علم در مورد مرگ چه چیزی می‌تواند به ما بگوید؟
رابرت بیرچارد/ ترجمه: پگاه جمشیدی

۳۰ سپتامبر ۲۰۱۹

در طول زمان و در فرهنگ‌های متفاوت، مردم به واقعه‌ی مرگ به عنوان نقطه‌ی پایان تجربه‌ی زندگی نگریسته‌اند. با این حال، پیشرفت‌ها در علوم احیا[۱]و پزشکی و مراقبت‌های ویژه، مفروضات مربوط به نهایی بودن[۲] پدیده‌ی مرگ را به چالش کشیده است. سام پرنیا [۳]، مدیر بخش مراقبت‌های ویژه و بخش تحقیقات احیای ریوی[۴] و مدیر مراقبت‌های ویژه و پزشکی خواب در مرکز پزشکی لانگون دانشگاه نیویورک[۵]، اخیرا با آکادمی علوم نیویورک[۶] در مورد تحقیقات علمی خود در زمینه‌ی احیا صحبت کرده است. نتیجه‌ی تحقیقات دکتر پرنیا نشان می‌دهد که چه‌گونه مرگ یک امر مطلق[۷] نیست، بلکه نوعی فرایند است و وقتی بیماران مرگ را «تجربه» می‌کنند چه اتفاقی می‌افتد. در ادامه ما به زبان خودش با بینش‌های او که برخاسته از تحقیقاتش است، آشنا می‌شویم.

مرگ چیست؟

مرگ زمانی اتفاق می‌افتد که قلب از تپش باز می‌ایستد. ما این مرگ را بر اساس معیارهای خودمان قلبی ریوی[۸] می‌نامیم و برای بیش از ۹۵ درصد افراد مرگ این‌گونه تعریف می‌شود؛ یعنی تنفس فرد متوقف می‌شود و مغز او خاموش می‌شود. این خاموشی باعث می‌شود تمام فرایندهای حیات متوقف شوند. اخیرا با تولد علم پزشکی مدرن، مراقبت‌های ویژه و توانایی تپش مصنوعی قلب افراد، پزشکانی مانند من می‌توانند ضربان قلب بیمار را برای مدت زمانی طولانی‌تر در حال تپیدن نگه دارند.

افراد ممکن است دچار آسیب مغزی غیرقابل برگشت[۹] و مرگ مغزی[۱۰] شده باشند، این وقایع منجر به وضعیتی می‌شود که می‌گوییم مغز مرده است، گرچه قلب فرد هنوز در حال تپیدن است. بنابراین، از نظر قانونی، بر اساس مرگ مغزی غیرقابل برگشت یا مرگ بر اساس معیارهای مرگ مغزی، شخص مرده اعلام می‌شود. این موارد در بخش کوچکی از مواردی که افراد مرده اعلام می‌شوند اتفاق می‌افتد.

طی هزاران سال، مرگ به عنوان رویدادی غیرقابل برگشت در نظر گرفته می‌شد و هیچ چیز نمی‌توانست حیات را به شخص بازگرداند. در طول دهه‌ی گذشته، ما دریافته‌ایم که تنها پس از مرگ یک فرد است که سلول‌های داخل بدن او، از جمله مغز او، روند مرگ خود را آغاز می‌کنند. قبلا تصور می‌کردیم پنج یا ده دقیقه طول می‌کشد تا سلول‌های مغزی به دلیل کمبود اکسیژن بمیرند اما اکنون می‌دانیم این طرز تفکر اشتباه است. اگر نگوییم روزها، اما شما ساعت‌ها طول می‌کشد تا مغز و سایر اندام‌های بدن‌تان پس از مرگ به طور غیر قابل برگشتی مختل[۱۱] شوند. این در واقع فرصتی است برای بازگرداندن اکسیژن و جریان خون به اندام‌ها پس از توقف قلب فرد، اما این تلاش به طور متناقضی منجر به تسریع مرگ سلولی[۱۲] می‌شود. این روند تسریع کننده‌ی آسیب ثانویه[۱۳] همان چیزی است که اکنون در پزشکی باید با آن مبارزه کنیم.

چرا اصطلاح تجربهی «نزدیک به مرگ»[۱۴] دقیق نیست؟

مشکل این اصطلاح این است که با آن‌چه مردم واقعا تجربه می‌کنند، ناسازگار است. این اصطلاح تعریف‌نشده و نامشخص است. اگر بگویم «هواپیما نزدیک بود تصادف کند» به چه معنا است؟ آیا به این معنا است که هواپیمای دیگری از فاصله‌ی یک اینچی این هواپیما عبور کرده یا از فاصله‌ی یک مایلی آن؟ این اصطلاح بد تعریف شده است و این واقعیت را در نظر نمی‌گیرد که بسیاری از افراد از نظر بیولوژیکی مرده‌اند و سپس از مرگ بازگشته‌اند.[۱۵]

تجربهی مرگ[۱۶]چیست؟

من اسمش را «تجربه‌ی مرگ» می‌گذارم چون این همان چیزی است که هست. آدم‌ها تجربه‌ی‌ شناختی منحصر به فردی را در ارتباط با مرگ گزارش می‌دهند. این تجربه ممکن است تصوری از دیدن بدن خود و تلاش پزشکان و پرستاران برای احیای آن‌ها باشد، گرچه هنگام این مشاهده احساس آرامش زیادی داشته باشند. برخی گزارش می‌دهند که متوجه شده‌اند ممکن است واقعا مرده باشند.

تجربه‌گران سپس درک یا احساس‌شان را تا وضعیت کشیده شدن به سمت نوعی مقصد گسترش می‌دهند. در طول این تجربه، آن‌ها زندگی خود را از بدو تولد تا زمان مرگ مرور می‌کنند و جالب این‌که این مرور بر اساس انسانیت[۱۷] آن‌ها است. آ‌ن‌ها زندگی خود را بر اساس آن‌چه مردم برای آن تلاش می‌کنند، مانند شغل، ترفیع یا تعطیلات شگفت‌انگیزشان، مرور نمی‌کنند، بلکه دیدگاه‌شان بر انسانیت آن‌ها متمرکز است. در واقع این تجربه‌گران متوجه حوادثی می‌شوند که در آن‌ها یا بدون وقار به شکلی نامناسب نسبت به دیگران رفتار کرده‌اند، یا برعکس، رفتاری انسانی و همراه با مهربانی داشته‌اند.

تجربه‌گران، این لحظات را بار دیگر تجربه و بار دیگر زندگی می‌کنند. آن‌چه در این میان جذاب است، و به نوعی مرا غافل‌گیر می‌کند، چون واقعا نمی‌توانم آن را توضیح دهم، این است که آن‌ها این تجربیات را از دیدگاه شخص دیگر توصیف می‌کنند.

اگر درد ایجاد کنند، همان دردی را تجربه می‌کنند که دیگران احساس می‌کردند، حتی اگر در آن زمان متوجه آن نبوده باشند. آن‌ها در واقع خودشان را قضاوت می کنند و ناگهان درمی‌یابند چرا کارهای‌شان خوب یا بد بوده است. بسیاری ادعا می‌کنند در این تجربه‌ها پیامد اعمال‌شان را می‌بینند.

چهگونه مطالعات مربوط به ایست قلبی به استدلال در مورد ماهیت هوشیاری[۱۸] کمک میکند؟

به طور کلاسیک، محققان پیشنهاد کرده‌اند که ذهن یا هوشیاری -خود ما[۱۹]– از فعالیت سازمان یافته‌ی مغز تولید[۲۰] می‌شود. با این حال، هیچ‌کس تا به حال نتوانسته است نشان دهد که چه‌گونه سلول‌های مغزی که پروتیین‌ها را تولید می‌کنند، می‌توانند چیزی بسیار متفاوت، مانند افکار یا هوشیاری، تولید کنند. نکته‌ی جالب توجه این است که هرگز مکانیزم بیولوژیکی قابل قبولی برای توضیح این موضوع ارایه نشده است.

اخیرا برخی پژوهش‌گران این پرسش را طرح می‌کنند که ذهن، هوشیاری یا روان، یعنی چیزی که ما را می‌سازد، ممکن است محصول مغز نباشد. به عقیده‌ی آن‌ها، مغز ممکن است بیش‌تر شبیه یک واسطه باشد. این ایده کاملا جدید نیست. آن‌ها استدلال می‌کنند که ما هیچ شواهدی نداریم که نشان دهد چه‌گونه سلول‌های مغزی یا اتصالات سلول‌های مغز می‌توانند افکار، ذهن یا هوشیاری ما را تولید کنند.

این واقعیت که به نظر می‌رسد افراد، حتی زمانی که مغزشان به شدت ناکارآمد یا حتی بدون عملکرد[۲۱] است، با داشتن ساختار حافظه و فرایندهای فکری شفاف، هوشیاری کامل دارند، گیج‌کننده و متناقض است.

من موافقم که این وضعیت این احتمال را افزایش می‌دهد که چیزی که ما آن را ذهن یا هوشیاری می‌نامیم، ممکن است محصول مغز نباشد. مطمئنا این امکان وجود دارد که شاید لایه‌ی دیگری از واقعیت وجود داشته باشد که ما هنوز آن را کشف نکرده‌ایم؛ لایه‌ای که اساسا فراتر از آن چیزی است که ما از مغز می‌دانیم و واقعیت ما را تعیین می‌کند. بنابراین، معتقدم که ممکن است هوشیاری پدیده‌ی علمی هنوز کشف نشده‌ای باشد که ممکن است لزوما از طریق فعالیت عصب‌ها در مغز ایجاد نشود.

منبع:

https://www.nyas.org/news-articles/academy-news/is-there-life-after-death/

 

[۱] . resuscitation

[۲] . finality

[۳] . Sam Parnia

[۴] Director of the Critical Care & Resuscitation Research Division of Pulmonary

[۵] Critical Care & Sleep Medicine at New York University Langone Medical Center

[۶] New York Academy of Sciences

[۷] . absolute

[۸] . cardiopulmonary

[۹]. irreversible brain damage

[۱۰] . Brain death

[۱۱]. damaged

[۱۲]. cell death

[۱۳]. Secondary injury

[۱۴]. near-death

[۱۵]. died and returned

[۱۶]. death experience

[۱۷]. humanity

[۱۸]. nature of consciousness

[۱۹]. our self

[۲۰]. produced

[۲۱]. dysfunctional or even nonfunctional

مطالب مرتبط

یک دیدگاه

  1. سلام مرگ از نا شناخته های هستی ست که هر کس از ان برداشتی متفاوت دارد به نظر من مرگ با هبوت ادم از اسمان به زمین یک رابطه نزدیک دارد وان هم اینکه ادم از مکانی میخواست به مکانی وارد شود که اصلا از ان اطلاع کافی نداشت واین یک دلهره برایش به بار اورد که زمین کجا جایست چگونه و مرگ هم برای ما و تمام فلاسفه همین معنا را دارد که مرگ و جایکاه بعد روح کجاست ؟ اما کتاب الهی ما موشکفانه بیان کرده اما تفاسیر که ما از قران شریف داریم کامل نیست واین تفاسیر در پردهای ابهام دارد تفاسیر الهی و خالص که ان تفاسیر در دست صاحب الزمان عجاللهشریف میباشد اما انچه دیدگاه در رابطه با مرگ است یک نوع برداشت از مرگ است مرگ جسم پایان نبات است مثل تمام موجودات اما روح که منبع عقلانیت انسان است نیز خواهد از بین رفت ؟یا در حصر (برزخ) نگهداری میشود این روح دارای توانایی درک رخ دادهای اطراف رادارد یا خیر ؟ و هزاران سوال که مطلق ائمه اطهار است جوابشان وایشان فقط پاسخ گو هستن وبس انچه من میگویم و دیگران در هر مدرک تحصیلی که هستن بر گرفته از تصورات و کمی چاشنی مطالعه است که لاجرم برای شناخت کلمه کسترده مرگ و خدا کافی نیست من یک بیت از اخ شعرهایم برایتان مینویسم بیاو جواب درد مندیهایم رابده زحکمتهای که در عقل نگنجانده پس عقل توانای پرواز به ماورا را ندارد فقط در صورتی که تربیت شده باشد به دست حضرت دوست که در حیطه انسانها ی خاص ست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا