چه‌گونه با داروینیسم عشق را ویران کنیم
ترجمه: امیرحسین لطیفی

 evolutionnews.org

۱۱ ژانویه ۲۰۲۱

 

داروین با ارایه‌ی دیدگاه جدید زیست‌شناسیِ مبتنی بر تصادف، همه چیز، از جمله گران‌بهاترین ارزش‌های انسان، را بی‌ارزش کرد. یکی از این ارزش‌ها عشق است؛ نه صرفا جذابیت جنسی یا تمایلات موجودات برای تشکیل گروه‌ها بلکه عشق واقعی ذهنی قلبی، عشقی که برخی انسان‌ها را وا می‌دارد تا برای دیگران بمیرند. تکامل‌گرایان برای این که مانند شخصیت‌ بدهای داستان به نظر نیایند، به جای کلمه‌ی عشق از واژه‌ی نوع‌دوستی[۱] استفاده می‌کنند چون احتمالا مقاله‌های‌شان در خصوص «تکامل عشق» کارایی چندانی ندارند اما وقتی از «تکامل نوع‌دوستی» سخن می‌گویند، خوانندگانی که برای درک معنی‌اش محتاج لغت‌نامه می‌‌شوند احتمالا می‌توانند بدون برافروخته‌شدن اجازه دهند تا داروینیست‌ها انسان را با کپک مخاطی مقایسه کنند.

تکامل‌گرایان نوع‌دوستی را این گونه تعریف می‌کنند: «رفتاری از جانب جانوران که ممکن است به ضرر خودش باشد اما به سود همنوعانش است.» مثال‌های متعددی از این دست وجود دارد: جهش‌های غزال‌های آفریقایی برای این که حضور گله‌ی شیرها را هشدار بدهند، کلاغ‌های ناظر که رفیق‌های هم‌گله‌شان را که روی زمین در حال غذا خوردند هستند صدا می‌زنند، مورچه‌هایی که به هم دیگر می‌چسبند و پلی می‌سازند و بدین ترتیب مورچه‌های دیگر از روی آن‌ها می‌خزند تا شکاف را از بین ببرند. هرکدام از این افراد با این رفتارها خودشان را به خطر می‌اندازند. موارد افراطی این رفتارها را در مورچه‌ها و زنبورهای عسل می‌بینیم که افراد توانایی تولید مثل خود را فدا می‌کنند و تا حد مرگ برای خیر کولونی (یا در مورد زنبورها، کندو) کار می‌کنند. چنین افرادی قادر نیستند ژن‌های خود را منتقل کنند؛ رویدادی که به نظر می‌رسد معضلی برای داروینیسم باشد.

رویکردهای میراثی و استثناگرایی انسانی

داروینیست‌ها با مطرح کردن انتخاب گروهی یا انتخاب خویشاوندی (تصور می‌کنند) گامی در راستای توضیح چنین چیزهایی برداشته‌اند. از ویلیام د. همیلتون[۲] به عنوان بنیان‌گذار این رویکرد نام برده می‌شود. جبرگرایان ادعا می‌کنند اگر افراد با فدا کردن خودشان خیر گروه‌ را تامین کنند، ژن‌های آن‌ها می‌توانند به ارث برسند و قادر خواهند بود تا ژن‌های ایثارگری و نوع‌دوستی را هم به عنوان یک گروه منتقل کنند.

آن‌چه برای داروینیست‌ها همچنان مشکل‌زا می‌ماند این است که قربانی کردن خود از روی عشق در انسان‌ها هم نمود پیدا می‌کند. آن‌ها برای خیر رساندن به افراد غیرخویشاوندی که در آن سر جهان حضور دارند، پول ارسال می‌کنند. سربازهایی بوده‌اند که خودشان را روی نارنجک انداخته‌اند تا همرزمان غیرخویشاوندشان را نجات دهند. حتی رفتارهای انسانی‌ای که احتمالا در دسته‌ی «انتخاب خویشاوندی» قرار می‌گیرند، مانند والدینی که می‌میرند تا جان کودک خود را نجات دهند یا خاله، عمو، پدربزرگ-مادربزرگی که از سن تولید مثل‌شان گذشته است و مسئولیت بزرگ‌کردن فرد جوانی را بر عهده می‌گیرند –و کارشان هم بسیار منطقی به نظر می‌رسد- در واقع عشق و مراقبت اصیلی را به نمایش گذاشته‌اند. کاری که تبیین‌های ماتریالیستی‌ای مانند رفتارگرایی یا جبرگرایی ژنتیکی را به سکوت وا می‌دارد. به همه‌ی افرادی که در خط مقدم پاندومی کرونا فعالیت می‌کنند یا آتش‌نشان‌ها و افسران پلیسی که به ندای وظیفه پاسخ می‌دهند تا جان افرادی را که نمی‌شناسند نجات دهند، بیندیشید.

مواردی از این دست که منحصر به انسان‌ها هستند، باعث نمی‌شوند که دانشمندان از داروینیزه کردن آن‌ها دست بکشند. آن‌ها تلاش می‌کنند تا با انواع «انتخاب» که کاری هم با انتخاب‌های ذهنی موجودات متفکری چون انسان ندارند، برای این رفتارها توجیه بیاورند. برای آن‌ها منطقی و اخلاقی بودن توهماتی هستند که می‌توان آن‌ها را به گرایش‌های ژنتیکی تقلیل داد. (جالب این است که آن‌ها هرگز تقلیل‌گرایی‌شان را بر تفکر خودشان اعمال نمی‌کنند، چون در این صورت هر نظریه‌ی «فرگشتی نوع‌دوستانه» برای یک رفتار نادر زیستی که ژن‌های خودخواه آن را هدایت می‌کنند، علی‌رغم خشم و هیاهوهایی که دارد، بر چیزی دلالت نمی‌کند و به خودی خود از بین می‌رود.)

آخرین شایعه

فرگشت نوع‌دوستی با استفاده از مدل‌های طبقه‌بندی غیرتصادفی از جمله انتخاب خویشاوندی به دفعات مورد مطالعه قرار گرفته است. در مدل‌های انتخاب خویشاوندی تحت مفروضاتی مشخص از جمله هزینه‌ها و منافع اضافی، قانون همیلتون معیار دخیل بودن نوع‌دوستی در یک جمعیت، است. انحراف از قانون همیلتون زمانی اتفاق می‌افتد که انتقال عمودی، مولفه‌های ژنتیکی و فرهنگی داشته باشد یا زمانی که هزینه‌ها و منافع به‌گونه‌ای تجمعی با هم ترکیب شوند. در این‌جا ما انتقال فرهنگی و گذار ژنتیکی عمودی و مورب را تحت مفروضات اضافی یا افزودنی در چهار مدل می‌گنجانیم. (دو فرم نوع‌دوستی والد و فرزند، نوع دوستی خواهر-برادری و نوع دوستی میان زادگان متشابه).

وقتی احتمال این که فرد یک متغیر فرهنگی رایج‌تر را کسب کند به مراتب بیش‌تر باشد، انتقال مورب سازش‌کارانه می‌شود و برعکس، اگر احتمال گزینش متغیرهای فرهنگی رایج‌تر کم‌تر باشد، انتقال پادسازش‌کارانه خواهد بود. مشارکت انتقال مورب سازش‌کارانه و پادسازش‌کارانه می‌تواند آستانه‌ی مداخله‌ی نوع‌دوستی نسبی در قانون همیلتون را کاهش یا افزایش دهد. آستانه‌ی مداخله‌ی نوع‌دوستی با پادسازش‌کاری کم‌تر از سازش‌کاری است و مولفه‌های سازگاری تجمعی کم‌تر یا مساوی مولفه‌های ضربی است. نفوذ «الل»[۳]ی که اولویت نوع‌دوستی را افزایش می‌دهد به انتقال فنوتیپی[۴] مورب بستگی ندارد و در مورد نوع‌دوستی خواهر-برادری، آستانه‌ی نفوذ این الل می‌تواند در مورد شایستگیِ مضربی بیش‌تر از شایستگیِ افزایشی باشد.

خوانندگان پرحوصله که می‌توانند این اصطلاح را تجزیه کنند، جبرگرایی زیر بنایی آن را درک خواهند کرد. یک «الل» برای نوع‌دوستی (یک رفتار ژنتیکی نادر) وجود دارد که ممکن است، بسته به مفروضات مربوط به نسبت و زاویه‌ی انتقال، به ژنوم یک جمعیت نفوذ کند. «تهاجم نوع‌دوستی» برای یک مفهوم سرگیجه‌آور چه‌طور است؟ به یاد بیاورید که از نظر ماتریالیست‌های علمی، انسان‌ها هم مانند مورچه‌ها صرفا جمعیتی از موجودات هستند. آن سرباز روی نارنجک باید احتمالا مورد تهاجم الل نوع‌دوستی‌ای قرار گرفته باشد که در جمعیت او کمین کرده بود. بدین ترتیب بود که داروینیسم عشق را ویران کرد.

تقلیلگراییای از نوع دیگر

فرگشت ژنتیکی نوع‌دوستی (برای مثال رفتاری که از شبکه‌ای از رفتارهای کاهنده‌ی شانس بقا یا تولید مثل یک عامل برای سود رساندن به یک فرد گیرنده منجر می‌شود) در ابتدا موجب حیرت و سرگشتگی زیست‌شاسان شد زیرا در جهان داروینی بسیار متناقض به نظر می‌رسید. بیش از نیم قرن پیش ویلیام همیلتون توضیح داده بود که وقتی افراد دارای تعامل از نظر ژنتیکی به همدیگر مرتبط‌اند، الل‌های نوع دوستی می‌توانند با انتخاب گزینش شوند زیرا این الل‌ها را افرادی حمل می‌کنند که تعامل‌شان با افراد دیگری که آن‌ها هم این الل‌ها را حمل می‌کنند، محتمل‌تر است تا تعامل با افراد تصادفی در جمعیت («انتخاب خویشاوندی»). در دهه‌های اخیر، مسیرهای فرضی جایگزین متعددی برای نوع‌دوستی منتشر شده که به بحث و جدل‌ها پیرامون تبیین فرگشت نوع‌دوستی منجر شده است. در این‌جا ما به مرور سیستماتیک ۲۰۰ مقاله از تاثیرگذارترین مقالات منتشر شده در مورد فرگشت نوع‌دوستی پرداختیم و ۴۳ مدل فرگشت را شناسایی کردیم که در آن‌ها نوع‌دوستی فرگشت یافته بود و نویسندگان فرگشت نوع‌دوستی را به مسیری غیر از انتخاب خویشاوندی نسبت می‌دادند یا نقش نسبت را انکار می‌کردند. یک تحلیل از این مدل‌ها آشکار کرد که در بسیاری از موارد مفروضات چرخه‌ی حیات در بردارنده‌ی تولید مثل محلی و میان‌کنش‌های محلی است، بنابراین باعث می‌شوند تا افرادی که با هم میان‌کنش دارند از نظر ژنتیکی به هم مرتبط باشند. بنابراین، برخلاف ادعاهای نویسنده، نسبت‌های همیلتون فرگشت مدل‌های‌شان را به سمت نوع دوستی هدایت می‌کنند. این حقیقت که چندین دهه تحقیقات فرگشت به نوع‌دوستی به طور ناآگاهانه و سیستماتیک به اکتشاف مکانیسم مشابهی منتج شده است گواهی است بر اهمیت بنیادین رابطه‌مندی مثبت بین فاعل و گیرنده برای توضیح فرگشت نوع‌دوستی.

فرگشتگرایان در حال باخت، خدا را شکر

اگر افراد دارای تعامل از نظر ژنتیکی به هم مرتبط نباشند دیگر هیچ مدل فرگشتی‌ای باقی نمی‌ماند که بتواند عشق خود قربانی‌کننده‌‌ی انسان را توجیه کند. مسخره است اگر فکر کنیم آن مسافرانی از کشتی تایتانیک که صندلی‌های‌ قایق نجات خود را به دیگران دادند تا آن‌ها زنده بمانند به خاطر یک جهش تصادفی سودمند برای ایثار و قربانی‌‌کردن خود این کار را کردند. آن‌ها مردند! آن‌ها هیچ شانسی نداشتند که آن «الل» نوع‌دوستی را انتقال بدهند. در حقیقت از دنیای داروینی که تنها زمانی برای سازش ارزش قایل می‌شود که ژن‌های خودخواهی غالب باشند، بیش‌تر انتظار می‌رود. اما در کل چه نوع جهش ژنتیکی‌ای می‌تواند نوع‌دوستی را تولید کند؟ این جهش در کجای ژنوم انسان قرار دارد؟ این فرض فرضی واقعی نیست بلکه افسانه‌ای است که از تخیلات ماتریالیست‌ها تراوش کرده است.

اگر ژنی برای عشق وجود داشت، هیچ کس نمی‌توانست به دینی روی بیاورد که رحم و ایثار را ارزشمند می‌شمارد. هیچ کس متقاعد نمی‌شد که راهش را به سوی خوبی تغییر دهد و انسان‌ها عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی بی‌‌پناه ژن‌های‌شان می‌شدند. داستان‌هایی که در مورد «فرگشت نوع‌دوستی» وجود دارند نه برای تبدیل کردن جهان به مکانی بهتر بلکه برای زنده نگه‌داشتن یک فلسفه‌ی تقلیل‌گرایانه است.

خیلی خوب است که بعد از حدود یک قرن تلاش، داروینی‌ها در تلاش برای «توضیح» نوع‌دوستی همچنان در یک نظریه‌ی ناقص و بحث برانگیز گرفتار شده‌اند. اگر بنا بود آن‌ها موفق شوند، تمام جهان استثناگرایی انسانی را با خود به سیاه‌چاله‌ی هبوط می‌بردند.

یک جایگزین عاشقانه: طراحی هوشمند

به جای تنزل دادن انسان‌ها در سطح بوبون‌ها و مورچه‌ها، طراحی هوشمندانه می‌تواند جایگاه همه‌ی موجودات را به عنوان بازیگرانی هدفمند و طراحی شده در این جهان پر از عجایب تعیین کند؛ جایی که حقیقت، عشق و خلاقیت مفاهیمی واقعی و خوبند نه صرفا توهماتی پوچ. حال پیش بروید و استثنا باشید.

 

منبع:

https://evolutionnews.org/2021/01/how-to-destroy-love-with-darwinism

 

[۱] altruism

[۲] W. D. Hamilton

[۳] allele، یکی از دو یا چند نسخه‌ی ژن واحدی است که در محل همان ژن در کروموزم قرار دارد.

[۴] Phenotypic، مجموعه‌ای از خصوصیات مشاهده‌پذیر یک فرد که محصول اندرکنش نوع ژن او با محیط است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا