خوش اقبالیم که در جهانی که برای ما ساخته شده است، زندگی میکنیمگراینت لوییس/ ترجمه: امیر مسعود جهانبین
گراینت لوییس، متولد ۱۴ مارس ۱۹۶۹، استاد اخترفیزیک دانشگاه سیدنی استرالیا است. لوییس با پژوهشهایش در زمینهی «انرژی تاریک»، «همگرایی گرانشی» و «برهمکنش کهکشانها» در مجامع علمی شناخته شد. وی همچنین سرپرست گروه اخترفیزیک گرانشی در دانشگاه سیدنی استرالیا نیز هست.
ممکن است در نگاه انسان جهان برای زندگی مکان بسیار نامناسبی به نظر برسد. شما در خلا موجود در فضا به سرعت دچار خفگی میشوی و در سطح یک ستاره میسوزید و برشته میشوید. تا آنجا که میدانیم، تمام زندگی محدود به حلقهای باریک از جوّی است که سیارهی صخرهای محل سکونت ما را دربرگرفته است. اما در حالی که منشا حیات در زمین رازآلود باقی میماند، پرسشهای مهمتری برای پاسخ دادن وجود دارد. پرسشهایی مانند اینکه چرا قوانین فیزیک، اساسا به هرگونه حیات اجازهی پیدایش میدهند؟
صبر کنید! قوانین فیزیک؟ مطمئنا آنها مفروضاتی فراگیر هستند و زندگی دقیقا با آنها در جریان است؛ اما به یاد داشته باشید جهان از قطعههای بنیادی، یعنی ذرات و نیروها ساخته شده است؛ آنها اجزای سازندهی تمام چیزهایی که پیرامون خود میبینیم، هستند و ما حقیقتا نمیدانیم چرا این تکهها دارای خواص کنونی هستند.
واقعیتهای مشاهدهای بسیاری دربارهی جهان ما وجود دارد؛ مانند این واقعیت که وزن الکترونها تقریبا ناچیز است، در حالی که برخی خویشاوندان کوارکی آنها دارای هزاران بار جرم بزرگتر هستند و گرانش در مقایسه با نیروهای عظیم نگهدارندهی هستههای اتمی با هم، بسیار ضعیفتر است. چرا جهان ما اینگونه ساخته شده است؟ دقیقا نمیدانیم.
اما چه میشد اگر. . .؟
این به معنای این است که ما میتوانیم پرسشهایی از جنس «چه میشد اگر» داشته باشیم؛ پرسشهایی مانند «چه میشد اگر الکترون سنگین بود و کوارکها فانی و زودگذر بودند؟» یا «چه میشد اگر نیروی الکترومغناطیس قویتر از نیروی قوی هستهای بود؟» اگر چنین بود، آنگاه جهان به چه میمانست؟
کربن را در نظر بگیرید، عنصری که در دل ستارگان بزرگ شکل میگیرد و برای حیات –آنگونه که میشناسیم- ضروری است. محاسبات اولیه دربارهی چنان کورههای ستارهگونه، نشان داد ظاهرا آنها برای ساختن کربن ناکافی هستند. سپس فرد هویل[۱]، ستارهشناس بریتانیایی، دریافت هستهی کربن دارای خاصیتی ویژه، یعنی تشدید (رزونانس) است که کارایی آن را ارتقا میبخشد.
اما اگر شدت نیروی هستهای قوی، تنها اندکی متفاوت میبود، این خاصیت را از بین میبرد و جهان را کاملا فاقد کربن و در نتیجه خالی از حیات باقی میگذاشت.
اما داستان اینجا خاتمه نمییابد. هرگاه کربن ساخته میشود، برای تبدیل شدن به عناصر سنگین، به ویژه اکسیژن، آماده است و در نهایت معلوم میشود اکسیژن به خاطر شدت نیروی هستهای قوی، فاقد ویژگیهای خاص تشدید است که کارایی آفرینش کربن را ارتقا بخشیده است. این موضوع مانع استفادهی سریع تمامی کربنها میشود. به این ترتیب، قدرت خاص نیروی قوی به جهانی انجامیده است که آمیزهای از کربن و اکسیژن، به میران تقریبا مساوی است؛ پاداشی به سود حیات روی زمین.
مرگ یک جهان
این تنها یک مثال است. ما میتوانیم بازیهای «چه میشد اگر» را با ویژگیهای تمام اجزای بنیادی جهان انجام دهیم. با هر تغییری میتوانیم بپرسیم «جهان به چه میمانست؟» پاسخها نسبتا واضح هستند؛ کمی انحراف از شرایط مساعدی که ما در جهان خود تجربه میکنیم نوعا میتواند به کیهانی بیحاصل منجر شود.
ممکن است این، جهان بیمزهای باشد؛ بدون پیچیدگیای که برای ذخیره و پردازش اطلاعات لازم برای حیات مورد نیاز است یا جهانی که چنان سریع گسترش مییابد که اجازه نمیدهد ماده برای تشکیل ستارگان، کهکشانها یا سیارات متراکم شود یا جهانی که تنها چند لحظه بعد از تولد دوباره کاملا فرو میپاشد. در هریک از این حالات هر حیات پیچیدهای غیرممکن میبود!
پرسشها اینجا به پایان نمیرسند؛ ما در جهان خود، به راحتی در آمیزهای از فضا و زمان و چارچوب ریاضیاتی ظاهرا قابل فهمی زندگی میکنیم که بنیان علم را آنگونه که میفهمیم پیریزی میکند. اما چرا جهان اینقدر قابل پیشبینی و قابل فهم است؟ اگر اینگونه نبود، آیا میتوانستیم چنین پرسشی را مطرح کنیم؟
به نظر میرسد جهان ما روی لبهی چاقوی پایداری به تعادل رسیده است. اما چرا؟
یکی از چند جهان
در نگاه برخی، علم میتواند به سادگی همهی اینها را حل کند. البته شاید بتواند. اگر ما «نظریهی همهچیز»[۲] را کشف کنیم، با اتحاد مکانیک کوانتومی با نسبیت اینشتینی، تمام جرمهای نسبی و قدرت نسبی اجزای بنیادی، به طور مطلق و بدون آنکه رازی باقی بماند، تعریف خواهند شد. در نگاه برخی دیگر، این چیزی بیش از اندیشهای آرزومندانه نیست.
با این حال، راه حل ممکن دیگری هم وجود دارد که با تفکر مبهم و پیچیدهای در لبهی علم راهبری شده است. نظریهی ابر ریسمان یا نظریهی M بیان میکند که ویژگیهای بنیادی جهان یکتا نیستند اما وقتی کیهان متولد شده است آنها هم با تاس انداختن کیهانی انتخاب شدهاند. این موضوع به ما تبیین ممکنی از ویژگیهای ظاهرا خاص جهانی که در آن زندگی میکنیم، ارایه میدهد.
جهان ما تنها جهان نیست؛ بلکه تنها یک جهان میان دریایی نیمهنامتناهی از جهانهای دیگر است، جهانهایی که هرکدام از آنها مجموعهی عجیب و غریب خواص فیزیکی، قوانین و ذرات، طول عمرها و نهایتا چارچوبهای ریاضیاتی خود را دارند. همانطور که دیدهایم، بخش عمدهی این «جهانهای دیگر» در کل عالم چندجهانی، مرده و عقیم هستند.
تنها راه وجود داشتن ما برای مطرح کردن پرسشِ «چرا ما اینجا هستیم؟» آن است که اتفاقا خود را در جهانی بیابیم که برای وجود ما مساعد باشد. در واقع، ما در جهان دیگری حاضر نخواهیم بود که در آن از خود بپرسیم «چرا وجود نداریم».
اگر تصویر چندجهان درست باشد، ناچاریم بپذیریم خواص بنیادی جهان در یک بازی قمار کیهانی تقسیم شده است، گردش چرخی که ظاهرا ما برندهی آن شدهایم؛ بنابراین، ما واقعا در جهانی خوشاقبال زندگی میکنیم.
منبع:
theconversation.com / September 14, 2015
[۱] Fred Hoyle
[۲] Theory of Everything