آیا جهان برای حیات تنظیم شده است؟ سه پاسخ به این پرسش
مارسلو گرسیر/ ترجمه: مریم درودیان

اگر نوشته‌ها و ایده‌های فیزیک‌دانان نظری و مجلات علمی و نشریات را دنبال می‌کنید‌، مطمئنا با بیانیه‌ای روبه‌رو شده‌اید که تا حدودی مانند این جمله است:

جهان برای حیات به‌خوبی تنظیم شده است. اگر به ثابت‌های طبیعت‌، مانند جرم الکترون و کوارک‌ها‌، قدرت گرانشی یا نیروی هسته‌ای قوی و بسیاری از ثابت‌های دیگر که فیزیک‌دانان برای توصیف پدیده‌های طبیعی از آن‌ها استفاده می‌کنند‌ نگاه کنید‌، درمی‌یابید مقادیر آن‌ها به گونه‌ای است که حتی اگر اندکی هم تغییر کنند، حیات در جهان امکان‌پذیر نمی‌شد. بنابراین‌، جهان یا ثابت‌های طبیعت‌، باید برای پیدایش حیات تنظیم شده باشند.

امروزه، شنیدن این‌که ما در «جهان گلدیلاکس»[۱] زندگی می‌کنیم‌ که به‌ دقت برای وجود حیات تنظیم شده است، موضوعی عادی است. با این حال، وقتی داستان را از این دیدگاه روایت می‌کنید‌، سه احتمال وجود دارد: نخست، این تنها یک تصادف است؛ یعنی جهان همان چیزی است که هست‌ و ما کسانی هستیم که با اندازه‌گیری ثابت‌های طبیعت داستان را بیان می‌کنیم. دوم، تنظیم‌کننده‌ای برای این کیهان وجود دارد و این به خودتان بستگی دارد که تنظیم‌کننده را خدا بنامید یا طرف‌دار مکتب «همه‌روان‌داری»[۲] باشید. بر اساس این دیدگاه، هدف جهان پدیدآوردن حیات هوشمندانه بوده است. سوم، ما در یک چندجهانی زندگی می‌کنیم‌ و به نظر می‌رسد تنها در جهان ما همه ‌چیز برای حیات وجود دارد. به عبارت دیگر‌، اگر خدا را نمی‌خواهید‌، بهتر است با آغوش باز از چندجهانی استقبال کنید.

بیایید نگاه دقیق‌تری به هر یک از این سه احتمال بیندازیم‌. از دو مورد آخر شروع کنیم. گزینه‌ی دوم را در نظر بگیرید که بر اساس آن، تنظیم‌کننده‌ای وجود دارد. مشکلی که در فرض وجود نوعی تنظیم‌کننده، اعم از ماوراءالطبیعی یا همه‌روان‌داری، وجود دارد‌، این است که نمی‌توانیم آن را اثبات کنیم. بنابراین‌، باید آن را مقوله‌ای  در حوزه‌ی ایمان در نظر بگیریم. این تصمیم انتخابی شخصی است‌ اما حتی اگر از نظر روان‌شناختی تسکین‌دهنده باشد‌، از نظر علمی چندان مفید نیست.

چندجهانیِ پُر از مشکلات

به همین دلیل است که بسیاری از دانشمندان به گزینه‌ی سوم‌، یعنی چندجهانی، روی می‌آورند. اگر مسئله‌ی مقدار ثابت‌های بنیادین را به بخت‌آزمایی کیهانی تقلیل دهید‌، در واقع مشکل را به سمت احتمالات سوق خواهید داد. در این دیدگاه، شمار زیادی از جهان‌های احتمالی وجود دارد که هر یک از آن‌ها مقادیر گوناگونی از ثابت‌های طبیعی دارند‌ و جهان ما تصادفا همه‌ چیز برای شکل‌گیری ستاره‌ها و سیارات در خود دارد و همچنین به‌طور اتفاقی زیست‌شیمی مناسبی در سیار‌ه‌ی ما پدید آمده است؛ هرچند احتمالا بسیاری از سیارات دیگر هم شرایط مطلوبی دارند. چندجهانی به‌طور ضمنی فرض می‌کند نوعی نظام مقایسه برای تعیین احتمالات گوناگون برای وجود جهان‌ها با مقادیر مختلف ثابت‌های بنیادین وجود دارد،‌ حتی اگر ما هیچ سرنخی نداشته باشیم که چه‌گونگی انجام این مقایسه را نشان دهد.

از طرف دیگر، چندجهانی مبتنی بر فیزیکِ بسیار نظری است که شامل نظریه‌ی ریسمان یا کیهان‌شناسی تورمی یا ترکیبی از این دو است. چندجهانی در ساده‌ترین شکل خود‌، از زمینه‌ای به نام تورم برداشت می‌شود که در آن، فرض بر این است که دوره‌ای سریع و بسیار کوتاه‌مدت از انبساط کیهانی در جهان اولیه ایجاد شده است. انبساط تورمی برخی معضلات کیهان‌شناسی را حل می‌کند (و اساسا به فیزیک عجیب‌و‌غریب‌تر نظریه‌‌ی ریسمان احتیاج ندارد)‌ اما این کار را به قیمت فراخواندن فیزیکی انجام می‌دهد که ما حتی مطمئن نیستیم واقعا وجود داشته باشد: فیزیک چندجهانی.

حتی اگر تورم الگوی مناسبی برای جهان اولیه باشد‌ که البته می‌تواند باشد‌، مشکل این است که ما هرگز نمی‌توانیم بدانیم آیا چندجهانی وجود دارد یا نه‌، چون جهان‌های دیگر خارج از حباب اطلاعاتی‌ای‌‌‌ هستند که ما آن را افق کیهانی می‌نامیم. بنابراین‌، چندجهانی نوعی راه‌حل برای مشکل تنظیم‌دقیق است که عملا تفاوت چندانی با پیشنهادهای ماوراء‌الطبیعی یا همه‌روان‌داری در احتمال دوم ندارد؛ چیزی که شاید وجود داشته باشد اما نمی‌توان وجود آن را تایید کرد. بنابراین، چندجهانی هم در قلمرو ایمان است. سخت‌ترین چالش در فیزیک فرضی و نظری، تشخیص این نکته است که آیا یک ایده‌ی جذاب صرفا یک ایده‌ی زیبا است یا بخشی از دنیای واقعی هم می‌تواند باشد.

هیچ مشکلی با عنوان تنظیم‌دقیق وجود ندارد

بررسی این گزینه‌ها ما را با نخستین انتخاب در خصوص مشکل تنظیم‌دقیق روبه‌رو می‌کند؛ این که اصولا هیچ مشکلی به عنوان تنظیم‌دقیق وجود ندارد‌. اگر ما رویکرد تاریخی‌ای درباره‌ی چه‌گونگی ساخت تصویر فیزیکی کنونی از عالم اتخاذ کنیم‌، خواهیم دید که ثابت‌های طبیعت پارامترهایی هستند که ما از آن‌ها برای ایجاد مدل‌هایی برای توصیف آن‌چه می‌بینیم، استفاده می‌کنیم. ما جرم و بار الکترون‌ یا قدرت نیروی هسته‌ای قوی یا جرم کوارک‌ها را اندازه‌گیری می‌کنیم و سپس از این مقادیر در مدل‌هایی استفاده می‌کنیم که توصیف می‌کنند چه‌گونه ذرات و اجرام با یک‌دیگر تعامل دارند. بدیهی است -و البته نه شگفت‌آور- تنها دلیلی که می‌توانیم این مقادیر را اندازه بگیریم این است که ما در این‌جا هستیم.

این پروژه در ارایه‌ی تصویری عالی از عالم فیزیکی، فوق‌العاده موفق بوده است. گرچه در هیچ جایی از چهارچوب مفهومی فیزیک این موضوع که ما باید مقادیر ثابت‌های طبیعت را با نوعی مدل پیش‌بینی‌کننده توضیح دهیم، پیشنهاد نشده است. در واقع، اگر کمی درباره‌ی آن فکر کنیم‌، متوجه می‌شویم که چنین کاری اساسا غیرممکن است. هر مدلی از عالم فیزیکی باید با مقداری از یک پارامتر شروع شود؛ پارامتری که مقیاس نوعی از انرژی را که این مدل در آن کار می‌کند‌، تعیین می‌کند.

به عنوان مثال‌، در نظریه‌ی ریسمان که بسیاری معتقدند نزدیک‌ترین تصویری است که می‌توانیم به چنین مدلی داشته باشیم‌، پارامتر آزاد، به اصطلاح تنش ریسمان است‌ که در واقع انرژی در هر واحد طول ریسمان بنیادین را به ما می‌گوید (که ضمنا بسیار زیاد است‌). سپس می‌توان پرسید: اما چرا این مقدار و نه مقادیر دیگر؟ و پاسخ معمولا مانند این عبارت است: «زیرا این انرژی پلانک در هر طول پلانک است‌ و هیچ‌چیز دیگری نمی‌تواند در این‌جا جا بگیرد». با این حال، این واقعا پاسخ پرسش ما نیست. فرض بر این است که این‌جا جایی است که فیزیک متوقف می‌شود. این یک پیش‌بینی اساسی «اصول اولیه» نیست‌؛ زیرا هر مدلی روی چهارچوبی مفهومی ساخته شده است که باید نقطه‌ی شروعی را در نظر بگیرد.

علم اخترشناسی مبتنی بر الهیات [۳]

بنابراین‌، آیا جهان برای پیدایش حیات به‌خوبی تنظیم شده است یا این‌طور نیست؟ با توجه به این‌که ما هیچ شواهدی از وجود حیات در جای دیگر نداریم‌ و از نظر مفهومی در فیزیک غیرممکن است که ثابت‌های طبیعت را از «اصول اولیه» و بدون فرضیات داخلی دیگر محاسبه کنیم‌، به نظر می‌رسد پاسخ به مسئله‌ی تنظیم‌دقیق، فراخوانی یک تنظیم‌کننده یا چندجهانی است تا ابعادی را به فیزیک اضافه کند که متعلق به آن نیست. شاید بتوانیم این قلمرو را اختریزدان‌شناسی (اخترشناسی مبتنی بر الهیات) بنامیم؛ اصطلاحی که من آن را انتخاب کرده‌ام اما این واقعا آن فیزیکی نیست که ما می‌شناسیم.

منبع:

https://bigthink.com/13-8/3-answers-universe-fine-tuned-life/

 

[۱]Goldilocks Universe، براساس نظریه‌ی «جهان گلدیلاکس»، جهان ما در همان آغاز پیدایش، باید مطابق شرایط، قوانین فیزیکی و ثابت‌هایی که برای شکل‌گیری کهکشان‌ها، ستاره‌ها، سیارات و حیات، به دقت تنظیم شده باشند، شکل گرفته باشد. م.

[۲]Panpsychism، نگاهی فلسفی که بر اساس آن آگاهی یا ویژگی‌های ذهنی، فراگیرترین و بنیادی‌ترین جنبه‌ی جهان هستند. م.

[۳]. Astrotheology

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا