طراحیهوشمندانه به چه معنا است و به چه معنایی نیستجی ریچاردز/ ترجمه: مریم درودیان
احتمالا شما هم نام «طراحیهوشمندانه» و برخی هواداران برجستهی آن مانند فیلیپ جانسون[۱]، مایکل بیهی[۲] و ویلیام دمبسکی[۳] را شنیدهاید، مگر اینکه در غاری پنهان شده باشید.
طراحیهوشمندانه دقیقا چیست؟ طراحیهوشمندانه استنباطی از متون مذهبی یا کتاب مقدس نیست بلکه صرفا این استدلال است که ویژگیهای خاصی از جهان طبیعی -از ماشینهای بسیار ریز و اطلاعات دیجیتالی موجود در سلولهای زنده گرفته تا تنظیمدقیق ثابتهای فیزیکی- وجود دارد که به بهترین وجه به عنوان نتیجهی یک علت هوشمند تبیین میشوند. بنابراین، طراحیهوشمندانه نوعی سرزنش ضمنیِ ایدهای است که از قرن نوزدهم به ما ارث رسیده و ماتریالیسم (مادهگرایی) علمی نام دارد.
قهرمان ویکتوریایی
در عصر ویکتوریا علوم طبیعی یا بهتر است بگوییم تفسیر مادی آن، دیدگاهی کاملا متفاوت از جهان ارایه میکرد: (۱) جهان همیشه وجود داشته است، بنابراین ما نیازی به توضیح منشا آن نداریم. (۲) همه چیز در جهان تابع قوانین ثابت است. (۳) حیاتْ فرزند حرامزادی شانس و شیمی است. (۴) سلولها یا همان واحدهای اساسی حیات، اساسا حبابهایی ژلهای هستند.
چارلز داروین[۴] بر این بنایی که جای تشکیک بسیار داشت، حدس پنجمی را هم اضافه کرد: همهی موجودات پیچیدهی اطراف ما در فرایندی به نام انتخاب طبیعی پدید آمدهاند: این فرایند آن دسته از تغییرات جزیی و تصادفی را در جمعیتی که مزیت بقا را فراهم میکنند، حفظ کرده و آنها را ماندگار میکند. داروین با این کار، طراحی ظاهری در جهان زیستشناختی را بهگونهای توضیح داد که تنها ظاهری باشد.
هر یک از این مفروضات قرن نوزدهم در قرن بیستم تضعیف یا بیاعتبار شدهاند اما تفسیر ماتریالیستی همچنان باقی است: یک خدا وجود دارد که همان ماده است و علم نیز پیامبر آن است. این خدا در پشت عموزادهی متواضع خود، یعنی طبیعتگرایی روششناختی، پنهان میشود. بر اساس این قانون نانوشته، دانشمندان میتوانند در زندگی شخصی خود هر چیزی را که میخواهند، باور کنند اما هنگام توضیح طبیعت باید تنها به دلایل غیرشخصی متوسل شوند. بر این اساس، هر کسی که دربارهی هدف یا طراحی در علم بحث میکند (بنیانگذاران علم مدرن سخاوتمندانه مستثنی شدهاند) دیگر دانشمند نیست!
جهان تلافی میکند
این قانون نانوشته یک مشکل داشت. طبیعت فراموش کرد با آن همکاری کند. مشکل در دههی۱۹۲۰ پیدا شد؛ زمانی که اخترشناسی به نام ادوین هابل[۵] کشف کرد نور کهکشانهای دوردست ویژگی «انتقالبهسرخ» دارند. این پدیده نشان میدهد جهان در حال انبساط است. دانشمندان با معکوسکردن این فرایند در ذهن خود، ناگهان با جهانی مواجه شدند که در گذشتهای متناهی به وجود آمده بود. کی فکرش را می کرد؟! کشف هابل که شواهد بعدی نیز آن را تایید کردند، با تصویر پیشین از یک کیهان ابدی و خودپدیدآور کاملا در تناقض بود. خود کیهان مجددا مسئلهی منشا خود را با جامعهای مطرح کرده بود که بهطور کامل از این پرسش اجتناب میکرد.
این تازه آغاز کار است. دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، فیزیکدانان دریافتند ثابتهای جهانی فیزیک (به عنوان مثال، ثابت گرانش و ثابت الکترومغناطیس) دقیقا برای پیدایش حیات پیچیده تنظیم شدهاند. فرد هویل[۶] که اخترفیزیکدانی خداناباور بود، پیشنهاد کرد که این تنظیمدقیق کار یک «ابَرعقل»[۷] است.
بهتازگی شواهد فزایندهای در اخترشناسی نشان داده است که حتی در یک جهان دقیقا تنظیمشده، باید دهها شرط گوناگون محلی برای ساخت سیارهای قابلسکونت، بهگونهای درست پیش بروند. این فهرست روبهرشدِ نیازهای نامحتمل، تنها نیمی از داستان است. من و اخترشناسی به نام گیلرمو گونزالس[۸] در کتاب سیارهی ممتاز[۹]، استدلال کردهایم که این شرایط عالی برای سکونت، بهترین شرایط کلی را برای انجام پژوهش علمی نیز فراهم میکند. مکانهایی که ناظران میتوانند در آنها وجود داشته باشند، همان مکانهایی هستند که بهترین شرایط کلی را برای رصد و مشاهده فراهم میکنند. در واقع، زیستدوستترین منطقهی کهکشان بهترین مکان برای اخترشناس و کیهانشناسبودن هم است. اگر جهان برای اکتشاف طراحی شده باشد، ممکن است انتظار چنین چیزی را داشته باشید اما اگر اینطور نباشد، به قول اخترشناس نامدار، کارل ساگان، «جهان تمام چیزی است که هست، بوده یا خواهد بود».
مزرعهی اطلاعات
شما حتی با داشتن محیطی مناسب، بهطور خودبهخودی انسان یا حتی آمیب دریافت نمیکنید. پیش از اینکه سازوکار داروینی شروع شود، به اطلاعات زیستشناختی زیادی به عنوان بخشی از نخستین موجود زندهی خودتولیدشونده نیاز است. به عنوان مثال، اطلاعاتی وجود دارد که در امتداد مولکول دیاِناِی رمزگذاری شده است. این اطلاعات اغلب به عنوان کد کامپیوتری پیچیدهای برای تولید پروتیینها یا همان بلوکهای سهبُعدی سازندهی کل حیات، توصیف میشوند. این موارد نیز برای ارایهی عملکرد به سختافزار سلولی مناسب نیاز دارند.
در سالهای اخیر، فیلسوفان مشهوی مانند ویلیام دمبسکی و استفان مایر[۱۰]، این شواهد را به استدلالی قدرتمند برای طراحیهوشمندانه تبدیل کردهاند. دمبسکی که ریاضیدان هم هست، نظریهی اطلاعات و احتمالات را در مورد موضوع به کار میبرد. مایر استدلال میکند که فرایندهای معمول و بیهدفِ شانس و شیمی بهسادگی نمیتوانند وجود اطلاعات زیستشناختی را توضیح دهند و افزون بر این، تجربهی روزمرهی ما به ما نشان میدهد که چنین اطلاعاتی از کجا میآیند: از عوامل هوشمند.
اگر کمی از این سطح بالاتر برویم، ماشینهای پیچیده و یکپارچهای پیدا میکنیم که از سازوکار داروینی دور هستند. زیستشیمیدانی به نام مایکل بیهی در سال ۱۹۹۶ برخی از این موارد را در کتاب پرفروش خود به نام جعبهسیاه داروین[۱۱] ماندگار کرد. بیهی استدلال میکند که ماشینهای مولکولی مانند تاژک باکتریایی «بهطور غیرقابلکاهشی پیچیده هستند». آنها مانند تلهموش هستند و بدون وجود تمام قطعات اصلی، کار نمیکنند. انتخاب طبیعی تنها میتواند سیستمهایی بسازد که هر بار فقط یک گام کوچک برمیدارند؛ گامی که مزیت بقای فوری برای موجود زنده را فراهم میکند. این رویکرد نمیتواند برای عملکرد آینده انتخاب شود. انجام این کار مستلزم آیندهنگری است که صدالبته صلاحیت انحصاری عوامل هوشمند است. این همان مدرک موید بر طراحی است: چنین ساختارهایی از نوع تولیدشده به وسیلهی عوامل هوشمند هستند که میتوانند عملکرد آینده را پیشبینی کنند. اگر این نکته را بهخوبی درک کنید، بیش از بسیاری از روزنامهنگارانی که در این خصوص مینویسند، آن را فهمیدهاید.
مروری بر باغوحش جدید
با حرکت به دنیای بزرگمقیاس، ما شاهد پیچیدگی سه بُعدی بسیاری از طرحهای متنوع بدن حیوانات (شاخه) هستیم. این موارد در ثبتهای فسیلی بهطور ناگهانی ظاهر میشوند. مشکل داروینیسم این نیست که در آن «شکاف» وجود دارد، البته که شکاف وجود دارد، مشکل وجود الگوی کلی ثبتهای فسیلی از ظهور ناگهانی شاخههای جدید و انزوای مورفولوژیکی مداوم میان آنها است. مشکل درخت حیاتی است که بهتدریج منشعب میشود و روایت داروینی از ما انتظار دارد آن را بپذیریم.
این هم دلیلی بر بیاطلاعی ما نیست. در تجربههای ما دیده شده است که نوآوریهای ناگهانی و تزریق گستردهی اطلاعات از عوامل هوشمند حاصل میشود. نوآوریهای اولیه که در آغاز میآیند (به عنوان مثال، ماشین، هواپیما یا شاخهی جدیدی از کامبرین) با تغییراتی در اشکال اصلی ادامه پیدا میکنند. این داستانی است که ثبتهای فسیلی بیان میکند.
تعریف یا شواهد؟
در آغاز قرن بیستویکم، ما شواهد جدید و ابزارهای فکری نوینی در اختیار داریم. توقف در این مسیر، تعریف مادیگرایانهی علم است که از عصر ویکتوریا به ارث رسیده است. اگر تعریفی از علم با شواهد علمی در تضاد باشد، باید سراغ تعریف برویم یا شواهد؟
مطرحکردن پرسش، آغاز پاسخدادن به آن است. «ساینس» به معنای دانش است. اگر بهدرستی رویکرد علمی داشته باشیم، پس باید در مواجهه با جهان طبیعی باز باشیم، نه اینکه از پیش تصمیم بگیریم چه چیزی مجاز است آشکار شود و چه چیز نه. همچنین نباید از پیش تصمیم بگیریم کیهان شواهدی برای هدف و طراحی ارایه میدهد یا نمیدهد. راهحل این مسئله بازی با تعاریف نیست بلکه نگاهکردن است.
جهان شامل خدا
چارلز تاونز[۱۲]، فیزیکدان برندهی جایزهی نوبل، اخیرا پرسشی مطرح کرد: «هدف یا معنای حیات چیست؟ یا هدف یا معنای جهان ما چیست؟ اینها پرسشهایی هستند که باید در ذهن همهی ما باشند . . . اگر جهان هدفی دارد، ساختار و چهگونگی عملکرد آن باید منعکسکنندهی این هدف باشد».
تاونز ادامه میدهد: «بحث فکری دربارهی معنای احتمالی جهان ما، یا ماهیت دین و دیدگاههای فلسفی دین و علم، باید آشکارا و با دقت مورد بحث قرار گیرد».
متاسفانه، عدهی کمی مایل به پیروی از توصیههای تاونز هستند. به ما هشدار داده شده است که اگر دربارهی طراحیهوشمندانه صحبت کنیم، کسی در جایی، شروع به صحبت در مورد خدا میکند. برخی ایدهها در علم همیشه پیامدهای الهیاتی خواهند داشت. ریچارد داوکینز[۱۳]، پیشکسوت مکتب داروینیسم، در عبارتی بهیادماندنی گفته است: «داروین این امکان را به وجود آورد که ما از نظر فکری خداناباور کاملی باشیم». حق با او است.
داوکینز و تاونز هر دو موافقند که ایدههای علم میتوانند مفاهیم الهیاتی داشته باشند. این واضح نیست؟ با این حال، در شرایط کنونی، حتی شایعهی وجود خدا باعث میشود برخی به گنجینهی اصطلاحات تمسخرآمیز خود دست ببرند و از عباراتی نظیر «یزدانسالار»، «بنیادگرا»، «خلقتگرا» و . . . استفاده کنند. آنها به تخیل چندانی نیاز ندارند.
اما این پاسخ بهطور فزایندهای توخالی جلوه میکند. اوضاع بهطور غیرقابلبازگشتی تغییر کرده است و برچسبزنی به محققان و ارایهی اطلاعات نادرست، آن را به حالت پیشین برنمیگرداند. ماموران مخفی دیگر نمیتوانند جریان اطلاعات را از کسانی که به دنبال آن هستند، پنهان کنند. پیامدها میتوانند از خودشان مراقبت کنند. زمان بحث در مورد شواهد فرا رسیده است.
منبع:
[۱]. Phillip Johnson
[۲]. Michael Behe
[۳]. William Dembski
[۴]. Charles Darwin
[۵]. Edwin Hubble
[۶]. Fred Hoyle
[۷] superintellect
[۸]. Guillermo Gonzalez
[۹]. The Privileged Planet
[۱۰]. Stephen Meyer
[۱۱]. Darwin’s Black Box
[۱۲]. Charles Townes
[۱۳]. Richard Dawkins