سیارهی ممتازگیرمو گونزالس، جی ریچاردز/ ترجمه: پگاه جمشیدی
کشف یعنی دیدن چیزی که هر کس آن را میبیند و فکر کردن به چیزی که هیچکس به آن فکر نمیکند.
آلبرت فون زنت گیورگی
شب کریسمس ۱۹۶۸، فضانوردان ماموریت آپولو۸ ، فرانک بورمن[۱]، جیمز لاول[۲] و ویلیام اندرس[۳] ، اولین انسانهایی بودند که پشت ماه را دیدند. این لحظه به همان اندازه که خطرناک بود، تاریخی هم بود. آنها به کمک موشک عظیم سترن ۵[۴] از قلمرو نیروی گرانش زمین خارج شده بودند و به فضا پرتاب شده بودند. گرچه یکی از وظایف اصلی آنها گرفتن عکس از ماه با هدف جستوجوی مکانهایی برای فرود در زمان آینده بود (اولین فرود بر ماه فقط هفت ماه بعد انجام شد)، بسیاری از آنها ماموریت خود را با عکس دیگری مرتبط می دانند؛ عکسی که معمولا به عنوان طلوع زمین شناخته میشود.
فضانوردان زمانی که از چهارمین مدار خود بیرون آمدند، ناگهان با دیدن زمین، چرخش ظریف آن، سطح درخشان آبی و سفید آن که متضاد با افق تک رنگ و بیروح ماه بود، حیرت زده شدند. زمین هرگز در چشم انسان به این کوچکی ظاهر نشده بود، اما همچنین هرگز بیش از این در مرکز توجه قرار نگرفته بود.
برای نشان دادن اهمیت این رویداد و وقوع آن در شب کریسمس، فضانوردان تصمیم گرفتند پس از مشورت بسیار، مراحل آغازین آفرینش عالم را بخوانند: «در آغاز خداوند آسمانها و زمین را آفرید…». این قرائت و سکوت از سر احترام پس از آن، از طریق پخش زندهی تلویزیونی برای حدود یک میلیارد بیننده به عنوان بزرگترین مخاطب در تاریخ تلویزیون ثبت شد.
رابرت زیمرمن[۵] در کتاب اخیر خود در مورد ماموریت آپولو۸، خاطرنشان میکند که فضانوردان این کلمات را به عنوان قرائت جملاتی مذهبی انتخاب نکرده بودند، بلکه این کلمات « تا حد ممکن احساسات و باورهای هر چه بیشتری از مردم را شامل میشد». در واقع، وقتی اکثر ساکنان زمین به شگفتیهای طبیعت یا تصویر الهامبخش آپولو۸ از طلوع زمین نگاه میکنند، شکوه و عظمت یک طرح بزرگ را میبینند. از سوی دیگر اما عقیدهی بسیار متفاوتی وجود دارد که براساس آن وجود جسمانی ما نه تنها وجودی نسبتا معمولی است، بلکه در واقع ناچیز و بی هدف است. کارل سیگن[۶]، ستارهشناس فقید، در کتاب خود، نقطهی آبی کمرنگ[۷]، با اشاره به تصویر دیگری از زمین، که وویجر۱[۸] آن را در سال ۱۹۹۰ از حدود چهار میلیارد مایلی زمین دورتر مخابره کرده بود، این دیدگاه را نشان میدهد:
به دلیل انعکاس نور خورشید… به نظر می رسد زمین در یک پرتو نور قرار دارد، گویی اهمیت خاصی برای این جهان کوچک وجود دارد. اما این فقط یک تصادف هندسه و نورشناسی[۹] است . . . موضع گیریهای ما، خود بزرگبینی خیالی ما، این توهم که ما موقعیت ممتازی در جهان داریم، با این نقطه از نور کم رنگ به چالش کشیده میشود. سیارهی ما یک ذره تنها در تاریکی بزرگ کیهانی است. در گمنامی ما، در این همه گستردگی، هیچ اشارهای نیست که کمکی از جای دیگری بیاید تا ما را از دست خودمان نجات دهد.
اما شاید این فرض مالیخولیایی، به رغم نمود قهرمانانهاش، اشتباه باشد. شاید دانش علمی بیسابقهای که در قرن گذشته به دست آمد، با دستاوردهای بیسابقهی فناوری، وقتی به درستی تفسیر شود، باید به درک عمیقتری از جایگاه ما در کیهان کمک کند. در واقع، ما امیدواریم که بتوانیم این امکان را با استفاده از یک ویژگی برجسته از جهان طبیعی، به همان اندازه که به طور گسترده در شواهد طبیعت استوار است، در نتایج تبیینهای آن اثبات کنیم. به بیان ساده، شرایطی که امکان حیات هوشمند روی زمین را فراهم میکند، سیاره ما را به طرز عجیبی برای مشاهده و تجزیه و تحلیل کیهان مناسب میکند.
اینکه فضای اطراف ما روشن است، ماه به اندازه و فاصله مناسبی از زمین قرار دارد، نیروی گرانش چرخش زمین را تثبیت میکند، موقعیت ما در کهکشان دقیقا به گونهای است که خورشید درست در همان جرم و ترکیب دقیق خود قرار دارد، همهی این حقایق و بسیاری موارد دیگر، نه تنها برای سکونتپذیری زمین ضروری هستند، بلکه بهطور شگفتانگیزی برای این که داشمندان جهان را کشف و اندازهگیری کنند، بسیار مهم بودهاند. نوع بشر برای رمزگشایی کیهان به طور غیرعادی موقعیت خوبی دارد. آیا ما فقط در این زمینه خوش شانس بودیم؟ اگر شما کیهان را با بهترین ابزارهای علمی مدرن بررسی کنید، متوجه خواهید شد که مکانی با شرایط مناسب برای حیات هوشمند به ساکنانش دیدی فوقالعاده واضح از جهان را نیز میدهد. چنین مناطقی به اصطلاح قابل سکونت در کیهان نادر هستند و حتی ممکن است فاقد حیات باشند. اما اگر تمدن دیگری در جهان وجود داشته باشد، از چشمانداز واضحی برای جستوجوی کیهان و حتی شاید برای یافتن ما برخوردار خواهد بود.
به بیان فنیتر و کلیتر، به نظر میرسد بین «اندازهگیری» با «قابلیت سکونت» داشتن همبستگی وجود دارد. آیا این همبستگی صرفا تصادفی عجیب است؟ و حتی اگر تبیینی هم داشته باشد، اهمیت دارد؟ ما فکر میکنیم این چنین است، نه فقط به این دلیل که این شواهد با ایدهی رایجی به نام اصل کوپرنیک[۱۰] یا اصل متوسط بودن[۱۱] در تضاد است. بلکه به این خاطر که این اصل بسیار بیشتر از یک مشاهدهی ساده مبنی بر این که کیهان، به معنای واقعی کلمه، گرد زمین نمیچرخد، است. برای بسیاری، این اصل بسط متافیزیکی این ادعا است؛ یعنی این اصل میگوید علم مدرن از زمان کوپرنیک، مدام انسانها را از «مرکز» کیهان جابهجا کرده است و نشان میدهد که حیات و شرایط لازم برای آن غیرقابلتوجه و قطعا بدون قصد قبلی است. به طور خلاصه، دانشمندان باید فرض کنند که مکان ما، چه فیزیکی و چه متافیزیکی، غیر استثنایی است و معمولا چیزی را بیان میکند که فیلسوفان آن را طبیعتگرایی یا ماتریالیسم مینامند، یعنی این دیدگاه که بنابر سخن مشهورکارل سیگن، جهان مادی عبارت است از «آنچه هست، یا همیشه بوده، یا همیشه خواهد بود.»
با پیروی از اصل کوپرنیک، اکثر دانشمندان فرض میکنند منظومه شمسی ما معمولی است و با توجه به بزرگی و قدمت بزرگ کیهان، ظهور حیات به شکلی در جایی غیر از زمین کاملا محتمل است. بر این اساس، بیشتر آنها بر این تصورند که جهان احتمالا مملو از حیات است. به عنوان مثال، اوایل دههی ۱۹۶۰، فرانک دریک[۱۲]، ستارهشناس، چیزی پیشنهاد کرد که بعدها به عنوان معادلهی دریک[۱۳] شناخته شد. در این معادله، دریک تلاش میکند تا ضرایب لازم برای وجود تمدنهای فرازمینی را که میتوانند از سیگنالهای رادیویی برای برقراری ارتباط استفاده کنند، فهرست کند. سه مورد از این ضرایب عوامل نجومی، دو ضریب زیستشناختی و دو ضریب هم اجتماعی بودند. این ضرایب از نظر سرعت شکلگیری ستارهها تا سن احتمالی تمدنهایی که مستعد برقراری ارتباط با تمدنهای سیارات دیگر بودند، متغیر بودند. به رغم گمانهزنی زیاد در برآورد این ضرایب، معادلهی دریک به تمرکز بحث کمک کرده است و به بخشی از هر بحث تعلیمی در مورد امکان حیات فرازمینی تبدیل شده است. ده سال بعد، با استفاده از معادلهی دریک، کارل سیگن، همکار دریک، خوشبینانه حدس زد که کهکشان راه شیری ما به تنهایی ممکن است شامل یک میلیون تمدن پیشرفته باشد.
این خوشبینی در قالب پروژهی «جستوجوی هوش فرازمینی (SETI)» شکلی کاربردی پیدا کرد؛ پروژهای که آسمان را برای ارسالهای رادیویی حاوی «امضای»[۱۴] هوش فرازمینی اسکن میکند. SETI به دنبال شواهدی واقعی است که در صورت شناسایی، میتوان اغلب افراد با ذهن باز را به وجود هوش فرازمینی متقاعد کند. در مقابل، برخی از حامیان (و منتقدان) هوش فرازمینی عمدتا بر محاسبات حدس و گمان تکیه میکنند. برای مثال، امیر اکزل[۱۵]، نظریهپرداز احتمالات، اخیرا استدلال کرده است که حیات هوشمند در سایر نقاط جهان یک قطعیت مجازی است. او در واقع آنقدر مطمئن است که عنوان کتاب خود را احتمال اول: چرا باید حیات هوشمند در جهان وجود داشته باشد؟[۱۶]، گذاشته است.
گرچه این موضوع برای کسانی از ما که با مجموعهی تلویزیونی پیشتازان فضا[۱۷] و سایر داستان های علمی-تخیلی جذاب بین ستارهای پرورش یافتهایم، جذاب است اما چنین اطمینانی نابهجا است. اکتشافات اخیر در زمینههای مختلف، از جمله در رشتهی جدیدی به نام اختر زیستشناسی، این اشتیاق پرحرارت برای فرازمینیها را تضعیف کرده است. شواهد فزاینده نشان میدهد که شرایط لازم برای حیات پیچیده بسیار نادر است و احتمال همگرایی همهی آنها در یک مکان و زمان بسیار اندک است. برخی دانشمندان شروع به جدی گرفتن این حقایق کردهاند. به عنوان مثال، در سال ۱۹۹۸، دانشمند سیارهشناسی استرالیایی، استوارت راس تیلور[۱۸]، دیدگاه عمومی مبنی بر رایج بودن حیات پیچیده در جهان را به چالش کشید. او بر اهمیت رویدادهای نادر و تصادفی که منظومهی شمسی ما را شکل دادند، به همراه این رویداد که زمین از سر اتفاق در کمربند نازک قابل سکونت خود قرار گرفته بود، تاکید کرد. برخلاف انتظار اکثر اخترشناسان، او استدلال کرد که ما نباید فرض کنیم دیگر منظومههای سیارهای اساسا شبیه ما هستند.
به طور مشابه، پیتر وارد[۱۹] دیرینه شناس و دونالد براونلی[۲۰] اخترشناس، هر دو از دانشگاه واشینگتن، در کتاب مهم خود با عنوان زمین کمیاب: چرا حیات پیچیده در جهان غیرمعمول است؟[۲۱]، بحث دربارهی این حقایق را از محدودههای تنگنظرانهی اخترزیستشناختی به محیط وسیعتر عموم افراد تحصیلکرده منتقل کردهاند. وارد و براونلی روی بسیاری از عوامل غیرمحتمل نجومی و زمینشناسی تمرکز میکنند و نشان میدهند که این عوامل با هم متحد شدند تا فرصتی برای حیات پیچیده در زمین فراهم آورند.
این دیدگاهها به وضوح اصل کوپرنیک را به چالش میکشند. اما تیلور، وارد و براونلی ضمن به چالش کشیدن اصل کپرنیک، از روح آن پیروی کردهاند. به عنوان مثال، آنها هنوز هم فرض میکنند که منشا حیات اساسا به دست آوردن آب مایع در یک مکان برای چند میلیون سال است. در نتیجه، آنها همچنان انتظار دارند که حیات میکروبی «ساده» در جهان رایج باشد. مهمتر از آن، همهی آنها به دیدگاه وسیعتری ایمان دارند که اساس اصل کوپرنیک در گستردهترین شکل آن است. آنها استدلال میکنند که گرچه حیات پیچیدهی موجود بر زمین و شرایط نادری که امکان آن را فراهم میکند بسیار بعید است و حتی شاید منحصر به فرد باشد اما این شرایط هنوز چیزی بیش از یک اتفاق ناخواسته نیست. پیتر وارد در یک سخنرانی پس از انتشار زمین کمیاب اظهار داشت: «ما فوقالعاده خوششانس هستیم. یک نفر باید در بختآزمایی بزرگ برنده میشد و برنده ما بودیم.»
اما ما معتقدیم تبیین بهتری وجود دارد. برای درک این موضوع باید بینشهای اخیر در مورد سکونتپذیری -شرایط لازم برای حیات پیچیده- را کنار بینشهایی که در مورد قابلیت اندازهگیری هستند، در نظر بگیریم. سنجشپذیری به آن دسته از ویژگیهای جهان به عنوان یک کل، و به ویژه به موقعیت خاص ما در آن – هم در فضا و هم در زمان – اشاره دارد که به ما امکان میدهد اندازه، سن، تاریخ، قوانین و سایر ویژگی های جهان فیزیکی را شناسایی، مشاهده، کشف و تعیین کنیم. این چیزی است که کشف علمی را ممکن میکند. گرچه دانشمندان اغلب درباره آن بحث نمیکنند، اما میزانی که ما میتوانیم جهان گستردهتر – و نه فقط محیط نزدیکمان- را «اندازهگیری» کنیم، شگفتآور است. اکثر دانشمندان اندازهگیری قلمرو فیزیکی را پیشفرض میگیرند: قابلاندازهگیری است چون دانشمندان راههایی برای اندازهگیری آن پیدا کردهاند. هر کتابی که در مورد تاریخ اکتشافات علمی بخوانید، داستانهای باشکوهی از نبوغ، پشتکار و شانس احمقانه انسان خواهید یافت. چیزی که احتمالا نخواهید دید بحث در مورد شرایط لازم برای چنین تناسبی است؛ شرایطی که چنان نامحتملانه تنظیم دقیق شدهاند که برای تبیین اکتشافات علمی به توضیحی بهتر از شانس صرف احتیاج خواهد بود.
با این حال، استدلال ما ظریف است و نیاز به کمی توضیح دارد. اولا، ما استدلال نمیکنیم که هر شرطی برای اندازهگیری به طور منحصربهفرد و جداگانه در سطح زمین بهینهسازی شده است. همچنین نمیگوییم که اندازهگیری و اکتشافات علمی همیشه آسان است. ادعای ما این است که شرایط زمین امکان اندازهگیریهای متنوعی را فراهم میکند، از کیهانشناسی و نجوم کهکشانی گرفته تا اخترفیزیک ستارهها ژئوفیزیک؛ شرایطی که تنوع غنی از اندازهگیری را بسیار بیشتر از زمانی که زمین به طور ایدهآل صرفا برای مثلا یکی از این نوع اندازهگیریها مناسب شده باشد، امکانپذیر کرده است.
به عنوان مثال، فضای بین کهکشانی، دور از هر ستاره، ممکن است نقطه بهتری برای اندازهگیری برخی پدیدههای نجومی دوردست نسبت به سطح هر سیارهای با جو باشد، چون نور و آلودگی جوی کمتری دارد اما ارزش آن برای یادگیری در مورد جزییات شکلگیری ستارهها و ساختار ستارهها، یا برای کشف قوانین مکانیک آسمانی، عملا بیارزش خواهد بود. به همین ترتیب، سیارهای در یک ابر مولکولی غولپیکر در بازویی مارپیچی ممکن است مکانی عالی برای یادگیری در مورد شکلگیری ستارهها و شیمی بین ستارهای باشد اما ناظران آنجا متوجه میشوند که جهان دوردست از دیدشان پنهان است. در مقابل، زمین مناظر شگفتانگیزی از جهان دور و نزدیک ارایه میدهد و در عین حال بستری موثر هم برای کشف قوانین فیزیک فراهم میکند.
وقتی میگوییم مکانهای قابل سکونت برای انجام اکتشافات علمی «بهینه» هستند، تعادل بهینهی شرایط رقابت را در نظر داریم. هنری پتروسکی[۲۲]، مهندس و مورخ، این بهینهسازی محدود را در کتاب روشنگر خود «اختراع از طریق طراحی»[۲۳] می نامد: «همهی طراحیها شامل اهداف متضاد و در نتیجه سازش هستند، و بهترین طرحها همیشه آنهایی هستند که بهترین سازش را ارایه میدهند.» به عنوان یک مثال آشنا، به کامپیوتر یا لپتاپ فکر کنید. مهندسان کامپیوتر به دنبال طراحی لپتاپهایی هستند که بهترین سازگاری را در میان عوامل مختلف متضاد داشته باشند. صفحهکلیدهای بزرگ، با وجود یکسان بودن از نظر کاربرد، به صفحهکلیدهای کوچک ارجحیت دارند. اما در یک لپتاپ، همه چیز برابر نیست. مهندس باید بین مواردی مانند سرعت پردازنده، ظرفیت هارد، تجهیزات جانبی، اندازه، وزن، وضوح صفحه نمایش، هزینه، زیبایی، دوام، سهولت تولید و مواردی از این دست سازگاری برقرار کند. بهترین طراحی بهترین سازش خواهد بود. به همین ترتیب، اگر بخواهیم در زمینههای مختلف، از زمینشناسی گرفته تا کیهانشناسی، اکتشافاتی داشته باشیم، محیط فیزیکی ما باید سازگاری خوبی از عوامل رقیب باشد، محیطی که در آن مجموعهای از «آستانهها» برای کشف برآورده شده یا از آن فراتر رفته است.
به عنوان مثال، یک آستانه برای تشخیص تابش زمینهی کیهانی که در نتیجهی مهبانگ در جهان نفوذ میکند، باید رعایت شود. (تشخیص چیزی البته که شرط لازم برای اندازهگیری آن است.) اگر جو یا منظومهی شمسی ما این تابش را مسدود کند، یا اگر در زمانی زندگی میکردیم که تابش پسزمینه کاملا ناپدید شده بود، محیط ما به آستانهای که برای کشف و اندازهگیری آن نیاز داشت، نمیرسید. با این حال، محیط سیارهای ما این نیاز را برآورده میکند. در عین حال، فضای بین کهکشانی ممکن است «نمای» اندکی بهتر از تابش پسزمینهی کیهانی به ما بدهد، اما این بهبود بهشدت با از دست دادن سایر پدیدههایی که نمیتوان از اعماق فضا اندازهگیری کرد، مانند فرایندهای لایهبندی غنی از اطلاعات در سطح یک سیارهی زمینی خنثی میشود. بنابراین، مکان بهینه برای اندازهگیری، مکانی خواهد بود که تعداد زیاد و متنوعی از چنین آستانههایی برای اندازهگیری فراهم آورد، و تعداد زیاد و متنوعی از مواردی را که نیاز به اندازهگیری دارند با هم ترکیب کند. این همان احساسی است که باعث میشود فکر کنیم محیط محلی ما برای انجام اکتشافات علمی بهینه است. به معنای واقعی، کیهان، منظومهی شمسی و سیارهی استثنایی ما خود یک آزمایشگاه هستند و زمین بهترین نیمکت در این آزمایشگاه است.
حتی مرموزتر از این واقعیت که مکان ما، یعنی زمین، برای اندازهگیریها و اکتشافات مختلف مناسب است، این موضوع است که به نظر میرسد همین شرایط با قابلیت سکونت ارتباط دارند. این عجیب است، زیرا هیچ دلیل واضحی وجود ندارد که فرض کنیم همان ویژگیهای کمیاب که امکان وجود ما را فراهم آوردهاند، بهترین محیط کلی را برای اکتشافات در مورد جهان اطراف ما را نیز فراهم آورده باشند. ما فکر نمیکنیم این رویداد صرفا تصادفی باشد. این رویداد فریاد میزند که به تبیین دیگری نیاز دارد. تبیینی که نشان میدهد در خصوص کیهان چیزهای بیشتری وجود دارد؛ چیزهایی فراتر از آنچه مایل بودهایم تصور کنیم یا خودمان را با آنها سرگرم سازیم.
منبع:
این متن گزیدهای است از کتاب گیلرمو گونزالس و جی دبلیو ریچاردز با عنوان سیارهی ممتاز: چهگونه مکان ما در کیهان برای کشف طراحی شده است، انتشارات رجنری (۲۰۰۴). متن اصلی این ترجمه در تارنمای زیر قابل دسترسی است:
https://intelligentdesign.org/articles/privileged-planet
[۱] . Frank Borman
[۲] . James Lovell
[۳] . William Anders
[۴] . Saturn V
[۵] . Robert Zimmerman
[۶] . Carl Sagan
[۷] . Pale Blue Dot
[۸] Voyager 1
[۹] . optics
[۱۰] Copernican Principle
[۱۱] Principle of Mediocrity
[۱۲] . Frank Drake
[۱۳] . Drake Equation
[۱۴] . signatures
[۱۵] . Amir Aczel
[۱۶] . Probability One: Why There Must Be Intelligent Life in the Universe
[۱۷] Star Trek
[۱۸] . Stuart Ross Taylor
[۱۹] . Peter Ward
[۲۰] . Donald Brownlee
[۲۱] . Rare Earth: Why Complex Life Is Uncommon in the Universe
[۲۲] . Henry Petroski
[۲۳] . Invention by Design; How Engineers Get from Thought to Thing