پزشکی که تجربیات نزدیک به مرگ را مطالعه میکند، فردی مذهبی نیستترجمه: مریم درودیان

۱۴ مارس ۲۰۲۱
روزنامهی گاردین[۱] گفتوگویی با بروس گریسون[۲] و کتاب جدیدش با عنوان پس از آن[۳] منتشر کرده است[۴]. او در این گفتوگو دیدگاههایی را مطرح میکند که میتواند در درک بهتر ما از این پدیده مفید باشند.
۱- علوم اعصاب مدرن توضیح روشنی در اختیار ندارد که بتوان با استناد به آن، تجربیات نزدیک به مرگ را رد کرد.
وقتی از گریسون سوال میشود چرا تصمیم گرفت حالا، بعد از این همه سال، کتاب پس از آن را منتشر کند، توضیح میدهد: «باید صبر میکردیم اطلاعات کافی در مورد تجربههای نزدیک به مرگ به دست آوریم تا بتوانیم بفهمیم واقعا چه چیزی در حال وقوع است.» البته منظور گریسون این نیست که حالا میدانیم تجربههای نزدیک به مرگ دقیقا چه هستند، بلکه پیشرفتهای علم به ما این امکان را داده است تا بسیاری از فرضیههای نادرست را کنار بگذاریم. او ادامه میدهد: «چندین فرضیهی زیستشناختی وجود داشتهاند که به لحاظ نظری قابلقبول به نظر میرسیدند اما هیچکدام پابرجا نماندهاند. مثلا، آیا در لحظهی خطر، مواد شیمیایی مولد احساس خوب، مانند اندورفین، در بدن آزاد میشوند و حالت سرخوشی ایجاد میکنند؟ آیا مغز دچار کمبود اکسیژن شده و این امر باعث بروز توهمات میشود؟ آیا نواحی مختلف مغز به طور ناگهانی شروع به فعالیت هماهنگ میکنند و حالتهای عجیبوغریب و تغییر یافته به وجود میآورند؟ هیچکس پاسخ این پرسشها را با اطمینان نمیداند. گریسون میگوید: «ما مدام فکر میکنیم، “خب، حتما همین است.” اما نه، دادهها این را تایید نمیکنند، بعد میگوییم “پس شاید این یکی باشد؟” باز هم نه، دادهها این را هم نشان نمیدهند.»[۵]
هر چند وقت یکبار در متون علمی عامهپسند میخوانیم که محققی علت واقعی (کاملا فیزیکی) تجارب نزدیک به مرگ را شناسایی کرده است. اما در نهایت معلوم میشود که آن محقق صرفا فرضیهی دیگری را مطرح کرده است.
۲- نسبت به مطالعهی تجارب نزدیک به مرگ تعصب زیادی وجود دارد
همانطور که مشاکیس میگوید، «وقتی گریسون دربارهی تحقیقاتش با همکاران صحبت میکند، با واکنشهایی متنوع روبهرو میشود؛ از “عقلت را از دست دادهای؟!” گرفته تا “بگذار تجربهی نزدیک به مرگ خودم را برایت تعریف کنم!”» او در دههی ۱۹۸۰ مقیاس گریسون را به منظور ارزیابی تجربیات نزدیک به مرگ به شیوهای نظاممند ایجاد کرد.
۳- در بسیاری از موارد، تجربیات نزدیک به مرگ زندگی افراد را به طور قابل توجهی دگرگون میکنند
گریسون میگوید: «تاثیر این تجربهها بر زندگی مردم، شگفتانگیزترین کشفی بوده که تا کنون داشتهام.» او ادامه میدهد: «من از راه کمک به مردم در تغییر زندگیشان امرار معاش میکنم، و این کار آسانی نیست اما اینجا با تجربهای روبهرو شدهام که گاهی در عرض چند ثانیه، نگرشها، ارزشها، باورها و رفتار مردم به طرز چشمگیری تغییر میکند. این تغییرات اغلب تا دههها ادامه مییابد.» معمولا فرد تجربهگر علاقهی بیشتری به روابط انسانی پیدا میکند و تمایلش به قدرت، جایگاه اجتماعی و پول کاهش مییابد. از طرف دیگر، این نکته نیز حقیقت دارد که درصد کمی از تجربیات نزدیک به مرگ، تجربیاتی ناراحتکننده هستند. در حالی که بسیاری از افراد ادعا میکنند در چنین تجربههایی احساس سرخوشی داشتهاند، زنی به نام سندی[۶] ادعا میکند که حضوری شیطانی و پلید را احساس کرده است. او که در پی حملهی قلبی به طور موقت جان خود را از دست داده، میگوید: «قلبم به مدت دوازده دقیقه از کار افتاده بود. به من گفتند در آن مدت نه نبض داشتهام، نه فعالیت مغزی.»
سندی ادعا میکند که در طول این دوازده دقیقه، چیزی چنان شوم و هولناک را تجربه کرده که از آن زمان به بعد دیگر هرگز مثل گذشته نبوده است.[۷]
به طور کلی پژوهش در بارهی تجربیات نزدیک به مرگ، حوزهای نسبتا جدید است و تجربیات ناراحتکننده، پدیدههایی نسبتا نادر بهشمار میروند. برآوردها نشان میدهد که این نوع تجربهها تنها بین ۱٪ تا ۱۵٪ از کل موارد را تشکیل میدهند؛ موضوعی که نشان میدهد حتی برای اهداف طبقهبندی هم به تحقیقات بیشتری نیاز است. نکتهی شگفتانگیز این است که حتی تجربیات نزدیک به مرگ ناراحتکننده نیز میتوانند اثرات مثبتی داشته باشند. برای مثال، افرادی که پس از اقدام به خودکشی چنین تجربههایی داشتهاند، به ندرت بار دیگر دست به خودکشی میزنند. یکی از روانشناسان در این زمینه میگوید: «این موضوع کاملا با الگوی رایج در تضاد است؛ چرا که معمولا اقدام قبلی به خودکشی قویترین شاخص برای پیشبینی خودکشی واقعی بهشمار میرود.»
مطالعهی تجربیات نزدیک به مرگ همچنان ادامه دارد. یک گروه از محققان از کانادا و بلژیک در دانشگاههای وسترن انتاریو[۸] و دانشگاه لژ[۹] از روش جدیدی به نام «متنکاوی»[۱۰] استفاده کردهاند که در آن خاطرات افراد تجربهگر بر پایهی الگوهای موجود در واژگانی که برای توصیف تجربههای خود بهکار میبرند، تحلیل میشود.
تجربیات نزدیک به مرگ به طور سنتی با استفاده از پرسشنامههای استاندارد، مانند مقیاس گریسون، بررسی میشوند. این پرسشنامهها مجموعهای از سوالات چندگزینهای را در اختیار تجربهگران قرار میدهد. مشکل این روش آن است که میتواند رویکردی بالقوه جانبدارانه باشد که ممکن است خاطرات را جهتدهی کند.
«ما [با استفاده از متنکاوی] واژگانی را استخراج کردیم که بیشتر بار معنایی مثبت داشتند، مانند «نور» و «سلامتی» و دیدیم که کلماتی مانند «ترس» – هرچند هنوز بخشی از روایت بودند – به مراتب کمتر از واژگان مرتبط با نتایج مثبت تکرار شدهاند.»[۱۱]
یکی از اثرات رایج تجربیات نزدیک به مرگ این است که ترس از مرگ را در فرد از بین میبرد. همانطور که یکی از شرکتکنندگان در پژوهش مشترک کانادا-بلژیک میگوید: «با این که این لحظات برای بسیاری از مردم ترسناکاند… اما لزوما چیز بدی نیستند. در واقع، بسیار عمیق و زیبا هستند.»
منبع:
[۱] The Guardian
[۳] After
[۴] گاردین، ۷ مارس ۲۰۲۱
[۵] الکس مشاکیس، «تجارب نزدیک به مرگ به چه معناست و چرا ما را مجذوب خود میکند؟»، گاردین، ۷ مارس ۲۰۲۱
[۶] Sandi
[۷] شان مارتین، «تجربۀ نزدیک به مرگ: “چنان حضور وحشتناکی را احساس کردم که حتی اکنون نیز مرا وحشت زده میکند»، اکسپرس، ۲۰۲۱
[۸] University of Western Ontario
[۹] Université de Liège
[۱۰] text mining
[۱۱] ژاکلین کربن، «تجربۀ نزدیک به مرگ: مرد لندنی آنچه را که مردن و سپس بازگشت به زندگی معنا میدهد، با شما به اشتراک میگذارد»، گلوبال نیوز (۲۰۲۰)