کیهان شناسی کوانتوم و اصل انسانیجان پوکینگهورن/ ترجمه: ثنا ارشدی
جان پوکینگهورن (-۱۹۳۰)، فیزیکدان نظری و الهیدان انگلیسی است. او در سال ۱۹۵۵ دکتری خود را در فیزیک دریافت کرد و از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ استاد ریاضی فیزیک دانشگاه کمبریج بود. در سال ۱۹۷۹ کرسی دانشگاه را در سودای روحانیت انگلیکان ترک کرد و در سال ۱۹۸۲ کشیش انگلیکان شد. از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۶ به عنوان رییس کالج کویین در کمبریج خدمت کرد. او آثار زیادی در زمینهی فیزیک و رابطهی علم و دین نوشته است. پولکینگهورن سال ۱۹۹۷ به مقام شوالیه رسید و در سال ۲۰۰۲ برندهی جایزه بنیاد تمپلتون شد.
«اگر ساختار فیزیکی جهان نهایتا قابلیت این را داشته باشد که به زندگی کربنی تکامل ببخشد، پس نظم قوانین طبیعت اجتناب ناپذیرخواهد بود.»
این عبارت، بینش غیرمنتظرهای بود که نخستین بار دانشمندان اوایل دههی ۷۰ میلادی آن را مطرح کردند و دربارهی اهمیت احتمالی ماورا علمی آن، گفتوگوهای بسیاری وجود داشته است[۱]. اما جان لزلی[۲] با مطرح کردن موضوعی که در ادامه گفته خواهد شد، به نتیجهی عاقلانهای رسید؛ موضوعی که او مطرح کرد این بود که تصادفات چشمگیری وجود دارند که به دنبال ساختارهایی از توضیحات تکمیلی هستند و ویژگی آنها بهگونهای است که میتوانند دو ساختار منطقی متفاوت را به دنبال داشته باشد؛ یا جهانهای متعددِ گوناگونی وجود دارند که هر یک از آنها شامل مجموعهای از قوانین طبیعی و شرایط متفاوت است و ما، تنها براساس تصادف، در آن جهانی زندگی میکنیم که در حقیقیت تکامل ما در آن امری ممکن بوده است و یا تنها یک جهان وجود دارد که موهبت آن با استعداد نهانی بارآوری که دارد، نمونهای از مشیت یگانه خالق آن است که آن را به منصهی ظهور رسانده است.
اگر این تحلیل قابل پذیرش باشد -که من معتقدم احتمالا اینچنین است- آنهایی که خواستار اجتناب از استنتاجات دینی هستند، باید توجیهات مربوط به تکثر جهانها را انتخاب کنند و اگر آنها توان این را داشتند که به دلیلهای بیشتری برای اعتقاد به مجموعهی عظیمِ متشکل از سایر جهانها استناد کنند، ادعایشان قوت و نیروی تازهای میگرفت؛ در غیر اینصورت، این باور صرفا نشانهای از ترفندی از روی بداهت و بیاندیشگی برای نیت ضددینیشان خواهد بود. بنابراین، یزدانگرایان توان این را دارند که برای باور به خدای یگانه استدلالهای دیگری مطرح کنند؛ استدلالهایی مانند وجود نظم کیهانی و مستندات تجربیات مذهبی.
یکی از حرکتها و جنبشهایی که در این راستا وجود دارد، ناشی از درکی است که باور دارد آن دسته از نیروهای طبیعت که ما امروزه شاهد آن هستیم، ممکن است نتیجهی تجزیهکردن توازنهای بالا، بهطور خودانگیخته، باشد که بسیاری معتقدند این امر تاثیرگرفته از نظریهی «وحدت بزرگ»[۳] است که بر لحظات فعال آغازین تاریخ کیهان تاثیر داشته است. لزوم تجزیه و شکست توازنها فرم جهانی جز به جز و عینیای نداشته است اما ممکن است قلمروهای کیهانی متفاوتی وجود داشته باشند که در آنها به روابطی متفاوت میان نیروهای موثر در انرژیهای پایینتر قوت بخشیده و باعث طغیان آنها شده باشد. بسیاری از بحثهای انسانی وابسته به ناگزیریها و محدودیتهای محکمی است که احتمالا با این روابط متقاعدکننده است؛ محدودیتها و ناگزیریهایی مانند نیروی درونی جاذبه و الکترومغناطیسم. البته این امر احتمالی برای تکامل تدریجی زندگی کربنمحور است و براساس این دیدگاه، ما در قلمرویی -که بهطور وسیعی با روند افزایش انسانی گسترش یافته- زندگی میکنیم که در آن همه چیز براساس تصادف «درست» از آب درآمده است.
در واقع این استدلال، که حتی ممکن است درست هم باشد، تنها اندکی، موشکافی انسانی را آرام میکند. اما همچنان اینکه نظریهی آغازین وحدت بزرگ، ساختار درستی داشته، به دو علت اجتنابناپذیر است؛ یکی به خاطر تجزیهشدن به نیروهایی که ما امروزه شاهد آن هستیم و یکی به خاطر تولید دورانی تورمزا در اوایل سرگذشت انسانی. علاوه بر این، قوانین مکانیک کوانتوم که با نگرش انسانشناختی برای ایجاد تعادل میان پایداری و گستردگی حتمی هستند -اما به هیچ وجه از لحاظ عقلانی واجب نیستند- باید به روش مفروض مورد برسی قرار گیرند. بخش زیادی از قوانین مکانیک کوانتوم باقی میماند که بهطور چشمگیری دربارهی دنیای مادیای که در آن زندگی میکنیم و دنیایی که امکان این را که خانهی ما باشد، فراهم کرده، استثنایی است.
بنابراین، آیا ممکن است توجه به این امر که کیهانشناسی کوانتوم ممکن است اذهان را نسبت به باور به وجود تنوعی گسترده از جهانهای گوناگون تحریک کند،کمک بیشتری به خداناباوران بکند، حائز اهمیت باشد؟ با وجود این، به نظر میآید صحبت این نظریهپردازان بیباک پر از ارجاعات به فوران جهانها از خلا کوانتوم طی روندِ گسترش رو به افزایشِ نوسانات کوچک باشد. جزییات آن، بسته به نظریهپردازی که آن را روایت میکند، متفاوت است و در صورت عدم نظریهی محکم جاذبهی کوانتومی، تمامی نظریهپردازیهای اینچنینی فرضی و تا حد زیادی غیرحتمی است. با این حال، در مجموع احتمال این که چیزی شبیه به این سناریوهای فرضی، تنها پیشامدی فیزیکی باشد، غیرقابل باور نیست.
اولین توضیح مطرح شده این است که تا پیش از این هر بحثی دربارهی کیهانشناسی کوانتوم با در نظرگرفتن وجود مکانیک کوانتوم و جاذبه، صرفا برداشتی از ابهامات و نامعلومیها بوده است؛ هر دوی اینها به لحاظ انسانی اجتنابناپذیرند اما اینها از لحاظ منطقی، به هیچ وجه ویژگیهای تمامی جهانهای محتمل نیستند. بنابراین، حتی پیش از این که بحثی سر بگیرد، بخش عمدهای از اهمیت انسانی مورد تایید و قبول واقع شده است. دوم این که طرحهای مطرح شده از آن رو که خلا کوانتوم خود، نهاد فعال و ساختاریافتهای است، ممکن هستند و سرشت آنها مستلزم جزییات عرصههای کوانتومی که نوسانات آن آشفتگیهای وابسته به دوران پیشین را تشکیل میدهد، است. به بیان دیگر، موردی که پیش از این، درآن اختیار قلمرو کیهانی مورد برسی قرار گرفت، دقیقا مشابه نظریهی وحدت بزرگ، باید بهعنوان بخشی از مفروضات تبیین در نظر گرفته شود. به عقیدهی من، زمانیکه رویدادهای انسانی مطرحاند، کیهانشناسی کوانتومیای که منصفانه ارزیابی شده باشد و درون محدودههای صریح و کوبندهی -اما نه تماما غیرموجه- گمانهزنیهای علمی باشد صرفا مقدار اندکی ما را فراتر از «ایدههای بهتر حمایتشده»ی قلمروهای کیهانی میبرد.
درخواست کیهانشناسی کوانتوم برای اجتناب از برنامهی یزدانگرایانه در مباحثات انسانی، اغلب اینگونه به نظر آمده که متکی به استفادهی نا به جای آگاهانه یا ناآگاهانه از زبان باشد. «جهانهای متعدد» عبارتی محرک است اما دامنهی استفادهی سنجیدهی علمی آن تا جایی که مجوزی برای ایدهی تنوع سهلالوصولِ تحققپذیر در چهارچوب فرمهای قانون فیزیکی (سایر نظریههای وحدت بزرگ) باشد، پیش نمیرود. بهخصوص که این موضوع دربارهی نظریهی کوانتوم جهانهای متعدد درست است. بنابراین، حتی اگر این تعبیر از مکانیکهای کوانتوم، درست میبود (که من معتقدم این چنین نیست)، صرفا گمانی از وجود جهانهای موازی که در آن جهانها خروجیهای متفاوتی از رخدادهای سنجش کوانتوم وجود دارد، است؛ نه قوانین متفاوت بنیادین از طبیعت.
گمانهزنیهایی که فراتر از این محدودیتها پیش برود، حتی اگر کاملا فراعلمی باشند، باید بهروشنی شناسایی شوند؛ این کار باید فراتر از آنچه دانش و حدس و گمانهای علمی توان حمایت از آن را دارند، پیش برود. مثالی از این دست، ابراز عقیدهی لی اسمولین[۴] است که میگوید سیاهچالهها جهانهای جدیدی از درون خودشان تولید می کنند؛ جهانهایی که قوانین آنها میزان بسیار کمی با قوانین جهانِ مولدشان متفاوت است. این تلاشی مبتکرانه برای به کار بستن توضیح داروینیستی، در رابطه با مسئلهی تصادفات انسانی است. طبیعتا هیچ انگیزهی خالص علمیای برای درک اینکه در اینصورت قوانین طبیعت تابع واریانسهای[۵] کوچکی خواهند بود، در کار نیست. این فرضی بداهه است و تنها برای این که همانند انگاریای مغرضانه با ژنتیک ایجاد کند، مطرح شده است. همچنین براساس گفتهی برخی، میان آن ویژگیها و ویژگیهای انسانی، رابطهای وجود دارد که پر کردن جهان از سیاهچالهها بدون آن رابطه غیرممکن است. بنابراین، ایده این است که چون سیاهچالهها خودشان «نسل بعدیِ» جهانها را از دل خود تولید میکنند، نوعی رقابت تکاملیِ فراکیهانی وجود دارد که طی آن قدرت برترِ بازتولید جهانهای سرشار از سیاهچاله، باعث میشود آنها برای این کشاکش، مناسبترین و هماهنگترین باشند. بنابراین، با احتمالی شگفتآور در همان زمان، احتمال تولید جهانهای انسانی افزایش یافته است. در واقع شبهه و نامعلومیِ علمی قابل توجهی دربارهی ادعای همبستگی بین آن ویژگیهایی که تولید سیاهچاله ها را پیش میبرند با میزانسازی دقیق وجود دارد که برای زندگی کربنمحور ضروری است -که اگر درست باشد، نسبتا تصادفی قابل توجه است-.
در رابطه با تدابیر متافیزیکی اینچنینی موج بهخصوصی از ناچاری وجود دارد که میگوید قدرت انتخاب مخلوق، حس کمتری از فشار و حمایت تضمینی بهتری نسبت به این ناگزیری دارد. این، مجادلهی کوبندهای را دربارهی خداباوری پایهگذاری نمیکند؛ بلکه باید آن احتمال را در دستورکار هر پرسشگر جدیای دربارهی چنین مسایلی قرار دهد.
خدافراگیردانی[۶]
یزدانگرایی کلاسیک، یعنی آن نوع از خداباوری که با سنتی عظیم مرتبط است و از آگوستین[۷] جریان یافت و تا توماس آکوییناس[۸]، اصلاحطلبان[۹] و طرفداران آنها ادامه یافت؛ با دفاع همیشگی از عدالت الهی که در مقابل اعمال مخلوقات خدشهناپذیر است، تاثیر بهسزایی بر برتری الهی گذاشت. به هر حال هر قدر این گفته قابل احترام باشد، سازگاری خدای غیرصمیمی و جداافتادهی آن با باور کلیدی مسیحیت که معتقد است «خدا عشق است»[۱۰] به این سادگی نیست. با وجود این، به نظر میآمد قرنها تنها گزینهی جایگزین همهخدایی[۱۱] بود. همهخدایی یعنی یکیدانستن خالق و مخلوق که به لحاظ اعتقادی غیرقابل پذیرش است. مشکل این گزینه این است که تمام تاکید آن بر حلول و حضور مطلق الهی در مخلوق است و با واقعیت فراطبیعیای که روبهروی عالم دینی است و خدا را بسیار نزدیک با پیشینهی جهان قرار میدهد تا دلیل الهی موجهای از امید و سرچشمهای از قضاوت فراتر از روند آشکارکنندهی مخلوقانه باشد، به مقابله میپردازد.
منبع:
Faith, Science & Understanding, John Polkinghorne, Yale University Press, 2000, 85-89
[۱] J. D. Barrow and F. J. Tipler, The Anthropic Cosmological Principle. Oxford University Press, 1986; J. Leslie, Universes (Routledge, 1989).
[۲] John Leslie
[۳] Grand Unified Theory (GUT) وحدت بزرگ به هر کدام از نظریهها یا مدلهایی میگویند که پیشبینی آنها این است که در انرژیهای بسیار بالا نیروهای الکترومغناطیسی، انرژی هستهای ضعیف و انرژی هستهای قوی، ناشی از یک میدان نیروی واحد بودهاند.
[۴] L. Smolin, The Life of the Cosmos .Weidenfeld and Nicholson. 1997
[۵] واریانس یا وردایی نوعی سنجش پراکندگی است که نشان میدهد چهگونه یکسری داده حول میانگین پخش میشوند.
[۶] Panentheism
[۷] Augustine
[۸] Aquinas
[۹] Reformers
[۱۰] John 4:8
[۱۱] وحدت وجود