باورهای آلبر کامو در باب خودکشی، پوچی و معنای زندگی
اسکات هندریکس/ مریم درودیان

۲۰ مارس ۲۰۲۳

آلبر کامو[۱]، فیلسوف فرانسوی-الجزایری، بینش‌های عمیقی درباره‌ی معنای زندگی، دلایل توجه به این زندگی و عدم توجه به زندگی بعدی و این‌که چرا خودکشی انتخاب بدی است، داشت. او ترجیح می‌داد فیلسوف نامیده نشود. او را اغلب با مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم مرتبط می‌دانند، گرچه کامو ترجیح می‌داد مستقل از این مکتب فکری در نظر گرفته شود. زندگی و شیوه‌ی تفکر او از اغلب  فیلسوفان و حتی اگزیستانسیالیست‌هایی که گاه با آن‌ها گروه‌بندی می‌شود، به کلی متفاوت است.

ایده‌های او در مورد شیوه‌ی زیستن و مواجهه با وجود، جسورانه و اغلب نه‌چندان آرامش‌بخش هستند. با این حال، تفکرات او می‌تواند بینش‌هایی در خصوص مواجهه با اضطراب وجودی ارایه دهند و پیشنهادهایی برای زندگی در دل بی‌معناییِ آن فرا راه ما قرار دهند.

در باب خودکشی

 «تنها یک مسئله‌ی فلسفی واقعا جدی وجود دارد و آن خودکشی است»، این ادعای کامو نخستین بار در مقاله‌ی افسانه‌ی سیزیف[۲] او طرح شد. کامو با طرح این پرسش که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، مسئله‌ی چه‌گونگی زیستن را مرکز تفکر خود قرار داد.

در نظر بسیاری از مردم، زندگی بدون معنا، زندگی ارزشمندی نیست. کامو این موضوع را درک می‌کند و مستقیما به مقابله با آن می‌پردازد. او نتیجه می‌گیرد که خودکشی برای ما چندان فایده‌ای ندارد، زیرا مرگ نمی‌تواند معنایی فراتر از زندگی داشته باشد و بدین ترتیب به پرسش‌هایی در مورد این‌که چه چیزی زندگی را برای زیستن ارزشمند می‌کند، می‌پردازد. با این حال، وقتی نوبت به یافتن معنایی برای زندگی می‌رسد کمک چندانی به ما نمی‌کند.

معنای زندگی

کامو ادعایی نسبتا جسورانه در مورد معنای زندگی مطرح می‌کند: معنایی وجود ندارد و ما نیز نمی‌توانیم معنایی برای آن بسازیم. او استدلال می‌کند برای ما «غیرممکن» است که پاسخی رضایت‌بخش در مورد پرسش معنای زندگی پیدا کنیم و هرگونه تلاش برای تحمیل معنایی بر جهان به فاجعه ختم خواهد شد، زیرا هر معنایی که انتخاب کنیم در ادامه از بین خواهد رفت. او همچنین انکار می‌کند که علم، فلسفه، جامعه یا دین بتوانند معنایی برای زندگی ایجاد کنند که بتواند در برابر مسئله‌ی پوچی مصون باشد.

پوچی

تمام فلسفه‌ی کامو بر پایه‌ی ایده‌ی پوچی بنا شده است. انسان‌ها انگیزه‌ای برای یافتن معنا در همه‌ی امور دارند و جایی که معنایی وجود ندارد، معمولا سعی می‌کنند آن را خلق کنند. با این حال، از آن‌جا که جهان نسبت به این جست‌وجوی معنا سرد و بی‌تفاوت است، ما همیشه با موقعیت‌های پوچی مواجه خواهیم شد که تلاش‌های ما برای یافتن معنا در آن‌ها شکست می‌خورد. زندگی‌های ما بی‌معنا هستند و همچنان بی‌معنا خواهند ماند.

با این حال، کامو این بی‌معنایی را بد نمی‌داند. او توضیح می‌دهد که درک این موضوع که زندگی پوچ است، اولین قدم برای داشتن یک زندگی کامل است. هرچند زندگی در دنیایی بدون معنا معضلی بسیار بزرگ است، اما مشکلی است که مانند هر مشکل دیگری می‌توان برای آن راه‌حلی یافت.

پس چه چیزی زندگی را شایسته‌ی زیستن می‌سازد؟

کامو در سراسر آثارش آفتاب، زنان، ساحل، بوسیدن، رقصیدن و غذای خوب را ستایش می‌کند. او عاشق ورزش بود و در جوانی بازیکن حرفه‌ای فوتبال به شمار می‌رفت. از لذت‌های کوچک زندگی لذت می‌برد و ما را نیز به همین کار تشویق می‌کند. بی‌معنا بودن زندگی به این معنا نیست که نمی‌توان از آن لذت‌ برد! در واقع، بی‌معنایی تنها یک واقعیت زمینه‌ای مانند قانون جاذبه است که باید با آن کنار آمد.

قهرمان پوچی

کامو از کسانی که سعی می‌کنند با تحمیل معنا به زندگی، بی‌معنایی آن را تحمل کنند، انتقاد می‌کند. گرچه این اقدام می‌تواند به ما آرامش دهد، اما این سیستم‌های معنا در بلند‌مدت محکوم به شکست هستند. جهان نسبت به ما بی‌تفاوت است، حوادث تصادفی رخ می‌دهند و ما دوباره با بی‌معنایی مواجه خواهیم شد.

کامو اشاره می‌کند که به عنوان مثال، کی‌یرکگور درک کرده بود که زندگی پوچ است اما به جای پذیرش این واقعیت، به سوی خدا گریخت. اگزیستانسیالیست‌های فرانسوی نیز این کار را به شیوه‌ای سکولار انجام دادند و به همین دلیل کامو خود را با آن‌ها یکی نمی‌دانست. کامو به ما می‌گوید که پاسخ، پذیرش بی‌معنایی است. کسی که واقعا می‌تواند بداند که زندگی پوچ است و با لبخند از آن عبور کند، قهرمان پوچی است. کامو خود نمونه‌ای واقعی از قهرمان پوچی بود. او برای الهام گرفتن ما به مثال‌های ادبی دون ژوان[۳] و سیزیف اشاره کرده است. کامو می‌گوید: «باید تصور کنیم که سیزیف خوشحال است»، زیرا قهرمان پوچی قادر است زندگی‌ای‌ به بی‌معنایی غلتاندن دایمی سنگی بر فراز تپه داشته باشد و در عین حال از آن لذت ببرد.

کامو همچنین ما را تشویق می‌کند تا ایده‌ی زندگی پس از مرگ را کنار بگذاریم؛ نه فقط چون بعید است، بلکه چون تلاش برای زیستن به گونه‌ای که ورود به جهان پس از مرگ را تضمین کند، از ارزش و لذت همین زندگی می‌کاهد. به عقیده‌ی او تلاش برای توجیه این زندگی با چشم داشتن به زندگی بعدی، صرف نظر از این‌که چه‌گونه آن را تبیین کنید، صرفا راه دیگری است برای انکار بی‌معنایی زندگی.

پس امروز چه باید کرد؟

کامو پیشنهاد می‌کند: بیرون بروید، از آفتاب لذت ببرید، به پیاده‌روی کنار ساحل بروید، فوتبال بازی کنید، با دوستی در کافه ناهار بخورید، از تسلیم شدن به ناامیدی خودداری کنید و بی‌معنایی هستی را بپذیرید. او توصیه می‌کند با وجود بی‌‌معنا بودن اعما‌ل‌تان، تصمیم بگیرید تا به کارهایی که از آن‌ها لذت می‌برید ادامه دهید.

آیا می‌توانیم معنایی در زندگی پیدا کنیم تا نیاز ما را به معناداشتن زندگی برآورده کند؟ پاسخ کامو منفی است. اما این موضوع نباید برای ما مشکل‌آفرین باشد. ما هنوز در این‌جا و اکنون زندگی می‌کنیم و توانایی لذت بردن از زندگی خودمان را داریم. زندگی ارزش زندگی کردن را دارد و باید همان‌طور که هست، پذیرفته شود. در حالی که رویارویی با پوچی بدون عقب‌نشینی به آغوش مهربان دین، علم، جامعه یا حتی تولید معنا، دشوار است، کامو ما را تشویق می‌کند تا با لبخندی بر لب، با شجاعت به استقبال پوچی برویم.

منبع:

https://bigthink.com/personal-growth/the-meaning-of-life-albert-camus-on-faith-suicide-and-absurdity/

 

[۱] Albert Camus

[۲]

[۳] Don Juan

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا