طراحی زیستیارکی وسا راپ کوژنن/ ترجمه: ریحانه بیآزاران
در ادبیات جنبش طراحیهوشمندانه[۱] تمرکز اغلب روی زیستشناسی است: دفاع از استدلالهای طراحی زیستی و نقد نظریهی تکامل داروین. طبق تعریف بیهی[۲]، هرچند طراحیهوشمندانه «استدلال طراحی کیهانی»[۳] را بررسی میکند، اما بیشتر به دنبال کشف شواهدی از طراحی[۴] «ورای قوانین طبیعت» است.]۱[ بیهی عقیده دارد اگر طراحی وجود داشته باشد که مسئول نظم کیهانی است و این نظم در راستای تحقق حیات طراحی شده باشد، معقولانهتر این است که فرض بگیریم این طراح، رشد حیات در جهان را نیز هدایت کرده است.
با این حال بین استدلالهای طراحی زیستی و کیهانی تفاوتهایی هم وجود دارد. اگر بتوان اثبات کرد که کاربرد توجیههای مبتنی بر طراحی، نسبت به توجیههای طبیعتگرایانه که در علوم طبیعی بهکار میروند، بیشتر است دیگر لزومی نیست بینشان مغایرتی وجود داشته باشد. شاید بتوان استدلال مشابهی را در زیستشناسی داشت، به نحوی که بتوان طراحی و تبیینهای طبیعی را حالتهای متفاوت و مکمل هم دانست. با این حال در استدلالهای طراحی زیستی، «زیستشناسی تکاملی داروینی» و «طراحی» اغلب تبیینهای رقیب در یک موضوع شناخته میشوند. در بسیاری از نوشتههای طراحیهوشمندانه، بخش اعظم مباحث در نقد داروینیسم است تا در دفاع از استدلال طراحی.]۲[
برای این استراتژی دو دلیل متفاوت وجود دارد. دلیل اول این است که نظریهپردازان طراحیهوشمندانه به دلیل طبیعت درونیِ «باور» در طراحی، گاه طراحی را به عنوان توضیح پیشفرض برای نظم زیستی[۵] معرفی میکنند. اگر داروینیسم را تنها تلاشی در رد این موضع پیشفرض بدانیم، نشان دادن عدم موفقیت داروینیسم در تعریف نظم زیستی کافی است تا طراحی را به عنوان توضیح پیشفرض تایید کنیم. دلیل دوم برخاسته از اهمیت حذف تبیینهای رقیب در بسیاری از قاعدههای بحث طراحی است. باید تاکید کرد که در دفاع از طراحی انتقاد از تبیینهای دیگر کافی نیست. اگر بخواهیم طراحی را به عنوان بهترین تعریف و تبیینی بالقوه با شایستگیهای خودش ببینیم، به دلایل متقن احتیاج داریم.
در بحث پیش رو، من استدلال طراحی زیستی در جنبش طراحیهوشمندانه را بررسی خواهم کرد و به بررسی نظریهی تکامل داروینی خواهم پرداخت. هدف این بحث شناخت ساختار استدلالی نظریهی طراحیهوشمندانه و فرضیات فلسفی بسیار مهم آن است. ابتدا درمورد مفاهیم غایت زیستی یا پیچیدگی عملکردی آن صحبت خواهم کرد و سپس نگاه طراحیهوشمندانه به نظریهی تکامل را با توجه به استدلال «پیچیدگی کاهشناپذیر»[۶] بررسی میکنم. در انتها به انتقادهای وارد شده به استدلالهای طراحیهوشمندانه خواهم پرداخت.
طراحی زیستی؟
«دستگاه» زیستی
مفهوم طراحی در نظریهی طراحیهوشمندانه به عنوان علت غایی شناخته میشود؛ علتی که تبیین خوبی برای غایت طبیعت به حساب میآید. اما این موضوع در خصوص استدلالهای زیستی طراحیهوشمندانه به چه معنا است؟ غایت در زیستشناسی چه شکلی به خود میگیرد؟ برای نظریهپردازان طراحیهوشمندانه، مقایسهی تبیینها در نتیجه گرفتن طراحی، نقش محوری دارد. اما قبل از آن که بتوان «طراحی» و «تکامل» را به عنوان تبیینی برای نظم حیات با هم مقایسه کرد، ابتدا باید پرسید این تبیینها به عنوان تبیینهای بالقوه چهگونه میتوانند عملی شوند و این که هر کدام از این تبیینها چه چیزی را پیشنهاد میدهند.
گرچه زیستشناسان تکاملی و نظریهپردازان طراحیهوشمندانه هر دو بر این باورند که در طبیعت چیزی ]به اسم نظم[ وجود دارد که باید توضیح داده شود، ممکن است در توصیف این نظم تفاوتهایی وجود داشته باشد. مثالهای محوری نظم زیستی که نظریهپردازان جنبش طراحیهوشمندانه در استدلالهای خود از آن استفاده میکنند، یکی از این دو حالتاند: (۱) مثالهایی از عملکردی با پیچیدگی ظاهرا هدفمند و (۲) اطلاعات زیستشناسانه. استدلال مبتنی بر پیچیدگی زیستی هدفمند[۷] را مایکل بیهی و استدلال اطلاعات زیستی را ویلیام دمبسکی[۸] و استفان مایر[۹] بسط دادهاند. توضیح دقیق این مطلب که «عملکردهای» زیستی و «اطلاعات» زیستی به چه معنا هستند، مسئلهی دشواری است. من به صورت مختصر به دبدگاههای عمومی که نظریهپردازان طراحیهوشمندانه از آنها استفاده میکنند، خواهم پرداخت و روشن خواهم کرد که در استدلالهای آنها این مفاهیم به چه معنایی دلالت دارند.
به طورکلی، حتی چیزی به سادگی رنگ پوست خز میتواند یک تطبیق زیستی و مثالی از نظم عملکردی باشد. با وجود این، بیهی تنها بر پیچیدگی هدفمند شبه دستگاه[۱۰] تمرکز میکند. تمرکز او بر ساختارهایی با «پیچیدگیکاهشناپذیر» است. استدلال پیلی[۱۱] بر پایهی ویژگیهای ساختاری در اعضای بدن موجودات بود که در زمان او شناخته شده بودند درحالی که بیهی استدلال خود را بر پایه خواص «دستگاههای زیستشیمیایی»[۱۲] بنا میکند که مشاهدهاش تنها با تجهیزات پیشرفته امکانپذیر است. طبق باور بیهی «زمانی انتظار میرفت که اساس حیات فوق العاده ساده باشد. آن انتظار اشتباه از آب درآمد. بینایی، حرکت و دیگر عملکردهای زیستی ثابت کردهاند که پیچیدگیشان کمتر از پیچیدگی دوربینهای فیلم برداری و اتومبیلها نیست.»]۳[ بیهی این توانمندیها را «دستگاه»[۱۳] مینامد: «نتایج به دست آمده به وضوح نشان میدهد که حیات بر پایه دستگاهها بنا شده است، دستگاههایی ساخته شده از مولکولها»]۴[ مایکل بیهی در کتاب جعبهی سیاه داروین[۱۴] (۱۹۹۶)، پنج دستگاه مولکولی مختلف را که به عنوان ساختارهایی که به نظرش توجیهشان با تکامل داروینی مشکل بوده و نیاز به استدلال طراح دارند، مثال میزند،. مثالهای او موتورهای سیلیار[۱۵]، سیستم لخته شدن خون، سیستمهای نقل و انتقال سلولی، سیستم دفاعی و سیستم بیوسنتز انرژی مولکولی هستند.]۵[
برای بیهی، طراحی «ترکیب هدفمند قطعات»[۱۶] است و این تعریف هم برای مصنوعات دستساز انسان و هم برای دستگاههای زیستی به کار برده میشود.]۶[ این نکته در استدلال بیهی مربوط به ویژگی پیچیدگی کاهشناپذیر است. از نظر بیهی، سیستمی که دارای پیچیدگی کاهشناپذیر است «سیستم منفردی است متشکل از چندین جزء منطبق باهم که در عملکردهای اصلی با هم همکاری میکنند. سیستمی که در آن حذف هر کدام از اجزا باعث ایجاد وقفه در عملکرد میشود.»]۷[ بیهی معتقد است پیچیدگی کاهشناپذیر در عین حال هم شاهدی علیه داروینیسم است و هم مدرکی در تایید نظریهی طراحی. او مینویسد قدرت استدلال طراحی«کمی بوده و نیاز به مدرک دارد؛ هرچه اجزا بیشتر باشد، عملکرد مرکبتر و پیچیدهتر خواهد شد و به دنبال آن نتیجهگیری در تایید نظریهی طراحی قویتر میشود.»]۸[ یک سیستم با پیچیدگی کاهشناپذیر اجزای دارد که برای یک عملکرد مرکب، نظم یافتهاند. بنابراین، این سیستمها نمونهای محسوب میشوند برای تعریف بیهی از طراحی به عنوان «ترکیب هدفمند اجزاء». از دید او، قوت استدلال طراحی، احتمالی است. به این معنا که این استدلال هنگامی قویتر میشود که پیچیدگی هدفمند بیشتری وجود داشته باشد، زیرا با بیشتر شدن پیچیدگی هدفمند، به تدریج ارایهی هر توضیحی غیر از طراحی، دشوارتر میشود. این موضوع در راستای درک استدلال بیهی به عنوان «نتیجهگیری از راه بهترین تبیین»[۱۷] است.
سخن از «دستگاههای زیستی» در نشریات علمی رایج است. بروس آلبرتز[۱۸]، متخصص زیستشناسی، معتقد است این سازهها به دو دلیل «دستگاه» نامیده شدند، نخست این که «همان طور که دستگاهها را انسان اختراع کرد تا به طور موثری با جهان میکروسکوپی سروکار داشته باشد، مجموع پروتئینها هم اعضای متحرک بسیار هماهنگی دارند». دلیل دوم این است که ثابت شده استفاده از اصطلاحهای مهندسی در زیستشناسی مفید است.]۹[ در این جا منظور از «دستگاه» یک سیستم متشکل از اعضای متحرک هماهنگ است و این تعریف هم شامل دستگاههای انسانی میشود و هم دستگاههای زیستشیمیایی. تعریف آلبرتز از یک دستگاه، همانند تعریف بیهی از پیچیدگی کاهشناپذیر، برآمده از سیستمهایی است که هماهنگی بین اجزای تعاملگرشان ضروری است.
ماسیمو پیلیوچی[۱۹]و پتر بودرای[۲۰] معتقدند منظور نظریهپردازان طراحیهوشمندانه در استفاده از مفهوم دستگاه، در مقایسه با زیستشناسان طبیعتگرا، بیشتر به معنای واقعی و عینی کلمه است. چنین ادعایی معقول است، چرا که نظریهپردازان طراحیهوشمندانه، علت غایی را واقعی و عینی میدانند درحالی که طبیعتگرایان عموما یا علت غایی را تقلیل میدهند یا حذفش میکنند. یعنی، اگرچه زیستشناسی تکاملی داروینی، علت غایی را در زیستشناسی واقعی میداند اما طبیعتگرایان معتقدند آن علت غایی را نهایتا دلایل غیرغایی به وجود آورده است. پیلیوچی و بودرای بر این باورند که نامگذاری استعاری دستگاه بر اعضای زیستی در تاریخ علم مفید بوده گرچه از طرف دیگر گمراه کننده است. مفید بودن این استعاره از این جهت است که برای مثال، در کشف سیستم گردش خون، تشبیه قلب انسان به یک پمپ برای ویلیام هاروی[۲۱](۱۵۷۸-۱۶۵۷) اهمیت داشته است.]۱۰[ اما در عین حال گمراه کننده است زیرا منجر میشود که طبق اصول مقایسه، به راحتی چنین استنباط کنیم که دستگاههای زیستی نیز باید طراحی شده باشند. همین مسئله باعث نادیده گرفتن تفاوت بین دستگاههای زیستی که نظریهی تکامل را امکان پذیر کردهاند و دستگاههای دستساز انسان میشود، در حالی که دستگاههای زیستی، برای مثال، انعطاف و سازگاری بیشتری دارند.]۱۱[
بدینگونه، پیلیوچی و بودرای میخواهند از نامگذاری «دستگاه» بر ساختارهای زیستی اجتناب کنند تا به استدلال طراحی اعتباری ندهند. پیلیوچی و بودرای معتقدند برداشت مفهوم دستگاه از ساختارهای زیستی، روشی است تا میان «نوع نظم مشاهده شده در زیستشناسی» و «طراحیهوشمندانه» ارتباطی مفهومی و استنتاجی برقرار کند. انتقاد آنها این است که چنین ارتباطی ضعیف است، زیرا اندامهای زیستی در توانایی تکامل، با دستگاهها متفاوتاند. این موضوع یادآور انتقادات هیومی[۲۲] به استدلال مشابه طراحی بر اساس تشابه بین اشیا است. سوال این است که آیا واقعا تشابهی میان دستگاه زیستی و دستگاه دستساز انسان وجود دارد یا خیر. عدهای معتقدند یک تفاوت وارد است چرا که دستگاه زیستی بدون طراحی قابلیت تکامل دارد، در حالی که دستگاههای دستساز انسان نیازمند طراحی اولیه هستند.
آیا استفادهی بیهی از مفهوم «دستگاه» متفاوت از عموم زیستشناسان است؟ باتوجه به پیشزمینههای خداباورانهی بیهی، دستکم میتوان این احتمال را داد که او در مقایسه با نظرات بسیاری از طبیعتگرایان، علت غایی را واقعی میداند. با این حال، به نظر نمیرسد استفادهی بیهی از مفهوم دستگاه در مورد موجودات زنده، به معنای واقعی کلمه برخاسته از واقعگرایی علت غایی باشد. استفادهی بیهی از مفهوم دستگاه صرفا تعریفی است که هم شامل دستگاههای دستساز انسان میشود، هم شامل دستگاههای زیستی. در زیستشناسی، سیستمهای عملکردی پیچیده وجود دارند، خواه آنها را دستگاه بنامیم خواه ننامیم. بیهی همچنین از پیچیدگی هدفمند در زیستشناسی بحث میکند و اهداف را با عملکرد یکی میداند. اینجا بار دیگر میتوان چنین ادعا کرد که در زیستشناسی طبیعتگرایانه، اهداف واقعی وجود ندارند بلکه تنها نمودی از آنها وجود دارد. در نتیجه میتوان تصور کرد که سخن بیهی در مورد اهداف، «واقعگرایی علت غایی» و «ارتباط ایدههای متافیزیکی» را پیشفرض خود دارد. هرچند ممکن است یک تصور اشتباه باشد، زیرا بیهی خود قایل است که در زیستشناسی تنها نمود طراحی را فرض گرفته نه واقعیت اهداف را. او اهداف یک طراح هوشمند را بهترین توضیح برای این نمود هدفمند در نظر میگیرد. بیهی معتقد است با توجه به وجود چنین «طراحی آشکار»ی در زیستشناسی، نتیجهگیری منطقی این است که بگوییم طراحی تنها آشکار نبوده بلکه یک واقعیت است؛ یعنی یک طراح هوشمند طراحی آشکار را در زیستشناسی خلق کرده است.]۱۲[
اما در یک سیستم زیستی، بیهی چهگونه هدف را تشخیص میدهد؟ گفتههای بیهی روشن میکند که تعریف او از هدف را میتوان در سیستم در حال تحلیل و بررسی یافت. به بیان او «عملکرد سیستم همان چیزی است که لازمهاش بالاترین میزان پیچیدگی درونی سیستم است. عملکرد یک سیستم با منطق درونی آن سیستم مشخص میشود؛ عملکرد لزوما با هدفی که طراح نسبت به آن تمایل دارد، یکی نیست.»]۱۳[ او سپس این هدفمندی را بر پایهی اهداف طراح هوشمند توضیح میدهد. به دنبال این تعاریف، بهتر است در نظریهی طراحیهوشمندانه میان دو سطح از هدف تفکیک قایل شویم. سطح نخست هدف طراح در طراحی یک شی است. از نظر بیهی این هدف اگر از سوی خود طراح فاش نشود، ناشناخته باقی میماند. طراح باید خلق عملکردهای آشکار سیستم را قصد کند اما در عین حال ممکن است برای آن سیستم اهداف دیگری را نیز مد نظر داشته باشد. نظریهپردازان طراحیهوشمندانه معتقدند، فرضیهی وجود انگیزههای معین طراح در طراحی شی برای استدلال طراحی ضرورت ندارد. سطح دوم پیچیدگی هدفمند شی است. در مورد این هدف میتوان به شکل مطمئنی داشتن یک عملکرد مشخص را نتیجه گرفت. ]۱۴[ بیهی بر این باور است که یک سیستم میتواند تاثیرات متفاوت بسیاری در طبیعت داشته باشد. در نتیجه، به نظر میرسد عملکرد یک سیستم میتواند برآمده از وضعیتی باشد که لازمهی وجود آن بالاترین میزان پیچیدگی درونی سیستم است.]۱۵[ به نظر میرسد این ایدهی شناسایی عملکرد، بحث برانگیز و مشکل آفرین نباشد. بحث بر سر این نیست که ساختارهای زیستی به شکل شگفتانگیزی پیچیده و عملکردی هستند، بحث این است که آیا طراحیهوشمندانه صرفا یک توضیح بالقوهی خوب از دادهها محسوب میشود یا این که بهترین توضیح است.
«اطلاعات» زیستی
به اعتقاد نظریهپردازان طراحیهوشمندانه، طراحی بهترین تعریف برای اولین نوع نظم زیستی است و عملکرد زیستی و پیچیدگی دستگاهی، شکل دهندهی این نوع مهم از نظم زیستی هستند. نظم نوع دوم به کمک اطلاعات زیستی شکل میگیرد. به عقیدهی استفان مایر، اطلاعات ژنتیکی درون دیانای[۲۳] نوعی «امضای درون سلولی» و شاهدی قوی برای طراحیهوشمندانه در زیستشناسی است.]۱۶[ عموما این طور تصور میشود که برخی معانی از مفهوم «اطلاعات» برای زیستشناسی مدرن ضروری است. اطلاعات ژنتیکی دیانای برای تمام فعالیتهای عملکردی حیات، لازم است، چرا که اعضا برای تولید پروتئینهای مورد نیازشان به این اطلاعات نیازمندند تا بتوانند به کمک آن پروتئینها ساختار مولکولیشان را حفظ کنند و مسئولیتهای متفاوتشان را انجام دهند. علاوه بر این که این اطلاعات برای ساخت پروتئینها لازم است، برای هدایت رشد اعضا نیز ضروری است. زیستشناسی رشد[۲۴] در آغاز راه حلکردن معماهای رشد حیوانات است. اما در مورد شبکههای تنظیم ژنتیکی[۲۵] و اطلاعات اپیژنتیک[۲۶] (اطلاعات ارثی بیرون دیانای) تحقیقاتی صورت گرفته است. شبکههای تنظیم ژنتیکی و اطلاعات اپیژنتیک کنترلکنندهی رشد حالت زیستی حیوانات هستند. برای مثال، رشد جنین انسان درون یک فرد بالغ، رشد حالت زیستی محسوب میشود.]۱۷[
دو تعریف اصلی از «اطلاعات» که نظریهپردازان طراحیهوشمندانه از آنها استفاده میکنند، اطلاعات آماری (یا علّی)[۲۷] و اطلاعات مشخص[۲۸] است. در نظریهی مدرن اطلاعات، به پیروی از کلود شانن[۲۹] (۱۹۴۸)، از مفهوم اطلاعات میتوان برای اندازهگیری میزان اطلاعات درون واحدها استفاده کرد که آن را «بایت»[۳۰] مینامند. شانن نخستین بار زمانی از این ایده در تکنولوژی ارتباطات استفاده کرد که در حال تحلیل روشهای فشردهسازی و انتقال پیامها بود. اطلاعات نشاندهنده نوعی همبستگی میان دو موقعیت است. با چنین تعریف گستردهای، اطلاعات را میتوان همه جا مشاهده کرد. ارتباط علّی بین اطلاعات ژنتیکی و ساختار پروتئینها میتواند «اطلاعات» نامیده شود. اگر چه برای مثال، ارتباط اطلاعاتی بین دود و آتش هم وجود دارد.]۱۸[ پس چنین تعریفی از اطلاعات گسترده است و به نظر نمیرسد بتواند زمینهای برای دست یافتن به ارتباط میان اطلاعات و طراحی، آن گونه که برای استدلال طراحی در طراحیهوشمندانه ضروری است، فراهم کند. همچنین «اطلاعات» در این تعریف، ارجاع به هیچ محتوای معناداری ندارد، این در حالی است که حتی مجموعهای از نمادها[۳۱] نیز چنین ارجاعاتی دارند. بنابراین، به عقیدهی مایر، اگر طبق تعریف شانن از «اطلاعات» دو توالی متفاوت را بسنجیم، یک توالی تصادفی از نمادها، محتوای اطلاعاتی بیشتری از یک توالی معنادار دارد.]۱۹[
نظریهپردازان طراحیهوشمندانه معتقدند اطلاعات مشخص شده، دومین حالت اطلاعات است. اطلاعات مشخص به معنای اطلاعاتی است که متناسب با یک قالب از پیش تعیین شده، از جمله برآوردن یک عملکرد، باشد. در این جا باز هم مفاهیم «اطلاعات مشخص»[۳۲] و «پیچیدگی مشخص»[۳۳] بر پایهی تجزیه و تحلیل دمبسکی از مفهوم «اطلاعات» معنادار است، هرچند این مفاهیم از جنبش طراحیهوشمندانه سرچشمه نگرفته باشند.]۲۰[ مایر نیز هنگامی که اطلاعات بیولوژیکی را توضیح میدهد، از مفهوم اطلاعات مشخص استفاده میکند اما این مفاهیم را در معنای بسیار عامتری و هم معنا با «اطلاعات عملکردی»[۳۴] به کار میبرد و از دستگاههای فنی که دمبسکی با جزییات در نوشتههایش ساخته، استفاده نمیکند.]۲۱[
اطلاعات درونی دیانای، علاوه بر این که حاوی یک عملکردند، با کدهایی که انسان تولید میکند مشابهتهای دیگری نیز دارند. نظریهپردازان طراحیهوشمندانه، دیانای را با کدهای کامپیوتری مقایسه میکنند. کامپیوترها تمام اطلاعات را به صورت سریهای صفر و یک ذخیره میکنند. در مقابل، دیانای چهار «حرف»[۳۵] متفاوت دارد. این حروف پایه عبارتند از تیاناین[۳۶]، آدناین[۳۷]، سیتوساین[۳۸]و گواناین[۳۹]. اطلاعات در مورد این که چه نوع ترکیبی از آمینواسیدها[۴۰] برای تولید پروتئینهای مورد نیاز سلول ضروری است، در ترکیب این چهار حرف ذخیره میشود. این چهار حرف کدهایی را تشکیل میدهند که از سه حرف ساخته شدهاند. در سلولهایی که بر پایه این ترکیب پروتئین تشکیل میدهند یک ساختار پیچیدهی ترجمه و رونویسی وجود دارد. در دیانای علایمی وجود دارد که ساختار ترجمه به وسیلهی آن میتواند کد پروتئین لازم را از روی ژنوم[۴۱]پیدا کند. هر کد ترجمه یک آمینواسید است و زنجیرهی به دست آمده از آمینواسیدها یک پروتئین را شکل میدهد.]۲۲[
به باور بسیاری از زیستشناسان و نظریهپردازان اطلاعات، به نظر میرسد دیانای به زبانی نوشته شده است و کشف عملکرد دیانای نیازمند ترجمه این زبان است؛ درست مانند کدهای کامپیوتری که به یک زبان نوشته شدهاند. مانند هر زبان دیگری، به نظر نمیرسد لزوما ارتباطی بین کد ژنتیک و ترکیب آمینواسیدهای انتخاب شده وجود داشته باشد. به نظر میرسد کد ژنتیک قراردادی است. سیستم ترجمه میتوانست به صورت دیگری باشد و معنای کدها میتوانست تغییر کند. به عبارت دیگر، اطلاعات یکسان میتوانست به شکلهای بسیار متفاوتی بیان شود. در اندامهای زیستی مختلف، نمونههایی از کدهای ژنتیکی با تفاوتهای بسیار اندک وجود دارد که اطلاعات ذخیره شده در دیانایشان نیز میتواند به زبان انسانی بیان شود. مایر همچنین تاکید میکند که کد ژنتیکی قابل تقلیل به فعل و انفعالات شیمیایی شکل دهندهی دیانای نیست. هیچ قانون فیزیکیای منجر به این نمیشود که تیاناین، آدناین، سیتوساین و گواناین در یک ترتیب خاص کنار هم قرار بگیرند. همین امر باعث میشود ساختن کدهای بسیار متفاوت با استفاده از این چهار حرف ممکن شود.]۲۳[
از نگاه مایر این بدین معنا است که «اطلاعات» به نحوی غیرقابل تقلیل به فعل و انفعالات صرف شیمیایی هستند. در نتیجه، تعریف منشا سیستم به کمک طراحیهوشمندانه بهتر از تعریف منشا حیات از طریق نظریههای طبیعتگرایانه است. اطلاعات عملکردی نیز دارای ساختار بوده و با شبکههای تنظیم شده کنترل میشوند که به نظر مایر بسیار شبیه به برنامههای پیچیده و هدفمندی است که طراحان هوشمند میتوانند به وجود آورند. مایر معتقد است ما در برقراری ارتباط بین «طراحیهوشمندانه» و این نوع از «سیستمهای اطلاعاتی کددار» تجربه داریم اما برای نتیجهگیری این که علل طبیعی توان ساخت چنین سیستمهایی را دارند، تجربهای نداریم. به همین خاطر مایر طراحیهوشمندانه را توضیح بهتری برای منشاء حیات میداند. بدینگونه، ساختار استدلال او استدلال از راه بهترین تبیین است.]۲۴[
اکنون میخواهم به برخی مسایل مرتبط با تعریفهای «اطلاعات» بپردازم. طرفداران جنبش طراحیهوشمندانه «اطلاعاتزیستی» را به عنوان «اطلاعات کدگذاریشده»، به عنوان «دستورالعملهای ساخت» و حتی به عنوان «برنامهی ژنتیکی» تعریف میکنند. درست همانطور که در زیستشناسی، در مبحث پیچیدگی شبه دستگاه نظم زیستی، این تعاریف همه جا حاضر هستند.]۲۵[ با این حال، برخی منتقدان نظریهی طراحیهوشمندانه، استفادهی تحت اللفظی این مفاهیم را در زیستشناسی مورد تردید قراردادهاند. فیلسوف زیستشناس، پیتر گادفری-اسمیت[۴۲] در پاسخ به نظریهی طراحیهوشمندانه، میان سه نوع مختلف استفاده از مفهوم «اطلاعات» تفاوت قایل میشود:
۱- استفاده از مفهوم «اطلاعات» به عنوان توصیف ویژگیهای فنوتیپیک[۴۳] عضو کامل (شامل خصوصیات رفتاری پیچیده) به صورتی که با اطلاعات موجود درون ژنها مشخص یا کدگذاری شده باشد.
۲- استفاده از مفهوم «اطلاعات» به عنوان رفتار بسیاری از فرآیندهای درون سلولی مبتنی بر علت، و شاید ترتیب رشد عضو کامل، به لحاظ اجرای یک برنامه ذخیره شده در ژنها.
۳- استفاده از مفهوم «اطلاعات» به عنوان این ایده که به منظور نظریهپردازی تکاملی، ژنها به معنایی خودشان «ساخته شده» از اطلاعاتاند. در این دیدگاه، «اطلاعات» عنصر اصلی جهان زیستی است.]۲۶[
به عقیدهی گادفری-اسمیت، قضیهی اول بسیار مستدلتر از دو قضیهی دیگر است اما کماکان احتمال به چالش کشیدن دو قضیهی دیگر وجود دارد. گادفری- اسمیت بر این باور است که در سطح دیانای، وجود نوعی محدود از اطلاعات معنایی ضروری است اما چنین استدلال میکند که این اطلاعات به مفهوم اطلاعات معنایی بسیار محدود است و از اطلاعات معنایی قدرتمندی که انسان تولید میکند بسیار فاصله دارد. به نظر گادفری-اسمیت، تعریف شانن از «اطلاعات» به شکل موفقیتآمیزی میتواند بیشتر اطلاعات زیستی را شرح دهد.]۲۷[ گادفری-اسمیت معتقد است طرفداران جنبش طراحیهوشمندانه در یکی گرفتن نوع اطلاعات بدست آمده در زیستشناسی و نوع اطلاعات ارایه شده توسط انسان دچار اشتباه شدهاند. استدلال منتقدان این است که طرفداران جنبش طراحیهوشمندانه برای رسیدن به این نتیجهگیری که بهترین تعریف برای وجود «اطلاعات»، وجود یک منشا هوشمند است، در تحلیلهایشان زیادهروی کردهاند.
اگر بتوان مفهوم «اطلاعات» در زیستشناسی را در معنای قویتری و فراتر از یک مفهوم کاربردی صرف شناخت، استدلال طراحی طرفداران جنبش طراحیهوشمندانه که بر پایهی اطلاعات است، استدلال قویتری خواهد شد. اگر بتوانیم به صورت موجهی چنین ادعا کنیم که اعضای ]زیستی[ تمایلی غایتگرایانه به ایجاد نوع خاصی از حالت را دارند و بتوانیم ثابت کنیم که رشد آن عضو به کمک شکلی از اطلاعات، چه ژنتیکی و چه اپیژنتکی[۴۴]، هدایت میشود، آنگاه به نظر میرسد این غایتگرایی همسو با غایتگرایی استدلالهای طرفداران جنبش طراحیهوشمندانه خواهد بود. اگر مقایسهای قوی بین اطلاعات زیستی و اطلاعات ساختهشده از سوی انسان وجود داشته باشد، استدلالهای طراحی تقویت میشوند؛ به خصوص اگر بتوان ثابت کرد که اطلاعات را نمیتوان به اطلاعات فیزیک و شیمی تقلیل داد. اگر مقایسهها آنگونه که باید قوی نباشند، استدلال اطلاعات تنها میتواند به عنوان یک زیر مجموعه از استدلال کلی پیچیدگی عملکردی، شناخته شود. در مورد موضوع دستگاه زیستی معتقدم جنبش طراحیهوشمندانه تنها به فرضگرفتن ظاهری غایتگرایی زیستی نیاز دارد و بعد میتوان ثابت کرد که آیا غایتگرایی بهترین تبیین برای این ظاهر است یا خیر. طبیعت عملکردی و غایتگرایی ظاهریِ اطلاعات کدگذاری شدهی درون دیانای میتواند نمونهای دیگر از نظم غایتگرایانه باشد؛ طبیعتی که توضیح آن به کمک ارجاع به طراحی خیلی هم خودسرانه نیست. در نتیجه، استدلال طرفداران جنبش طراحیهوشمندانه متوقف نمیشود و به حرکت در میآید.
طرفداران طراحیهوشمندانه علاوه بر نظم غایتگرایانهی اعضای زیستی، گاهی به ویژگیهای دیگر طبیعت زیستی نیز اشاره میکنند. ویژگیهایی که معتقدند طراحیهوشمندانه به بهترین صورت میتواند آنها را توضیح دهد. نخست این که تاریخچهی فسیلها نشان دهندهی ظهور ناگهانی اعضای جدید در فسیلها هستند. از آن جا که معمولا طراحان هوشمند به سرعت نظم جدیدی را ارایه می دهند، استفان مایر معتقد است که طراحیهوشمندانه میتواند بهتر از نظریهی تکامل پاسخگوی این تغییرات ناگهانی باشد. دوم این که طراحیهوشمندانه ادعا میکند توانسته است مقداری از تشابه بین موجودات زنده را پیشبینی کند، چرا که طراحان در طراحیهای متفاوت اغلب از اعضای عملکردی دوباره استفاده میکنند. سوم این که طراحیهوشمندانه سطح تکامل زیستی موجود در طبیعت را به بهترین صورت تشریح میکند گرچه این بحث ممکن است با پاسخ نظریهپردازان طراحیهوشمندانه در ارتباط با طراحی بد و طبیعت شر در تضاد باشد.
در این سه حالت، منطق بنیانگذاران طراحیهوشمندانه استنتاج از راه بهترین تبیین است. این استنتاج را تجربهی قیاسی ما در مورد این که طراحان هوشمند عموما چه کار میکنند، پشتیبانی میکند. قبلا بحث کردم که در ارتباط بین غایتگرایی و طراحان، توجیهی وجود دارد اما در مورد این حالات دیگر چهطور؟ به نظر میرسد که ارتباطات در سه حالت فوق بسیار شکنندهتر است. ما طبق تجربه میدانیم که در بعضی مواقع خلق اثر جدید برای طراحان زمان زیادی میبرد و به تکرارهای زیادی احتیاج دارد (ضدیت ۱)، گرچه معمولا طراحان برای اثرشان به میلیونها سال زمان نیاز ندارند. به علاوه، تجربه نشان میدهد که طراحان اغلب به دنبال ابتکار هستند تا بتوانند ابزارهای بینظیری بسازند که تنها مناسب یک کار هستند (ضدیت۲)، و دیگر این که طراحان گاهی دچار اشتباه میشوند و میتوانند طراحی ناقصی ارایه دهند که بیهوده است (ضدیت۳). به نظر میرسد برای ارایهی چنین ادعاهایی لازم است فرضیهی خاصتری از طراحیهوشمندانه اثبات شود.
جنبش طراحیهوشمندانه باید درک خاصتری از طبیعت طراح هوشمند ارایه دهد و حتی با ورود به بحث غایتگرایانه در صدد دفاع از آن ادعا برآید. اگر نظریهپردازان طراحیهوشمندانه این کار را انجام دهند، میتوانند برای فهمیدن این که ما باید چه انتظاری از طراح هوشمند داشته باشیم، از ادعاهای جزییترشان استفاده کنند. به نظر میرسد یک روش بحث در مورد چنین فرضیهی قدرتمندتری که نیازی به استدلالهای عمیق غایتگرایانه ندارد، دنبال کردن دادهها باشد. ما با مشاهدهی اعمال یک فاعل در طی زمان میتوانیم در مورد ویژگیهای شخصیتی آن فاعل نظر بدهیم. برای مثال، این انتظار از طراح برای خلق طراحیهای کامل میتواند براساس ملاحظهی بعضی از طراحیها باشد که به باور ما کامل یا حداقل نزدیک به کامل هستند. در هر صورت، اگر قصد جنبش طراحیهوشمندانه این است، دیدن فرضیههای قدرتمندتر طراحی که آشکارا از آنها دفاع شود، جالب خواهد بود. در حال حاضر به نظر میرسد جنبش طراحیهوشمندانه در استدلالهایش هنوز در انتخاب میان طراح قدرتمند و طراح حداقلی در رفت و آمد است.
یادداشتها:
- Behe 2001, “Reply to My Critics: A Response to Reviews of Darwin’s Black Box: the Biochemical Challenge to Evolution.” Biology & Philosophy. Vol. 16. No. 5, 696; similarly Dembski 2003, “Making the Task of Theodicy Impossible? Intelligent Design and the Problem of Evil.” The Design Inference. Available at <http://www.designinference.com>. Accessed on December 29, 2013.
- برای مثال نگاه کنید به: Darwin on Trial. ۲ ed. Downers Grove, Illinois: InterVarsity Press و Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press
- هرچند فهم بیهی از باورپذیری سناریو تکامل مورد انتقاد است اما توصیف او از چنین سیستمهایی عموما صحیح تلقی شدند، نگاه کنید به: Perakh 2004, Unintelligent Design. New York: Prometheus Books. 118-119 & Orr 1997.
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.193.
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.39.
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.256.
- Alberts 1998, “The Cell as a Collection Overview of Protein Machines: Preparing the Next Generation of Molecular Biologists.” Cell. Vol. 92. 291. Quoted in Pigliucci & Boydry 2010, Evolution: The Extended Synthesis. Cambridge, MA: The MIT Press. 6. Dembski (2002a, 247) also quotes Alberts approvingly.
- Pigliucci & Bouydry, Evolution: The Extended Synthesis. Cambridge, MA: The MIT Press, 2010, 3.Ratzsch, Nature, Design and Science: The Status of Design in Natural Science. Albany, NY: State University of New York Press, 2001. دل راتس همچنین مفید بودن مفهوم طراحی، هم در تاریخ زیستشناسی و هم در استدلالهای طراحی زیستی را اثبات میکند.
- Pigliucci & Bouydry 2010, Evolution: The Extended Synthesis. Cambridge, MA: The MIT Press. برای دیدگاههای مشابه نگاه کنید به: God, the Devil and Darwin: A Critique of Intelligent Design Theory. Oxford: Oxford University Press. و Darwin and Design: Does Evolution Have a Purpose? Cambridge, MA: Harvard University Press
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.265.
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.196. Emphasis in the original.
- آندره آریوAriew (2002, 8) معتقد است نظریهی طراحیهوشمندانه وجود غایتگرایی اصلی افلاطونی را بر پایهی غایتگرایی فرعی ارسطویی ثابت میکند. گفتهی آورده شده در متن، تایید تفسیر آریو است.
- Behe 2006a, Darwin’s Black Box. 10th Anniversary edition. New York, NY: The Free Press.196. در کتاب بیهی، لازمهی «عظیمترین پیچیدگی درونی» اجتناب از این باور اشتباه است که ما برخی اثرات را که نیازمند پیچیدگی نیستند، عملکرد اصلی سیستم محسوب کنیم. این که بیهی تحلیلهای خود را محدود به سیستمهای زیست-شیمیایی میکند، تا حدی به این خاطر است که تصور میکند این کار به ما اجازه میدهد به شکل قابل اعتمادی بتوانیم عملکرد اصلی سیستم را برداشت کنیم. در سیستمهای پیچیدهتر، مشخص کردن عملکرد اصلی مشکل است، زیرا چنین سیستمهایی از سیستمهای درونی زیادی تشکیل شدهاند که هر کدام عملکرد خودشان را دارند.
- Meyer 2010, “The Difference It Doesn’t Make.” God and Evolution: Protestants, Catholics and Jews Explore Darwin’s Challenge to Faith. Ed. Richards, J. W. Seattle, WA: Discovery Institute Press. 147-164.
- برای دیدن دو گزارش جذاب و مشهور در مورد این تغییر نگاه کنید به دو اثر دنیس نوبل:The Music of Life: Biology Beyond the Genome, Oxford: Oxford University Press, 2008 و Physiology, “Physiology is Rocking the Foundations of Evolutionary Biology.” Experimental 2013
- Godfrey-Smith, Information in Biology, The Cambridge Companion to the Philosophy of Biology. Ed. David L. Hull & Michael Ruse. Cambridge: Cambridge University Press, 2007, 103-119. 106.
- Meyer, Signature in the Cell: DNA and the Evidence for Intelligent Design, San Francisco, CA: Harper One, 2009, chapter 4.
- Dembski, No Free Lunch: Why Specified Complexity Cannot Be Purchased Without Intelligence, ۲۰۰۲, Lanham: Rowman & Littlefield Publishers.
- Meyer, Darwin’s Doubt: The Explosive Origin of Animal Life and the Case for Intelligent Design, San Francisco, CA: HarperCollins, 2013, 168.
- Meyer, Signature in the Cell: DNA and the Evidence for Intelligent Design, San Francisco, CA: Harper One, 2009, chapter 4. در این بحث درستی آرای مایر در این واقعیات پایهای زیستی مورد سوال واقع نشده است. برای اطلاعات بنیادی در زمینهی سلول و ژنتیک نگاه کنید به: Campbell & Reece, Biology. ۸ edition. Upper Saddle River, NJ: Pearson, 2007, chapters 13-18.
- Meyer, Signature in the Cell: DNA and the Evidence for Intelligent Design, San Francisco, CA: HarperOne, 2009, chapter 4; similarly Campbell & Reece, Biology. ۸ edition. Upper Saddle River, NJ: Pearson, 2007, chapters 15-18.
- Meyer 2013, Darwin’s Doubt: The Explosive Origin of Animal Life and the Case for Intelligent Design. San Francisco, CA: HarperCollins. chapters 13 and 14.
- این موضوع را هم منتقدان و هم موافقان نظریهی طراحیهوشمندانه تایید کردهاند: E.g. Godfrey-Smith & Sterelny 2008, “Biological Information.” The Stanford Encyclopedia of Philosophy. Fall 2008 Edition. Ed. Edward N. Zalta. Available at <http://plato.stanford.edu/archives/fall2008/entries/information-biological/>. Meyer 2009, Signature in the Cell: DNA and the Evidence for Intelligent Design. San Francisco, CA: Harper One.).
- Godfrey-Smith, Information in Biology, The Cambridge Companion to the Philosophy of Biology. Ed. David L. Hull & Michael Ruse. Cambridge: Cambridge University Press, 2007 103-104.
- برای مطالعهی شرحی از «اطلاعات» در زیستشناسی که تعریف محکمی از «اطلاعات» را میپذیرد اما هم چنان منتقد نظریهی طراحیهوشمندانه است، بنگرید به: Godfrey-Smith 2007, “Information in Biology.” The Cambridge Companion to the Philosophy of Biology. Ed. David L. Hull & Michael Ruse. Cambridge: Cambridge University Press. 110; 2007b. همچنین بنگرید به:Yockey, Information Theory, Evolution and the Origin of Life, Cambridge: Cambridge University Press, 2005. دنیس نوبل (۲۰۰۸) و دیگر بسط دهندگان سنتز مدرن معتقدند توجه به ژنها بیجا است و غایتانگاری در تمامی ساختار اعضا وجود دارد نه فقط در ژنها.
منبع:
Intelligent Design: A Theological and Philosophical Anallysis, Erkki Vesa Rope Kojonen, Helsinki, 2014 ,page 161-170
- Inteligent Design
- Micheal Behe
- the cosmic design argument
- design
- biological order
- irreducible complexity
- Biological purposeful complexity
- William Dembski
- Stephen Meyer
- machine-like Purposeful Complexity
- paley
- Biochemical Machine
- Machines
- Darwin’s Black Box
- Ciliar Motors
- Purposeful Arrangement of parts
- inference to the best explanation
- Bruce Alberts
- Massimo Pigliucci
- Peter Boydry
- William Harvey
- Humean
- DNA
- Developmental biology
- Genetic Regulatory Network
- Epigenetic Information
- statistical (or causal) information
- specified information
- Claude Shannon
- bits
- symbols
- Specified Information
- Specified Complexity
- Functional Information
- letters
- Tyanine
- Adenine
- Cytocine
- Guanine
- Amino Acid
- Genome
- Peter Godfrey-Smith
- phenotypic، خصوصیات قابل مشاهده یا رخ نمود. فنوتیپ از بیان ژنهای یک ارگانیسم و همچنین تاثیر عوامل زیستمحیطی و تعامل بین این دو نتیجه میشود.
- epigenetic