آیا مهبانگ لحظهای از آفرینش است؟کریستوفر ساوتگیت/ ترجمه: مهدی محمدی
دکتر کریستوفر ساوتگیت، پژوهشگر حوزهی زیستشیمی و یکی از ویراستاران کتاب خدا، انسان و کیهان[۱] است. او اکنون مدرس پاره وقت الهیات در دانشگاه اکستر[۲] است.
در برخی صورتبندیها، نقطهای که با مهبانگ پیوند خورده است، نقطهی تکینگی[۳] است؛ همان نقطهای که در آن قوانین فیزیک درهم میشکنند. این البته بهخودی خود این مفهوم را نمیرساند که یک آغاز مطلق وجود دارد. با این حال ما را وسوسه میکند که مهبانگ را بهعنوان نظریهای با اهمیتِ الهیاتی بخوانیم. روی هم رفته، این نقطه بهطرز قابل ملاحظهای شبیه یک لحظه از خلقت بهنظر میرسد.
این وسوسه در سال ۱۹۵۱ حمایتی قوی را از پاپ دریافت کرد. پاپ پیوس سیزدهم[۴] اعلام کرد: «گویی همه چیز میخواهد نشان دهد جهان در یک زمان مشخص یک آغاز عظیم داشته است.» او ادامه میدهد تفکر بدون تعصب علمی نشان میدهد که جهان «کار آفرینندهی بینهایت توانا است. کسی که میلیاردها سال قبل با خلق روح و گسترش آن در جهان، قدرت خود را با فرمان مقتدر خود به جنبش درآورد.» البته منصفانه باید گفت که او همچنین پذیرفت «حقایقی که تا عصر حاضر مورد استفاده قرار گرفتهاند، برهانی مطلق برای خلقت در زمان نیستند.»
بعضی از این اظهارات، قطعا بحثبرانگیزند. حتی اعضای آکادمی علم وابسته به کلیسا[۵] در برابر بصیرت قابل توجه پاپ تقسیم شدند. در حالی که سر ادموند ویتیکر[۶] موافق بود با اینکه مهبانگ ممکن است «بدون آن که نامناسب جلوه کند» به خلقت ارجاع دهد. جورج لومتر[۷]، یکی از پیشگامان نظریهی مهبانگ، قویا احساس میکرد که از این فرضیه سوءبرداشت میشود.
فراسوی جامعهی مسیحی، مسئلهای بزرگتر وجود داشت. یکی از فرضهای بنیادین علم جدید این است که هر رویداد فیزیکی میتواند کاملا و بهتنهایی با علتهای فیزیکی قبلی تبیین شود. فارغ از ممکنبودن مهبانگ بهعنوان یک لحظه از خلقت، نقطهی تکینگیِ مهبانگ برای این فرض بنیادین یک مشکل است. به همین خاطر برخی فیلسوفان علم با مهبانگ، به عنوان نظریهای غیرمعقول و غیرقابل آزمون، مخالفند.
یک راه محبوب برای فرار از پذیرش یک آغاز مطلق، این ایده است که جهان باید بسته[۸] باشد. اگر درنهایت همه چیز به یک نقطهی تکینگی بازمیگردد، چرا این نباید «مرز» باشد؟ این چیزی است که اصطلاحا جهان سیکلی[۹] خوانده میشود.
اخترشناسان دیگر در مخالفت با نظریهی مهبانگ، نظریهی جهان ایستا[۱۰] را پیشنهاد دادهاند. فرد هویل[۱۱] پیشتاز این پیشنهاد است.
جالب است که یکی از انگیزههای هویل نفرت او از دلالتهای ضمنی مهبانگ به خلقت است. او نوشت: « بر خلاف کیهانشناسان جدید، که در تطابق با الهیدانان یهودی-مسیحی معتقدند کل جهان از هیچ برخاسته است، من معتقدم همانگونه که دموکریتوس توجه کرده است «هیچ از هیچ برنمیخیزد.». اینجا ما یک مثال مهم داریم که در آن انتخاب نظریه در علم تحت تاثیر (اگرچه تأثیر منفی) الهیات قرار میگیرد.
نظریهی جهان ایستا استدلال میکند که، علیرغم چیزهایی که بهنظر میرسد، جهان به لحاظ زمانی قدیم است و در خلال گذر زمان تحول پیدا نمیکند. علیرغم اینکه از این نظریه دانشمندان برجستهای دفاع کردهاند، از نقایص مهمی رنج میبرد که موجب مرگ آن شده است: برای حفظ نظریهی جهان ایستا در مواجهه با انبساط جهان، باید خلق مداوم ماده از انرژی منفی مسلم فرض شود. راهحل نبوغآمیزی است اما ساختگی. همچنین شکست هویل در نشان دادن اینکه مهبانگ نمیتواند ترکیب شیمیایی جهان را توجیه کند برای او را شرمنده کرده است. سرانجام این که نظریهی جهان ایستا نمیتواند خود را با دادههای جدیدی که در سطح میکرو امواج ظاهر میشوند، تطبیق دهد.
نظریهی مهبانگ در رقابت با نظریهی جهان ایستا، بر اساس استانداردهایی که از فکرکردن دربارهی انبساط و گسترش جهان پدید میآیند، پیروز میشود و دستکم از نظر ظاهری بهنظر میرسد این نظریه (مهبانگ) سازگاریهای جالب توجه بیشتری با روایت سفر پیدایش کتاب مقدس از آفرینش دارد.
منبع:
https://counterbalance.org/ghc-bb/creat-frame.html
جالبه ولی چند تا سوال دارم :
۱.قبل از انفجار بزرگ چیز دیگری هم بوده است مثل خدا (چیز های ماورایی یا غیر فیزیکی)
۲.خدا ناگهان احساس نیاز به خلقت کرده و بعد شروع به ان کارکرده
به نظر شما استیون هاوکینگ درست میگوید که دین قصه های الهی و ماورایی داستان و ساخته خود انسان ها است یا نه خدا و … وجود دارند.
۴.شاید بعدا ….!