پیچیدگی کاهشناپذیردانشنامه

پیچیدگی کاهشناپذیر (Irreducible Complexity)
«پیچیدگی کاهشناپذیر» مفهومی در زیستشناسی است که به ساختارهایی اطلاق میشود که برای عملکردشان به حضور همزمان و کامل چند جزء وابستهاند؛ بهگونهای که حذف یا غیبت هرکدام از اجزا باعث ازکارافتادن کامل سیستم میشود. از دیدگاه این نظریه، چنین ساختارهایی نمیتوانند از مسیر انتخاب طبیعی گامبهگام داروینی پدید آمده باشند، زیرا مراحل میانی آنها، بدون عملکرد کامل، و در نتیجه، فاقد مزیت بقا بودهاند.
مایکل بیهی، زیستشناس آمریکایی، نخستینبار در دهه ۱۹۹۰ اصطلاح «پیچیدگی کاهشناپذیر» را در کتاب جعبهی سیاه داروین مطرح کرد. او ادعا میکند که برخی ساختارهای سلولی مانند تاژک باکتری، سیستم انعقاد خون، و موتورهای پروتئینی درونسلولی چنان پیچیدهاند که عملکردشان نیازمند حضور تمام اجزاست. برای مثال، تاژک باکتری شبیه یک موتور چرخان است که اجزایی چون پروانه، میللنگ و یاتاقان دارد و تنها در صورت حضور همهی این اجزا کار میکند. اگر یکی از اجزا حذف شود، کارکرد آن از بین میرود. به باور بیهی، این ساختارها نهتنها تصادفی نیستند، بلکه از مسیر انتخاب طبیعی تدریجی نیز قابلتبیین نیستند. او این ساختارها را شواهدی بر وجود طراحی هوشمند در زیستشناسی میداند.
برخی از مهمترین مثالهایی که به عنوان نمونههایی از پیچیدگی کاهشناپذیر معرفی میشوند، از این قرارند:
- تاژک باکتری: این ساختار محرکهای چرخشی است که برای حرکت باکتریها در محیط آبی ضروری است. عملکرد آن به مجموعهای از پروتئینها وابسته است که غیبت هرکدام از آنها باعث ناتوانی در چرخش میشود.
- سامانهی انعقاد خون: زنجیرهای از واکنشهای آنزیمی است که تنها با توالی دقیق و کامل آن آنزیمها انعقاد صورت میگیرد.
- پلیمرازها و پروتئینهای عملکردی: آنزیمهایی که نقش کلیدی در رونویسی و ترجمهی اطلاعات ژنتیکی دارند، تنها با ساختار سهبعدی دقیق خود قادر به انجام عملکرد زیستی هستند.
- چشم مهرهداران: دستگاه بینایی متشکل از اجزای بههمپیوستهای مانند قرنیه، عدسی، شبکیه و عصب بینایی است که عملکرد هماهنگ آنها برای ایجاد بینایی ضروری است؛ حذف هر جزء، کل سازوکار را از کار میاندازد، و از همین رو، نمونهای از پیچیدگی کاهشناپذیر در سیستمهای زیستی محسوب میشود.
بیهی و برخی دیگر از مدافعان طراحی هوشمند معتقدند که ساختارهای یادشده را نمیتوان با تبیینهای داروینی توضیح داد و پیدایش آنها نیازمند نوعی جهتداری یا هدفمندی در فرآیندهای زیستی است.
با این حال، این نظریه با نقدهای گستردهای از سوی زیستشناسان مواجه شده است:
- ارایهی مسیرهای تکاملی جایگزین: زیستشناسانی مانند کنت میلر استدلال میکنند که برخی ساختارهای پیچیده میتوانند از مسیرهای تکاملی گوناگون پدید آیند. بهطور مثال، سامانهی ترشحی نوع سوم (T3SS) در باکتریها ممکن است نیای سادهتری برای تاژک امروزی باشد.
- ابهام در تعریف کاهشناپذیری: این که چه چیزی دقیقا «کاهشناپذیر» تلقی میشود، به دانش فعلی ما بستگی دارد و ممکن است با پیشرفت علم، اجزای به ظاهر ضروری، نقشهایی جایگزین بیابند.
- عدم آزمونپذیری طراحی هوشمند: طراحی هوشمند، پیشبینی مشخص تجربی ارایه نمیکند و از این رو بسیاری آن را خارج از حوزهی علم تجربی میدانند.
- استفاده از شکافهای دانستهها: برخی منتقدان بر این باورند که تبیین مبتنی بر طراحی، نمونهای از «خدای شکافها» است؛ یعنی به جای ارایهی توضیح علمی، به طراحی متوسل میشود تا خلأهای کنونی دانش را پر کند.
در مجموع، پیچیدگی کاهشناپذیر مفهومی چالشبرانگیز در مرز علم و فلسفه است که پرسشهایی اساسی دربارهی منشا حیات و امکان طراحی آگاهانه را مطرح میکند، اما پذیرش آن به عنوان تبیینی علمی، همچنان مورد مناقشه است.
واژگان مرتبط
طراحی هوشمند – انتخاب طبیعی – داروینیسم – سامانههای مولکولی – تنظیم دقیق – تاژک باکتری – پلیمراز –آگاهی – نظریهی فرگشت – اطلاعات زیستی



