ما مشخص نکنند که ساختهی دست بشر هستند یا به وسیلهی بیگانگان پنهان از مریخ به زمین فرستاده شدهاند. در حقیقت در موارد فراطبیعی ممکن است ما هرگز نتوانیم پی ببریم که عامل مورد بحث فراطبیعی بوده است یا نه. حتی اگر به صورت مشروعی به چنین نتیجهای دست پیدا کنیم ممکن است نتوانیم به شکل مشروعی آن را در یک بافت علمی اذعان کنیم]۶[.به هر حال هر کدام از این موقعیتها هم که درست باشد، ربطی به احتمال درستی نسبت دادن طراحی به موضوع مورد بحث ندارد. حتی در مورد مثال کپی فلزی اثر تاریخی استونهنج در مریخ که مطمئنا عاملی فرا طبیعی آن را ساخته است، هیچ انسانی نمیتواند منکر این موضوع شود که این اثر مطمئنا یک طراحی است.
مفهوم ضدجریان. یک عامل فراطبیعی توانایی این را دارد که محدوده وسیعتری از ابزار را نسبت به انسان و سایر مخلوقات محدود (مانند بیگانگان) به کار گیرد. همچنین یک عامل فرا طبیعی میتواند دقیقا از ابزارها و روشهایی مشابه ما استفاده کند، مثلا میتواند از یک کارخانه با اصولی مشابه اصول ما و ماشینهایی مشابه ماشینهای ما برای سنتز و سر هم کردن اجزای مختلف یک ساعت مچی استفاده کند. البته یک عامل فرا طبیعی ممکن است به جای اصول مشابه ما از جایگزینهایی (حتی کاملا طبیعی) بهره گیرد و حتی از اصولی استفاده کند که ما هنوز آگاهی به آنها نداریم و حتی توانایی درک آنها را هم نداریم یا به دلایلی قادر به استفاده از آنها نیستیم. یک عامل فراطبیعی ممکن است با شکستن قوانین طبیعت یک ساعت بسازد که از ساعتهای ساخت بشر غیرقابل تشخیص باشد. همچنین ممکن است یک عامل فراطبیعی به سادگی از «هیچ» چنین ساعتی را بیافریند.
شرایط ابتدایی قبل کیهانی. انواع مختلف فعالیتهای فراطبیعی که در بالا ذکر شد در طول تاریخ ممکن است به واسطهی مداخلهی عوامل فراطبیعی به وجود آمده باشند و همانند فعالیتهای انسان از خود علایمی به جا گذاشته باشند (چه ما بتوانیم این علایم را بشناسیم -یا حتی ببینیم- و چه قادر به دیدن و شناختن آنها نباشیم). با این حال «تنها» یک خالق» فراطبیعی و تنها به واسطه یک ابزار در ایجاد طبیعت نقش دارد و نه مداخله]۷[. یک عامل فراطبیعی که کهکشان را «خلق» کرده است میتواند طراحی را در ساختار و روابط میان قوانین اساسی حاکم بر جهان نیز قراردهد یا اینکه قوانین حاکم برای شرایط اولیهای را که جهان بر اساس آن شکل گرفته است، وضع کرده باشد. در حقیقت این قوانین به صورت حساب شده وضع شدهاند و نهایتا همین قوانین هستند که بر الگوها، پدیدهها و شرایطی که میلیاردها سال بعد پدید خواهند آمد، عمل میکنند. وجود چنین خالقی دست کم «محتمل» است و واضح است که چنین پیامدی میتواند مثالی از «طراحی» باشد.
اما برخی جنبههای منحصر به فرد طراحی در اینجا نمایان میشود. در مثال بالا بیان کردیم که نتایج مورد بحث محصول آن قانون طبیعیای هستند که بر شرایط اولیهی اساسی و نهایی جهان حاکم بوده و هیچگونه کنش فراطبیعی خاص «بیشتری» نیاز نبوده است. تاریخ علّی کیهان هیچکجا به «مداخلهای» نیاز ندارد و هیچ شکافی در طبیعت وجود ندارد و ظهور موارد خاصی از طراحی در میلیاردها سال بعد به مفهوم هیچ «ضدجریانی» نمیتواند باشد. بنابراین اگر یک عامل فراطبیعی به طور غیرمستقیم حیات را به وجود آورده باشد ما میتوانیم بهطور علمی منشا حیات را بدون دیدن فعالیت آن عامل فراطبیعی مشاهده کنیم و فقط شاهد عمل قوانین و شرایط اولیهای باشیم که به ایجاد حیات منجر میشوند.
علاوه بر این، بخشی از فرایند آفرینش کیهان انتخاب شرایط و قوانین آن کیهان است. به عبارت دیگر، «مشخص کردن این که خود طبیعت چهگونه قرار است باشد». پیش از فعالیتهای خلق ابتدایی هیچ «طبیعت» کاملی برای هیچ چیز وجود ندارد و متعاقبا هیچ ضد جریانی نه در خلق شرایط اولیه و نه در وضع قوانین حاکم مشاهده نمیشود.
حقایق گفته شده برای شناخت چنین طرحهایی دو نتیجه دارند. نخست اینکه تشخیص دقیق مصنوعات لازمهی تشخیص طراحی است و این تشخیص بر شناخت ضدجریان استوار است. اما در مورد طراحی طبیعت ضد جریانی وجود ندارد تا اساس این موضوع قرار گیرد. پس شناخت طراحی طبیعت بر چه اساسی استوار است؟ پاسخهای رایج در این زمینه عبارتند از وجود پیچیدگیها در اشکال گوناگون، وجود غیرممکنها در سطوح مختلف، مسیرهای تولید یک بیثباتی مشخص، انواع خاصی از سازگاری ابزار با غایات و غیره.
اما وضعیت این پاسخها به واسطه نتیجه دوم پیچیده میشود. بعضی سرنخهایی که برای شناسایی مصنوعات و طرحها مطرح شدهاند به خوبی ما را راهنمایی نمیکنند چون شناسایی معمولا بر اساس ضدجریان استوار است. به عنوان مثال، اگر ما در مصالح یک اثر پیچیدگی ببینیم نتیجه میگیریم که این اثر یک طرح است یا حداقل با هدف ساخته شده است اما معمولا فکر نمیکنیم که شاید این پیچیدگی نتیجهی تصادفی یک «تراش بیدقت» باشد.
به نظر نمیرسد که پیچیدگی و غیرمحتمل بودن نیروی یکسانی برای اثبات داشته باشند. برای مثال، حلقهای که دست شما است طی مسیری اتفاقی به دست شما نرسیده است. ما هرگز فکر نمیکنیم که اتمهای تشکیل دهندهی فلز حلقه در ابرنواختر ستاره مشخصی ساخته شده و در مسیر درست حرکت کرده تا معدنچیای در مکان درستی آن را کشف کند و اتفاقی به فروشگاه آمده و سپس فردی اتفاقی آن را برای ما خریداری کرده باشد تا از آن استفاده کنیم. ما هیچگاه این مسیر را اتفاقی نمیدانیم و همیشه طراحی از پیش تعیین شده را برای آن در نظر میگیریم.
نکته اینجا است که تعداد زیادی از شواهدی که در مورد مصنوعات مطرح شدهاند، چندان قدرتمند به نظر نمیرسند. بنابراین نتیجهی دوم این است که تکیه برچنین عواملی برای استدلال طراحی در طبیعت یا براساس استدلالهای مشابه که در مورد مصنوعات ساخت بشر وجود دارند، ممکن است ریسک بزرگی باشد. گرچه پیچیدگی یک مصنوع، طراحی را به ذهن ما میآورد اما آیا فقط پیچیدگی برای رسیدن به چنین نتیجهای کافی است؟ این بدان معنا نیست که هیچ شاهد و استدلالی برای طراحی در طبیعت وجود ندارد، اما شاید ما چنین مسئلهای را خیلی سادهتر از چیزی که هست، فرض کردهایم.
طراحی و علم
بسیار به این نکته تاکید شده است که استفاده از طراحی فراطبیعی در علم مجاز نیست و توصیف و توضیح این اصطلاح در علم ممنوع است. افرادی که مدافع این منع هستند مفهوم پایهای طراحی را از علم جدا نمیدانند بلکه تنها استفاده از مفهوم طراحی فراطبیعی را در علم را مجاز نمیدانند.
طراحی محدود و علم. در علم هیچ ممنوعیتی برای طراحی «محدود» چه در مورد انسان و چه در مورد بیگانگان یا هر موجود دیگری وجود ندارد زیرا در طراحی حس طبیعی درگیر میشود]۸[. باستانشناسی تلاش میکند تا طراحی و حتی طرحهای خاص را کشف، شناسایی و تفسیر کند. برای مثال، برنامهی ستی به منظور کشف، شناسایی و درک امواج مغناطیسی طراحی شده به وسیلهی بیگانگان به ما کمک میکند و هیچکس نمیتواند با کشفیات انسان درسیارات دیگر و پدیدههایی که به وسیله بیگانگان ساخته یا طراحی شدهاند، مخالفت کند.
حتی این امکان وجود دارد به شکلی کاملا علمی روزی به این نتیجه برسیم که برخی چیزهایی که قبلا آنها را طبیعی تصور میکردیم نتیجهی طراحی و عملکرد بیگانگان باشند. برای مثال، همانگونه که قبلا بیان شد، تعدادی از دانشمندان سکولار معتقدند حیات روی زمین نمیتواند به واسطهی پروسههای طبیعی نشات گرفته باشد و نتیجه گرفتهاند که زندگی به صورت حساب شده طراحی و سپس به واسطهی بیگانگان به زمین آورده شده است]۹[. این دانشمندان ممکن است اشتباه کنند اما دیدگاهشان ذاتا غیر علمی نیست. هیچ دلیل پیشینی وجود ندارد که علم قطعا به این نتیجه برسد که حیات باید از زمین نشات گرفته باشد نه از جای دیگر. همچنین هیچ دلیل پیشینی وجود ندارد که اگر حیات از زمین منشا نگرفته است پس علم نمیتواند حقیقت و خصوصیات موجودات زندهی زمین را کشف کند.
اما اگر چنین نتیجهای حتی به شکل اصولی از نظر علمی مجاز باشد و از تحقیقات تجربی در زمینهی موجودات زنده به دست آمده باشد، پس چنین موضوعی این احتمال را به دنبال دارد که موجودات زندهی اطراف ما دست کم «به شکل اصولی» طراحی شدهاند. در هر صورت توسل جستن به طراحی از طریق عوامل محدود در متون علمی کاملا مجاز شمرده میشود. بنابراین ذاتا هیچ مسئلهی غیرعلمی حتی در ادعای شناسایی شواهد طراحی در موجودات زنده (یا حتی در سایر پدیدههای قلمرو طبیعی) وجود ندارد. پس اگر مشکلی با ایدهی شواهد علمی طراحی فراطبیعی در طبیعت وجود دارد مشکل ریشه در بخش فراطبیعی دارد. اما مشکل چیست؟
طراحی فراطبیعی و علم. بسیار مهم است که بتوانیم بین احتمال طراحی خواندن چیزی که درواقع (شاید به دلیل ناآگاهی ما) محصول فاعلی فراطبیعی بوده و احتمال طراحی خواندن چیزی که اساسا محصول فاعلی فراطبیعی است تمایز قایل شویم. فرض کنید استونهنج مریخی فلزی ما را عامل ماوراطبیعی طراحی کرده باشد. ما ممکن است ندانیم که عامل فراطبیعی آن را طراحی کرده است. با وجود عدم توانایی ما در تشخیص حقیقت، در این تردیدی نداریم که سازه طراحی شده است. تیم تحقیقاتی که به مریخ سفر کرده است با به کار بردن اصطلاح طراحی برای این سازه هیچ حکم علمی را نقض نمیکند. هرکس بکوشد تا تبیینی علمی در مورد طراحیشده بودن این سازه ارایه دهد، در گزارش خود مرتکب اشتباه علمی نشده است. بار دیگر باید بگوییم که این کار باز هم درست میبود حتی اگر واقعیت (با وجود مجهول بودن) این بود که عاملی فراطبیعی سازه را طراحی، ایجاد و در محل قرار داده بود. این مسئله نشان میدهد که با وجود ممنوعیت طراحی فراطبیعی در علم، شناخت و پذیرش حقیقت اساسی طراحی نمیتواند نادیده گرفته شود؛ یعنی مهم نیست که منبعش چیست. به عبارت دیگر، برای شناخت هویت طراح نیاز به شناسایی دقیق طرح نیست.
به یاد آوریم نتایج بحث قبلی را که به شکل اصولی ممنوعیتی در شناخت علمی شواهد طراحی حتی در مورد پدیدههایی که ما آنها را طبیعی نمیدانیم، وجود ندارد. ما با هم به این نتیجه رسیدیم که هیچ علتی برای ممنوعیت شناخت شواهد طراحی حتی اگر طراح فراطبیعی باشد، وجود ندارد. در مجموع، شواهد بیان شده میگویند «چنانچه طبیعت در اصل طراحی شده باشد، علم نمیتواند مانع به رسمیت شناختن طراحی باشد حتی باید در نهایت این حقیقت را بپذیرد که یک طراح فوقالعاده آن را طراحی کرده است.»
حتی برخی ممنوع کنندگان طراحی هم ممکن است آن را بپذیرند. بنابراین، دقیقاً دلیل ممنوعیت طراحی در علم چیست؟ آنها فقط «طراحی فوقالعاده» را ممنوع میکنند و با اصل طراحی موافقند. زمینههای این محدودیت چه میتواند باشد؟
طبیعتگرایی روش شناختی
«طبیعتگرایی روش شناختی»[۱۳] از مهمترین مخالفان استفاده از اصطلاح فراطبیعی در علم است. ایدهی اصلی آنها این است که علم باید طوری پیش برود که گویی فلسفهی طبیعی (فارغ از درست و نادرست بودن آن) حقیقت دارد و بدون هیچ اشارهای به طراحی فراطبیعی و تاثیر علّی یا کنش آن در توصیفات، تبیینها و نظریههایش کارش را انجام دهد]۱۰[.
طبیعتگرایی، حتی از سوی بسیاری از مسیحیان، به شکل گستردهای در علم پذیرفته شده است]۱۱[. فکر میکنم پنج دلیل اولیه برای این پذیرش گسترده وجود دارد:
۱- باور به اینکه طبیعتگرایی روششناختی را تعریف واقعی علم طلب میکند.
۲- باور به اینکه نظریههایی که به مسایل فراطبیعی اشاره دارند غیر قابل اثبات و فاقد محتوای آزمایشی تجربی هستند.
۳- باور به اینکه چنین نظریههایی به لحاظ تاریخی از نظر علمی شکست خوردهاند.
۴- باور به اینکه چنین نظریههایی به نوعی به نظریهی خدای شکافها[۱۴] اشاره دارند و از لحاظ علمی قابل قبول نیستند.
۵. باور به اینکه استفاده از نظریههای طراحی، علم را از طریق ترویج تنبلی تخریب میکند.
به عقیدهی من هیچ کدام از این دلایل در یک بررسی دقیق موجه نیستند. در این جا به طور خلاصه به بررسی هر یک از آنها میپردازیم.
۱- تعریف: این موضوع که چه چیزی در تعریف علم وارد میشود تا قبل از کوهن زیاد مشخص نبود. اگر یکی از تعاریف کوهن را به خاطر آوریم، او معتقد بود که متافیزیک یکی از ضروریات علم است. ایجاد یک تعریف پیشگیرانه در برابر طراحی فراطبیعی نیازمند تعیین این است که کدام نوع از «قوانین متافیزیک» اجازهی ورود به علم را دارند و کدام دسته این اجازه را ندارند تا در نهایت نشان دهیم که طراحی فراطبیعی بیرون از این محدوده قرار گرفته است. این کار بسیار دشوارتر از آن است که تنها اشاره کنیم که طراحی فراطبیعی فقط شامل فراطبیعت میشود.
یکی از عواملی که رویکرد تعریف را به چالش میکشد این است که هیچ تعریف واحد و پذیرفته شدهای برای علم در دنیا وجود ندارد. همیشه تعاریف پیشنهادی دیر یا زود به مشکل بر میخورند. اینکه ما به یک تعریف از علم وابسته باشیم کمی شکبرانگیز است. علاوه بر این، اگر ما به برخی تعاریف غیررسمی که دانشمندان پیشنهاد کردهاند، توجه کنیم ممنوعیت چندانی در این تعاریف دیده نمیشود. در این تعاریف معمولا به تلاش برای رسیدن به حقیقت اشاره شده است و نه ممنوعیتها. در این تعریف هیچ تلاشی برای ممنوعیت ورود برخی مفاهیم به علم مشاهده نمیشود. نگرش علم، تعهد برای پیگیری شواهد شناخته شده است. به نظر میرسد عدم شواهد در نیروهای فراطبیعی یکی از مسایل امیدوارکننده برای افرادی است که سیاست رسمی منع ورود نیروهای فراطبیعی به علم را دنبال میکنند. علم اغلب به عنوان یک مفهوم مشترک سازمان یافته و رسمی شناخته میشود. ممکن است سوال پیش بیاید که واقعا مفهوم مشترک چیست، اما من معتقد هستم که بیشتر انسانها در بیشتر دورانها و در بیشتر فرهنگها حس مشترک خوبی نسبت به مسایل فراطبیعی دارند و فعالیتهای فراطبیعی عمیقا با ساختار، حکمرانی و تاریخ کیهان ارتباط دارد. این مسئله نیز کمک زیادی به ممنوع کنندهها نمیکند.
برخی، به ویژه بعضی مسیحیان، معتقدند قلمرو فراطبیعی ممکن است حریم قلمرو طبیعی را تحت تاثیر خود قرار دهد. قلمرو طبیعی هویت کامل، سرشت و اصول کاربردی خود را دارد و وظیفهی علم کشف اساس این ساختارهای طبیعی است. ممکن است مداخلاتی فراطبیعی وجود داشته باشد -مثلا معجزات نقل شده در کتاب مقدس- و چنین مداخلاتی ممکن است دارای اهمیت فوقالعاده حیاتی باشند اما استدلال شده است که این مداخلات تاثیری بر سرشت طبیعت ندارند. بر این اساس، چیزی که نظم را حاکم میکند عدم حضور این مداخلات در علم است. از این رو تمرکز علم روی عوامل طبیعی است و علم باید بدون توجه به مداخلات ادامه یابد یا حداقل نباید مداخلات به صورت رسمی وارد علم شوند]۱۲[.
این موضع ممکن است قابل دفاع باشد اما قطعا روی علم تاثیر دارد. چنین موضعی با تعیین اینکه چه چیزی علمی است و چه چیزی علمی نیست، علم را وادار میکند که عمدا برخی ویژگیهای مهم و احتمالا حتی «قابل مشاهده»ی حوزهی ماده را، حتی زمانی که مشخص شود این خصوصیات به وضوح از فعالیتهای فراطبیعی نشات گرفتهاند، بدون توجه به وجود توضیحات آشکار و عملی، نادیده بگیرد. علاوه بر این، هر سیاست تحمیل شده از طبیعتگرایی در علم نه تنها توانایی خود اصلاحی علم را از بین میبرد بلکه علم را از رسیدن به حقیقت دور میکند. همهی سیاستهای تحمیل شدهی طبیعتگرایی چنین عواقبی در پی دارند.
۲-عدم وجود محتوای تجربی. ممکن است استدلال شود گرچه شاید تعریف کاملی از «علم» در اختیار نداشته باشیم اما برخی اجزای ضروری آن را میشناسیم. در میان این اجزا این الزام وجود دارد که هر نظریه یا مفهوم علمی موجهی باید محتوای تجربی مشخصی- مانند قابل آزمون بودن، قابل ابطالپذیری و. . . – داشته باشد. به همین دلیل مشکل با «طراحی فراطبیعی” ادامه دارد زیرا دارای محتوای تجربی پایدار نیست. در واقع، طراحی فراطبیعی میتواند ضرورتا با هر چیزی در طبیعت سازگار شود، یا اگر سازگاری دشوار باشد میتوان به سادگی ادعا کرد که طراحی واقعا وجود دارد اما ما هنوز آن را درک نکردهایم. در مواجهه با چنین انعطافپذیریای، محتوای تجربی ادعا شده برای این مفهوم به سادگی از بین میرود.
این اعتراض بیهوده نیست و تا حدودی به جا است اما دو نکته جدی قابل توجه است. نخست اینکه از بحث قبلی به یاد داشته باشیم که هیچ نظریهای «خودش به تنهایی» تمام پیشبینیها یا پیامدهای تجربی را به وجود نمیآورد. نظریهها تنها در رابطه با مسایل دیگر چیزی را پیش بینی میکنند؛ مانند اصول واسطه، شرایط اولیه و . . این امکان وجود دارد که ایدهی طراحی فراطبیعی در پیوند با دیگر اصول به دلالتهای تجربی نیز دست یابد]۱۳[.
نکته دوم این است که بخشهای مختلف علم به روشهای متفاوت و در سطوح مختلف عمل میکنند تا به درخواستهای متفاوتی پاسخ دهند. برای نمونه، اصل یکنواختی طبیعت را در نظر بگیرید. به لحاظ تاریخی مبنای این اصل فلسفی است و از نظر تجربی آزمونپذیر نیست؛ در واقع نتایج آزمایش ممکن است خودش بر اساس تعاریف از قبل تعیین شده به طور مشخصی معنا شود. اصل یکنواختی در معرض تجربه نیست و مهم نیست که چه نتایجی به واسطهی چه آزمایشهایی به دست آید، در هر صورت طبیعت نباید قوانین را عوض کند و اصل یکنواختی را رها کند. در واقع ما از این اصل محافظت میکنیم حتی جایگزینی برای آن در نظر نمیگیریم. اصل یکنواختی خودش هیچ پیشبینی تجربی ندارد. این اصل فقط درگیر پیشبینیهایی است که به واسطهی آن قوانین طبیعت را یکنواخت میکنیم. در غیر این صورت این نظریه دیگر چیزی نمیگوید. این اصل به طرز نامحدودی انعطاف پذیر است و مهم نیست که چه اتفاقی بیفتد؛ ما خود را با آن سازگار میکنیم.
بنابراین، اصل یکنواختی پیشبینی نمیکند، غیرقابل آزمون است و تجربی نیست اما میتواند با هر چیزی تطابق داشته باشد، ترجیحا حفظ میشود و بر ملاحظات فلسفی باقی میماند. با این حال این اصل نه تنها علمی محسوب میشود بلکه کاملا برای علم ضروری است. برای چنین اصولی در علم، داشتن محتوای تجربی، قابل آزمایش بودن، قابلیت پیش بینی کردن و . . . ضرورتی ندارد. اما این موضوع بستگی به چگونگی و محل کاربرد این نظریه دارد. در بسیاری موارد «طراحی فراطبیعی» نیز همانند اصل یکنواختی است. دستکم تا وقتی اتهامات علیه «طراحی فراطبیعی»، در سایر اصول موجه علمی از جمله اصل یکنواختی هم مشاهده میشود، میتوان نتیجه گرفت که صرفا با این دلایل نمیتوان «طراحی فراطبیعی» را از علم حذف کرد و چنین امری نیازمند تحقیق بیشتر-و شاید دشوار- باشد.
اگر هر یک از اشکالات گفته شده در بالا (تعریف و تجربهی علمی) قانع کننده باشند، به شکل اصولی برای قراردادن ایدهی «طراحی فراطبیعی» در علم مشکل وجود دارد. اما این تضادها باید اساس علمیتر و عملیتری داشته باشند. بیایید بهطور خلاصه به سه تضاد دیگر نگاهی بیندازیم.
۳- سابقهی تاریخی. مخالفان میگویند این نظریه به این دلیل تاکنون در زمینهی علمی پذیرفته نشده است چون از لحاظ تاریخی امتحان خود را پس داده و به راحتی رد شده است. بنابراین «طراحی فراطبیعی» علمی نیست و نباید در متون علمی وارد شود. نظریههای نجوم عهد قدیم یا ژئوسنتریک[۱۵] هیچ اصل، هنجار و روند علمی را نقض نکردند و حتی در زمان خود از لحاظ علمی مفید بودند اما احمقانه است سعی کنید آنها را دوباره احیا کنید. همچنین در مورد طراحی نیز اینگونه استدلال میشود که نظریهی طراحی نیز گرچه هیچ اصل علمی را نقض نمیکند اما این نظریه شانس خود را امتحان کرده و درنهایت شکست خورده است و بازگرداندن آن به علم باعث تلف کردن زمان ارزشمند علم میشود.
اما ادعای شکست تاریخی طراحی چنین وضوح آشکاری ندارد. مورخان علمی اغلب اشاره میکنند که زمینههای گوناگون الهیاتی (از جمله به طور خاص ایدهی خلقت با اشارات اساسی آن به طراحی) نقش مهمی در رشد و پیشرفت علم مدرن داشتهاند. در حقیقت برخی مورخان استدلال کردهاند که علم مدرن، آنطور که امروز آن را میشناسیم، بدون زمینهی شکلدهندی الهیاتی خود به گونهای که اکنون وجود دارد، پدید نمیآمد. این موضوع این احتمال را پیش میکشد که مفاهیمی مثل طراحی طبیعت برای شروع علم ضروری بودهاند و ممکن است برخی اشکال مفهومی پیشرفتهی علم را که ما ریشههایشان را فراموش کردهایم و در حال حاضر مفروضات اساسی علم محسوب میشوند، پدید آورده باشند.
مخالفان ممکن است در پاسخ بگویند چنین مفاهیمی هم به لحاظ اعتبار و هم از نظر علمی در پیشرفت علم مفید بودهاند اما امروزه چنین مفاهیمی دیگر سودمند نیستند. به عنوان یک تشبیه، قوس کلیسای قرون وسطایی را در نظر بگیرید. استفاده از یک داربست چوبی برای ساخت چنین قوسی ضروری به نظر میرسد اما هنگامی که سنگ سردر در جای خود قرار میگیرد داربست نه تنها مورد نیازنیست بلکه مانعی برای کسانی است که میخواهند از این مکان عبور کنند. مورد کنونی اما به این سادگی نیست. در حقیقت برخی قطعات داربست علم از مفاهیم اولیهی طراحی همچنان باقی ماندهاند. پل دیویس[۱۶]، فیزیکدان انگلیسی، میگوید: «علم به عنوان محصولی از الهیات شروع شد و همهی دانشمندان، چه آنها که خدا را قبول داشتند و چه آنها که خدا را قبول نداشتند . . . یک چشمانداز ذاتی الهیاتی برای جهان قایل بودند]۱۴[. گاهی ممکن است نشانههای تجربی طراحی را به سادگی نبینیم زیرا علمی که ما اکنون میشناسیم و یاد میگیریم غرق در تجربیات است. همانگونه که انیشتین یک بار پرسید: یک ماهی در مورد آبی که تمام زندگی خود را در آن گذرانده است چه میداند؟
۴- خدای شکافها. فرض کنید با پدیدهای روبهرو میشوید که قادر به یافتن توضیح خوب و طبیعی برای آن نیستید. در چنین موقعیتی ممکن است نتیجه بگیرید که چون هیچ توضیح علمی برای این پدیده وجود ندارد پس این پدیده حاصل فعالیتهای فراطبیعی است، آیا چنین چیزی به لحاظ علمی مجاز است؟ نظریههایی که به فعالیتهای فراطبیعی برای پدیدههای مختلف در طبیعت اعتقاد دارند، معمولا به عنوان نظریههای «خدای شکافها» شناخته میشوند و از نظر برخی این نظریهها نشان دهندهی خلا تلاشهای علمی بوده و استفاده از نظریات فراطبیعی در واقع تلاشی برای پوشش دادن جهل علمی ما هستند. چنین نظریههایی معمولا از لحاظ تاریخی به علت مذهبی بودن ناخوشایند هستند. برخی معتقدند که این نظریهها تمایل دارند به واسطهی شکاف جهل که در این موارد شکوفا میشود، پیشرفتهای علمی را کم ارزش جلوه داده، دین را وارد قلمرو علم کنند تا اثر خطاهای ایجاد شده به وسیلهی نظریههای شکست خورده کمتر دیده شود.
مخالفان طراحی تقریبا همگی نظریهی طراحی را در گروه نظریههای «خدای شکافها» قرار میدهند و بر این اساس به طور خودکار نظریهی طراحی را معیوب میدانند. اما این تصور به میزان قابل توجهی تحریف شده است. نخست اینکه نظریهی طراحی نیاز ندارد که با نظریههای شکاف درگیر باشد. فرض کنید گروهی شهاب سنگ به ماه برخورد کرده است و بعد از فروکش کردن گرد و غبار کشف میشود اثراتی از هزاران شهاب سنگ کوچک و هم اندازه باقی مانده است. این اثرات به شکلی کنار هم قرار گرفتهاند که اثبات هوشمندانهی قضیهی ریاضی قبلا مجهولی هستند که کلید حل بسیاری از مشکلات جهانی است. اما عدهای شک دارند که این نمایش نشان دهندهی طراحی است.
اگر بخواهیم جلوتر برویم این بار فرض کنید ما همگی با ماشینهای زمان جدیدمان تاریخچهی گروه شهاب سنگها و هر یک از شهاب سنگها را ردیابی کردیم و مشاهده کردیم که همه چیز در مورد انفجار بزرگ کامل و طبیعی است و هیچ شکافی در تاریخ کل این رویداد برای ما باقی نماند. من فکر میکنم نباید نتایج طراحی قبلی خود را رها کنیم. در این حالت نتیجه میگیریم که در زمان آغاز شکلگیری کیهان این ساختارها به صورت حساب شده طراحی شدهاند.
داستان ذکر شده نشان میدهد طراحی و شکاف لزوما با هم مرتبط نیستند و این اتهام که موارد مربوط به نظریهی طراحی ضرورتا با موارد نظریهی شکاف مربوط هستند، اشتباه است. شکافها به تاریخ علّی یک پدیده میپردازند. یکی از مشخصات طرح لزوما نوع خاصی از وابستگی به الگوی ناشی از یک ذهن خلاق است. پس با این ادعا که نظریهی طراحی در دستهی نظریههای شکاف قرار میگیرد، دو موضوع کاملا متفاوت را به صورت غیر اصولی و نادرست به هم مربوط کردهایم.
دوم اینکه بسیاری از نظریههای طراحی تاریخی با مسئلهی شکاف مربوط نشدهاند. برخی نظریههای طراحی شناخته شده در اوایل قرن نوزدهم بر اساس ساختار، روابط داخلی اجزا و در ارتباط با قوانین پایهای طبیعت بودهاند نه در ارتباط با تواناییهای طبیعت که برای توصیف به عوامل فراطبیعی نیاز دارند]۱۵[. این موضوع به طور گستردهای در میان مدافعان طراحی دیده میشود و میتوان آن را به صراحت در نوشتههای افرادی مانند بیکن[۱۷]و بویل[۱۸] مشاهده کرد: دستیافتن آگاهانه به برخی نتایج هدفمند از طریق ابزارهای غیرمستقیم (شامل ساختار قوانین و شرایط ابتدایی خود آفرینش) که خرد، چشمانداز و برنامهریزی شگفتانگیزتری را نسبت به فعالیت علّیای که مستقیما درون رویدادهای کیهان دخالت کند (مداخلاتی که با شکافها مربوط هستند)، نشان میدهد]۱۶[. این یمقوله موضوع مشترکی در نوشتههای دانشمندان مسیحی است. پس این ادعا که نظریههای طراحی از لحاظ تاریخی همگی از گروه نظریههای شکاف هستند کاملا نادرست است]۱۷[.
سوم این که همانطور که قبلا ذکر شد، درست است که علم در مورد شکافها به قطعیت نرسیده است اما شکافها از نظر منطقی مشکلی ندارند. اگر طبیعت و شانس در تولید پدیدهای ناتوان هستند، وقتی چنین پدیدهای پیش روی ما است، به این نتیجه میرسیم که عامل ناشناخته آن را تولید کرده است؛ عوامل انواع مختلفی دارند که تنها جایگزین یکدیگر میشوند. وقتی با پدیدهای روبهرو میشویم که نه انسان و نه موجودات دیگر با نیروی محدود توانایی توضیح آن را ندارند، تنها گزینهی باقی مانده یک عامل فراطبیعی است. البته پذیرش این مطلب اگرچه دشوار است اما منطقی به نظر میرسد.
چهارم این که برخی موارد طراحی شامل شکافهایی هستند که اساس آنها «جهل باطل». مثال بولدوزر و فرضیهای که پس از مشاهدهی آن به ذهن میرسد از جهل منشا نگرفته است بلکه از شناخت واقعی به محدودیتها و تواناییهای طبیعت به دست آمده است ]۱۸[.
۵- تنبلی علم. برخی متفکران، دستکم از اوایل قرن هفدهم تا حال حاضر، معتقدند اگر توضیحات فراطبیعی در علم وارد شوند در آن صورت دانشمندان هرگاه از نظر علمی با موارد دشواری مواجه شدند، وسوسه میشوند برای تبیین مسئله دست به دامن کنش فراطبیعی شوند و این کار ممکن است باعث شود تا تحقیق علمی را خیلی زود کنار بگذارند؛ تحقیقی که در غیاب تفسیری فراطبیعی میتوانست سرانجام به راهحلی درست و طبیعی منتهی شود. این نگرانی درستی است که باعث احتیاط بجایی هم شده است ]۱۹[. اما این حقیقت که ممکن است دانشمندان وسوسه شوند و سراغ نظریههای طراحی بروند، به تنهایی نمیتواند دلیلی باشد برای اینکه این نظریهها را برای همیشه کنار گذاشت و اهمیتی ندارد چه اتفاقی ممکن است رخ دهد. بعضی نظریهپردازان ممکن است خیلی راحت مایل باشند از بیگانگان به عنوان راه حل استفاده کنند (مثل نورهای آسمانی، حلقههای کشتزار[۱۹] ، اتومبیلهای متوقف شده[۲۰] و . . .) اما اگر اولین انسانهای رسیده به مریخ واقعا کپی استونهنج ساخته شده از فولاد ضد زنگ را آنجا یافتند، به سختی میتوان تمایل برخی از نظریهپردازان برای نسبت دادن ساخت آن به بیگانگان را رد کرد. بنابراین، در حالی که احتیاط مطلوب است، میتواند تحت شرایطی مانند وقتی که باعث ممنوعیت میشود، علم را از دیدن حقیقت بازدارد. در این صورت به نظر نمیرسد که چنین احتیاطهایی سازنده باشند]۲۰[.
هنجارها و راهبردها
با توجه به آنچه گفته شد، به لحاظ عقلانی و علمی پذیرش مکتب طبیعتگرایی در علم به هیچ وجه روشن نیست. حتی اگر چنین توجیهاتی درست بودند، سه دلیل آخر حداکثر به عنوان راهبردی عملگرا از طبیعتگرایی حمایت میکنند. در اولین مواجهه با مسایل علمی، طبیعتگرایی ممکن است یک راهبرد ارزشمند و یا حتی بهترین راهبرد باشد. این روش همیشه برای شروع توضیحات مسایل طبیعی بهترین راهبرد است. اما اگر جستوجو در طبیعت را تنها محدود به این راهبرد کنیم مانع «فهم» طبیعت میشود. مثلا اگر معادل طبیعی اثر باستانی استونهنج در طبیعت پیدا شد، این موضوع مطمئنا نیازمند بررسی است و چنین تحقیقی کاملا معقول است. با این حال باید بگوییم که طبیعتگرایی در عمل مفید است و راهبرد عملگرای موجهی است که هیچ قانون و هنجاری را بدون توجه به شواهد وضع نمیکند.
جنبش طراحی هوشمندانه
همانطور که قبلا ذکر شد، نظریههای طراحی طبیعت (یا طراحی اجزای مختلف طبیعت) طی چند سال گذشته به طور فزایندهای برجسته شدهاند. در مورد ساختار بنیادی کیهان شک و تردید وجود دارد و ممکن است نیاز به تبیین فوقالعادهای داشته باشد. فیزیک از اولین مواجههی جدیاش با ساختار بنیادی کیهان که حدود ربع قرن پیش رخ داد، با مقولات زیادی از جمله برهانهای مربوط به اصول «کیهانشناختی انسانی»[۲۱] و «تنظیم دقیق»[۲۲] سروکار داشته است. برخی تبیینهای پیشنهادی نسبتا ملالآور، برخی آمیخته با طراحیاند و برخی واقعا غیرمعمول هستند]۲۱[.
اخیرا تعدادی از (در درجه اول) مسیحیان در رشتههای مختلف ائتلاف سستی را با عنوان «طراحی هوشمندانه»[۲۳] تشکیل دادهاند. هدف اصلی این گروه که شامل طیف متنوعی از گرایشها است، انکار طبیعتگرایی روش شناختی، دستکم به عنوان نوعی هنجار است]۲۲[. از اصول بنیادی این گروه این است که مفاهیم طراحی میتوانند به صورت خالص محتوایی تجربی داشته باشند، نمیتوانند از علم کنار گذاشته شوند و باید به این نظریه فرصت علمی منصفانه داده شود]۲۳[. با توجه به اتهاماتی که قبلا به نظریههای طراحی وارد شده بود، این تئوری از لحاظ تاریخی با ناکامی مواجه شد. مدافعان طراحی میگویند وضعیت شواهد هم اکنون بسیار متفاوت است و نظریههای طراحی در حال حاضر میتوانند محتوا و ساختار سطح بالا و ماهرانهای را ارایه دهند و با توجه به ساختارهای کشفشده در علوم جدید، مثلا در زیستشیمی، میتوانند در صحنهی رقابت باقی بمانند]۲۴[.
شواهد طراحی ذکر شده توسط این گروه به طور کلی شامل برخی پیچیدگیها و غیر محتملها در شرایط خاص یا سنجشهای مربوط به اطلاعات سیستمهای زیستشناختی است]۲۵[. آنها بیان میکنند طراحی و شکاف دو مقولهی جدا هستند و شواهد ارایه شده به عنوان نشانههای طراحی لزوما نباید با شکافها در ارتباط باشند. در حقیقت برخی هواداران برجستهی نظریهی طراحی بیان میکنند که هیچ اختلاف جدی بین طراحی و احتمال به وجود آمدن همهی موجودات زنده از یک نیای مشترک وجود ندارد. با این حال، اغلب افرادی که درون جنبش هستند، معتقدند که در طبیعت شکاف وجود دارد و وجود شکافهای مختلف را میتوان به لحاظ علمی ثابت کرد و تکامل نمیتواند تمام این شکافها را برطرف کند (ترکیبی از دیدگاهها البته به وقوع مداخلات فراطبیعی از لحاظ تاریخی در طبیعت اشاره دارند.)
گرچه بخش عمدهای از معتقدان به جنبش طراحی، تکامل را در مقیاس کلان آن نمیپذیرند اما برخی از آنها به تاریخ تکامل کلان حیات روی زمین باور دارند. برخی از افرادی که با تکامل کلان مخالفت میکنند، اعتراف میکنند که ممکن است اشتباه کنند؛ یعنی ممکن است در آینده مشخص شود برخی شکلهای تکامل صحت دارد. با این حال با توجه به شواهد زیستشیمیایی و تجربی، تقریبا همهی افرادی که درون جنبش طراحی هستند این شانس را کم میدانند و اصرار دارند که حتی اگر برخی شکلهای تکامل کلان درست باشند، تکامل داروینی از لحاظ تجربی ناامید کننده است. اما حتی اگر زندگی تاریخ تکاملی داشته باشد -که ندارد- از نظر آنها در این حقیقت که زیستشناسی شواهدی از طراحی اندیشیده شده را نشان میدهد، تغییری ایجاد نمیشود]۲۶[.
درون جنبش اختلاف نظرهای دیگری نیز وجود دارد اما بحث عمومی این است که ممنوعیت طراحی اندیشیده شده به عنوان توضیح علمی برخی جنبههای طبیعت، منطقی نیست و تعدادی از اکتشافات اخیر علمی ممکن است با رجوع به طراحی قابل فهمترین یا حتی فقط قابل فهم باشند.
نتیجهگیری
با تمام چیزهایی که گفته شد، چه باید کرد؟ اگر موارد ذکر شده صحیح باشد هیچگونه ممنوعیتی برای نظریهی طراحی قابل قبول نیست و باید چنین نظریههایی نیز در علم حضور داشته باشند.
آیا چنین دورنمایی در حال حاضر وجود دارد؟ بیشتر کسانی که درون جنبش طراحی هستند معتقدند که جواب واضح است: بله، و اغلب منتقدان جنبش به وضوح میگویند: خیر. از عوامل این عدم توافق میتوان به دو گرایش و دیدگاه مختلف به علم اشاره کرد. نخست، دست بالا گرفتن بیش از حد علوم طبیعی و در سوی دیگر دست پایین گرفتن بیش از حد طبیعت. گرایشی که علم را بیش از حد مورد توجه قرار داده است، معتقد است فارغ از اینکه در این لحظه با چه معماهای تبیینی مواجه هستند، علم انسان بدون کمک گرفتن از مفاهیم فراتر از طبیعت، پیروز خواهد شد. بدیهی است که چنین موقعیتی دانشمندان را قادر میسازد تا امیدهای طبیعتگرایانهی غیرمحتمل و حتی از لحاظ علمی فاقد اثر دلخواه را دنبال کنند. در قطب دیگر افرادی که طبیعت را دستکم میگیرند ممکن است شکافها را به راحتی ببینند و توانایی قابل توجه و فوقالعادهی طبیعت را، آن طور که در واقعیت هست، درک نکنند]۲۷[.
نهایتا خود دانشمندان در مورد این مفهوم بیشترین حرف را دارند، اما دیدگاه من این است که این یک پرسش باز است. ما در جایگاهی نیستیم که با اطمینان بگوییم مفاهیم مرتبط با طراحی چیزی را ارایه نمیکنند که در آینده علم برای شناخت کیهان به آن نیاز ندارد یا نمیتواند برای علم مفید باشد. هیچ چیز تضمین نمیکند که ما هرگز شکافی در طبیعت نخواهیم یافت که ارزیابی هوشیارانه و دقیق علمی تنها به واسطه فعالیت عامل قادر خواهد بود آن شکاف را شناسایی و پُر کند. ممکن است در حال حاضر هم چنین لحظهای رسیده باشد. برخلاف برخی تبلیغات سکولار، بین فرایندهای شیمیایی صریح که جزییات آن را میدانیم و ساختارهای ساده حیات فضاهای خالی وجود دارد. طبیعت کمک نگرفته ممکن است فاقد توانایی برای پوشاندن این حفرهها باشد]۲۸[. ممکن است همین حالا زیستشناسان سکولاری باشند که ساعت سه صبح در مورد فرضیهی منشا طبیعی حیات یا موتور چرخشی اشرشیاکولی یا تنظیم دقیق کیهان «کمی» نگران ببیند.
به عبارت دیگر، به نظر نمیرسد که درک ما از تواناییهای طبیعت در حد کفایت و آنقدر گسترده باشد که حتی به رغم رسیدن به بالاترین درجات علمی، این اجازه را به ما بدهد تا به راحتی این موضوع را رد کنیم که فرایندهای طبیعی (که شاید برخی از آنها در حال حاضر ناشناخته باشد) میتوانند شکافهای موجود را پر کنند. ما ممکن است روزی به درجهای از پیشرفت، برای مثال به درک نظریهی پیچیدگی]۲۹[، نزدیک شویم. البته با توجه به اینکه شواهد طراحی میتوانند کاملا مستقل از شکافها باشند، هنوز ممکن است پدیدههای خاصی را بیان کنیم که شواهد طراحی را نشان میدهند اما حاصل فرایندهایی هستند که، در عین حال که طبیعی هستند، خودشان هدفمند ساختار یافتهاند تا طرح را ایجاد کنند. اما در این مورد، پدیدههای ذکر شده باید شواهدی از طراحی را در خود داشته باشند. گرچه ممکن است این موضوع به عنوان یک پیش فرض باشد، اما در حال حاضر برخی شواهد مشهور طراحی، در حل و فصل مساله «به عنوان شواهدی علمی» به ذهن من خطور نمیکند.
ما باید در مورد نادیده گرفتن قابلیتهای طبیعت احتیاط کنیم. در طول تاریخ علم از طریق طبیعت شگفتزده شده است و ممکن است بار دیگر این اتفاق بیفتد. همچنین باید از اغراق در مورد علم هم برحذر باشیم. به لحاظ تاریخی در مورد علم هم بارها اغراق شده است؛ اغراقی که ممکن است باز دیگر رخ دهد.
بخشهایی از طبیعت هستند که وقتی تجربه میشوند بدون تردید طراحی را به ذهن ما میآورند. کانت از آسمانهای پرستارهی بالای سرمان سخن میگفت و ما را تحت تاثیر قرار میداد. سرود مذهبی از آسمانها میگوید و شکوه خدا را بیان میکند. علاوه بر این، چیزهایی در طبیعت وجود دارد که به ویژه وقتی از دید انتقادی مشاهده شوند، شهود تقریبا غیرقابل انکاری از طراحی را بیان میکنند. چنین مواردی را در خصوص هر دو گونهی ساختارهای کلی طبیعت (مثلا تنظیم دقیق کیهانی) و در خصوصیات آن (برای مثال، باکتری اشرشیاکولی) پیدا میکنیم. من فکر میکنم چنین موارد قابل دفاعی وجود دارند و این گونه موارد نیازی به تخطی از الزامات اساسی علم ندارند. اما فارغ از سرنوشت برهانهای «رسمی علم» در این زمینه، ما هنگام تفکر دربارهی آفرینش پیرامون خود،– شاید به صورتی اجتنابناپذیر –هیچ اصول عقلانیای بر اساس نظریهی طراحی فراطبیعی نقض نمیکنیم.
یادداشتها
۱- این مسئله هم در پس زمینه و هم در خط مقدم کارهای علمی چهرههای بزرگی مانند نیوتن، بویل، دکارت و بعدها پاستور، هرشل، فارادی، ماکسول و دیگران دیده میشود.
۲- تهیهی ماکت زباله به طور حساب شده و با یک ایده (رساندن پیام اجتماعی) ساخته شده است. با این دید، ساخت این ماکت طراحی محسوب میشود، اما اگر ایده را تصورات ذهنی سازنده معنا کنیم در این صورت این ماکت طراحی محسوب نمیشود. به دلیل تشابه اصل و کپی، اصطلاح طراحی مشتق شده در این مورد مناسب به نظر میرسد. در مورد مثال ماکت اثر تاریخی استون هنج، ایدهی ساخت این طرح در هر دو مفهوم، بیانگر طراحی این اثر است.
۳- این موضوع نشان دهنده فرمی از ارتباطات ابتدایی بیگانگان است که در فیلم تماس به نمایش گذاشته شد. SETI در واقع دو نوع سیگنال را جستوجو میکند. نوع اول تقریبا در هر تمدن پیشرفتهی دارای تکنولوژی با تابشهای الکترومغناطیسی غیر بین المللی وجود دارد ( مانند امواج حاصل از تجهیزات الکترونیک، امواج حاصل از تجهیزات ارتباطی، پروسههای تولید و . . .). نوع دوم سیگنالهایی هستند که بر اساس نوعی الگو تولید شدهاند،SETI در حقیقت به دنبال سیگنالهایی است که دارای الگو باشند. سیگنالها از هر نوعی که باشند در دستهی مصنوعات هستند اما نوع اول نمیتواند نشاندهندهی طراحی باشد.
۴- من فکر نمیکنم که این نوع الگو تنها نوع وابسته به طراحی باشد. علاوه بر این، تصور میکنم چندین دسته الگوی مرتبط با طراحی وجود دارد اما نوع فعلی به دلیل دارا بودن محتوای شناختی به راحتی قابل تشخیص است.
۵- البته این میتواند به طریق دیگری هم کار کند. وقتی جوزلین بل اولین بار چیزی را که بعدها به عنوان پولسار شناخته شد، کشف کرد، هیچ مکانیسم شناخته شدهای وجود نداشت که ثابت کند طبیعت میتواند چنین سیگنالهایی را تولید کند. منبع آن به طور غیر رسمی LGM – ۱ یا مردان سبز کوچک (little green man) نامگذاری شد.
۶- این دیدگاه عمومی با توجه به خلقتگرایی کاملا مورد تایید افرادی مانند داگلاس فوتویاما، مایکل روس و دیگران است.
۷- من در اینجا اصطلاح «مداخله» را به کار بردهام اما برخی مسیحیان معتقدند که ایدهی مداخله دقیق نیست. برای مثال، ممکن است آنچه ما از آن به عنوان قوانین طبیعی یاد میکنیم در واقع توصیفی آزاد از قوانین خدا باشد که کاملا با فعالیتهای طبیعت سازگار شده است و قوانین طبیعی مستقلی برای اعمال مداخله یا نقض قوانین وجود نداشته باشند. همچنین ممکن است طبیعت به طور طبیعی، دارای قانون باشد اما خدا به شیوههای مختلف، کاملا سازگار و یکنواخت، در شرایط خاصی در امور مداخله کند. در این حالت ما حداقل برخی از این تشابهات را که شامل فعالیتهای فراطبیعی خاصی هستند به عنوان قوانین طبیعی شناسایی کردهایم. در مورد اول و شاید تا حدودی در مورد دوم صحبت از مداخله در برخی موارد گمراه کننده باشد.
۸- به عنوان مثال یوجین اسکات میگوید: برای پرداختن به علم، هوش باید طبیعی باشد زیرا همهی علوم طبیعی هستند. SETI پروژهای علمی است زیرا هوش طبیعی را جستوجو میکند.
۹- افرادی که همه یا بخشی از این دیدگاه را قبول دارند عبارتند از فرد هویل، چاندرا میکلامسینگ و فرانسیس کریک، کاشف DNA.
۱۰- اساس دیدگاه طبیعتگرایی فلسفی این است که طبیعت تنها واقعیت موجود است و علم تنها ابزار دسترسی ما به ساختارها و اصول حاکم بر این واقعیت است. برخی مسیحیان که از طبیعتگرایی روش شناختی طرفداری میکنند، با تعریف فوق از طبیعتگرایی روش شناختی که در آن «علم به گونهای رفتار میکند که گویی فلسفهی طبیعی درست است» موافق نیستند. اما به نظر من اهداف آنها ابتدایی و سطحی است زیرا در این تعاریف اشارهای به خدا به عنوان کسی که تمامی قلمرو طبیعت را خلق کرده، نشده است.
۱۱- برخی از چهرههای متقدم، نظیر لایب نیتس، این نوع خداشناسی را به دیدگاه مداخله ترجیح دادهاند.
۱۲- برای مثال دوگالد استوارت در اثر خود به عنوان عناصر فلسفی ذهن انسان خود در سال ۱۷۹۲ میگوید: «در بررسی قوانین فیزیک به خوبی مشخص است که پرسشهای ما همیشه با برخی واقعیات عمومی پایان مییابد که بر آن اساس هیچ گزارشی نمیتوان ارایه داد اما سرشت طبیعت چنین نیست. پس از اینکه ما بر اساس نجوم مجموعه قوانینی مانند قانون گرانش را وضع کردیم، هنوز می توان پرسید آیا این قانون بر ذهنیات ما استوار است و (با فرض این که چنین باشد) آیا خدا احتمالا بیواسطه عمل میکند یا از ابزارهای فرعی دیگر بهره میگیرد؟ با این حال این سوالات، علی رغم هوشمندانه بودن، در قلمرو دانشمندان فلسفه طبیعی قرار نمیگیرند. اگر جهانی بودن این حقیقت پذیرفته شود برای رسیدن به هدفش کافی است.»
۱۳- علاوه بر این، احتمالا هر موضوعی که به علوم تجربی وابسته است، زمانی که با اصول ارتباطی (اصل پل) ایجاد شده به طرز مناسبی مرتبط شود، در برابر برخی آموزههای کلیدی پوزیتیویسم با مشکل مواجه میشود.
۱۴- آیا ما تنهاییم اثر پل دیویس، انتشارات Basic، نیویورک، صفحه ۱۳۸، سال ۱۹۹۵.
۱۵- چنین استدلالهایی در موارد مختلف در رسالههای بریج واتر موجود است.
۱۶- رای مثال بویل در کتاب پرس و جوی آزاد در باب نقدهای عوامانهی طبیعت (۸۶-۱۶۸۵) میگوید: «چیزی که بیشتر خرد خداوند را نشان میدهد خلق چارچوبهایی است که به ندرت و یا هرگز به مداخلهی شگفت آوری نیاز ندارند و این مسئله بیشتر یک مهندس ماهر را به یاد ما میآورد که موتور پیچیدهی ساخت او برای رسیدن به هدف نهایی خود به هیچ مداخلهای نیاز ندارد و هیچ فردی در مورد عملکرد دستگاه و جلوگیری از خراب شدن آن نقشی ندارد. این موضوع خرد خداوند را در محدودهی جهان مشخص میکند. او میتواند ماشینهای زیادی را که طراحی کرده، از طریق قوانین خاص از مواد اولیه که قراردادهای عادی و عمومی او از آن حمایت میکنند، بسازد. او مانند چیزی که در طبیعت میبینیم، یک نظارت هوشمندانه برای کنترل و تنظیم حرکات قطعات به کار میگیرد.
۱۷- این عقیدهی رایج برخی دانشمندان مسیحی که معتقدند نظریهی طراحی نوعی عقب نشینی در مواجهه با نظریه داروین است و به عنوان پاسخی به نادانسته ها به وجود آمده است، داستانی غیرواقعی است زیرا نظریهی طراحی سابقهی بیشتری نسبت به نظریات داروین دارد.
۱۸- نکتهی قابل توجه دیگر اینکه به همان میزان که علم برای حل شکافها سابقه دارد، به همان اندازه در ایجاد شکافهای جدید سابقه دارد. هر معمای علمی حل نشده نشان دهندهی یک شکاف (شاید خیلی موقت) در علم ما است. شاید اگر شکاف نبود معما به وجود نمیآمد. نظریههای جدیدی که این معماها را حل میکنند (به عبارت دیگر شکافها را پُر میکنند) اصولا دریچههای تحقیقاتی جدیدی را باز میکنند. برخی فیلسوفان علم معتقدند که معیار یک تئوری خوب علمی دریچههای تحقیقاتی جدیدی است که آن تئوری بازمیکند. اما این دریچههای جدید تقریبا همیشه خودشان معماهای جدیدی را مطرح میکنند. بنابراین، پیشرفتهای علمی خود شکافهای جدیدی در درک ما از جهان پدید میآورند و هر شکاف تفسیری در علم یک شکاف بالقوه در ساختار علّی جهان صرفا طبیعی ما است. از لحاظ تاریخی مشخص شده است که علم به همان اندازه که شکافهایی را میبندد به همان اندازه ممکن است باعث باز شدن شکافهای جدید شود.
۱۹- البته مبحث طراحی با شکافها مرتبط نمیشود حتی در اصول میانبرها تفسیری ارایه نمیدهد از این رو در چنین مواردی هنوز یک تفسیر تصادفی مستقیم از ایجاد ویژگیهای تشکیل دهندهی شواهد طراحی وجود خواهد داشت.
۲۰ همانگونه که سر الیور لوج بیان میکند: «اگر ما دنیا را معنوی تصور کنیم و به خوبی آن را به کار ببریم، ضرورتی ندارد که همیشه برای یافتن توضیحات به دنبال تحقیق باشیم. تا آنجا که ممکن است به فیزیک تکیه کنیم اما آماده باشیم هر زمانی که این روشها بیکفایت به نظر رسیدند آنها را رها کنیم.
۲۱- از بین این آخریها، اصل انسانی قوی، اصل انسانی مشارکتی و فرضیهی جهانهای موازی دیده میشود.
۲۲- فیلیپ جانسون، رهبر گروه طراحی هوشمند، مهمترین بیانیهی جنبش طراحی هوشمند را ارایه کرده است.
۲۳- افراد مختلفی در این گروه خدا را به عنوان طراح طبیعت نمیشناسند و در نتیجه متهم به بی حرمتی هستند. با این حال، سوالاتی که با شناسایی طراح مرتبط هستند مانند خصوصیات شواهد طراحی، شناسایی طراحی و غیره، با توجه به درست بودن جدایی مقولات طراحی، چنین اتهاماتی به نظر اشتباه است. در حقیقت سوالهای قبلی میتوانند به صورت مستقل مورد بررسی قرار گیرند. با این حال این موضوع حقیقت دارد که تقریبا تمامی اعضای این جنبش بر این باورند که در نهایت طراحی در طبیعت به خدا برمیگردد.
۲۴- به طور کلی ادعا میشود که داده های زیستشیمی تغییراتی انقلابی ایجاد کردهاند؛ از یک سو باعث شدهاند طراحی محتملتر باشد و از سوی دیگر غیر کاربردی بودن توضیحات جایگزین (مانند منشا حیات، بر اساس نتایج Miller-Urey و غیره) را اثبات کرده است.
۲۵- پیچیدگی مورد بحث «کاهش ناپذیر» است. احتمال شامل تعیین و تشخیص نوع خاصی است و اطلاعات مورد بحث مربوط به نظریه اطلاعاتی شانون است. برای استدلال پیچیدگی، اثر مایکل بهی با نام جعبهی سیاه داروین (نیویورک: فریپرس، ۱۹۹۶) را ببینید. برای استدلال امور غیرمحتمل اثر ویلیام دمبسکی به نام استنتاج طراحی (نیویورک: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۹۸) را ببینید. استدلال اطلاعات در اثرات متعددی مانند تاکستون، بردلی و اولسون تا وایلدر- اسمیت دیده میشود.
۲۶- مایکل بهی نویسنده جعبهی سیاه داروین از هر گونه مخالفت و ستیز با نظریهی منشا مشترک گونهها اجتناب کرده است.
۲۷- دست کم گرفتن طبیعت به طرز عجیبی میتواند در دست بالا گرفتن علم ریشه داشته باشد. به عنوان مثال، به طور ضمنی فرض میکنند که اگر علم نتواند چیزی را توضیح دهد و آن را به صورت یک شکاف مشخص کند این واقعا یک شکاف است و طبیعت فاقد توانایی لازم برای پوشش دادن آن است.
۲۸- تعدادی از دانشمندان – هم مسیحی و هم غیر مسیحی – در این موضوع تردید دارند.
۲۹- برخی نظریهها مانند استوارت کافمن، روپرت شلدرک و سایرین، برای کشف خطوط کلی مهمترین ظرفیتهای غیرمحتمل پیشین طبیعت تلاش میکنند.
منبع: Del Ratzsch, Science and its limits: The Natural Sciences in Christian Perspective, InterVarsity Christian Fellowship,USA, PP. ۱۱۰-۱۳۲