زندگی بعد از تقریبا مردن
امی پتورل/ ترجمه: فریدون امام‌زاده

چه‌گونه نگاهی گذرا به آن دنیا باعث تغییرکسانی می شود که برمی‌گردند

امی پتورل[۱]/ مجله‌ی دیسکاور[۲] / مه ۲۰۱۶

 

بعدازظهرآفتابی یکی از روزهای آوریل سال ۲۰۱۳، وقتی پدرم بعد ازکارش داشت با اتومبیل به خانه برمی گشت، مرد ۲۶ ساله ای با یک تویوتا کَمری ازپهلو با او تصادف کرد. اتومبیل کادیلاک پدرم دراثرشدت تصادف به پهلو روی دیوارآجری محافظ کنارجاده افتاد، به طوری که گروه نجات برای بیرون آوردن او مجبورشدند دراتومبیل را اره کنند.

چندساعت بعد، وقتی پدرم را دیدم، هشیاربود ولی چیزی از تصادف به یاد نمی‌آورد. فشارخون او به حدی پایین بود که پزشکان به زحمت می‌توانستند ضربان نبض او را تشخیص دهند. فکرمی‌کردند دارند او را از دست می‌دهند ،اما بعد چیزعجیبی اتفاق افتاد.

صبح فردای آن روزپدرم گفت: «وقتی پرستارها سعی می‌کردند رگی از من پیدا کنند تا خون به من تزریق کنند، احساس کردم دارم لیزمی‌خورم و می‌افتم. ناگهان درسکوت اسرارآمیزی فرو رفتم. هیچ صدایی مطلقا به گوش نمی‌رسید. خودم را روی تخت بیمارستان می دیدم، بعد ازآن شبح بی شکلی ازدیوارگذشت. نمی‌توانم توضیح دهم چه چیزی و چرا اتفاق افتاد، ولی ازآن لحظه به بعد سکوت اطاق را فرا گرفت، انگار در بُعد دیگری بودم.»

از این دست «تجربه‌ی نزدیک به مرگ»[۳] آن قدرهایی که فکرمی‌کنید کم نیستند. دست کم پنج درصد آمریکایی‌ها ادعا می‌کنند که مرده‌اند و بعد زنده شده‌اند تا درباره‌ی آن سخن بگویند. ]در این تجربه‌ها[ بعضی یک شبح دیده‌اند، و بعضی دیگر نوری دیده‌اند که به آن‌ها اشاره کرده است. دیگران شبح عزیزان شان را دیده‌اند. فارغ ازآن چه مردم درمورد چیزهایی که درآن لحظات دیده‌اند می‌گویند، برخی کارشناسان فکرمی‌کنند تجربیات نزدیک به مرگ کسانی مانند پدرمن رویدادی خارجی نیست، بلکه تلاش بدنی است که توان خود را ازدست داده و دارد با بحرانی که روبه‌رو شده دست و پنجه نرم می‌کند.

درسکوت اسرارآمیزی فرو رفتم. هیچ صدایی مطلقا به گوش نمی رسید. خودم را روی تخت بیمارستان می دیدم، بعد ازآن شبح بی‌شکلی از دیوار گذشت.

درتحقیقی که سال ۲۰۱۲ انجام شد و نتایج آن در ژورنال بین المللی پزشکی رفتار[۴] منتشرشد، درباره‌ی علل تجربه‌ی نزدیک به مرگ توضیحات فیزیولوژیک بسیارمتعددی داده شده است؛ ازعدم توازن‌های پیغام‌رسان عصبی[۵] گرفته تا اختلال درخواب حین خواب دیدن که منجربه حرکت سریع چشم[۶] می‌شود، اما ازنظرپدرم و اشخاص دیگری که تجربه‌ای مشابه او داشته‌اند، دشوارترین موضوع درک آن چیزی است که بعد ازتجربه‌ی نزدیک به مرگ برای آن‌ها اتفاق افتاده است.

پدرم، به عنوان ریاضی دانی جدی و شیفته‌ی علم، هیچ وقت احساساتی نبوده است؛ بیش‌تراهل عمل بود تا اهل شعر، اما پس ازدست وپنجه نرم کردنش با مرگ، وقتی یک دوره‌ی سخت چند ماهه‌ی نقاهت را پشت سرگذاشت، متوجه تغییراتی دراو شدیم. او مطالعه‌ی مذهب و فلسفه را شروع کرد و حتی گاهی شعرمی گفت. به مناسبت روز ولنتاین برای من و خواهرانم توت فرنگی با روکش شکلات فرستاد، با متنی که خودش شخصا برای‌مان نوشت.

واقعی‌تر از واقعیت

من به عنوان یک روزنامه نگاراموربهداشت و سلامتی با پس زمینه‌ای ازروان‌شناسی، می‌خواستم پی ببرم آیا می‌توان به صورت علمی، احساسات جدید نازک دلی پدرم و قدردانی او را نسبت به زندگی توضیح داد؟ چه‌گونه تجربه‌ی نزدیک به مرگ او چنین اثر ماندگاری براو به جا گذاشت؟ چه‌گونه این تجربه مغز او را آن چنان سازمان‌دهی مجدد کرد که به زوایایی از روحش دست‌یابی پیدا کند که هرگز نمی‌دانست وجود داشته‌اند؟

کِوین نلسون[۷]، پژوهش‌گر و عصب‌شناس ازدانشگاه کنتاکی[۸] به من گفت کم شدن جریان خون، حتی برای چند ثانیه، یک سیگنال بحران به مغزمی فرستد. این حالت اضطراری، زنجیره‌ای از واکنش‌های شیمیایی، که مغایر واکنش «مبارزه یا فرار»[۹] نیستند، برای بقای شخص می‌فرستد که به افکار، احساسات و عواطف یک تجربه نزدیک به مرگ منجرمی شود. او می گوید: «این همان بحران جسمی و عاطفی‌ای است که به یادآوری بسیار واضح تجربیات نزدیک به مرگ تبدیل می‌شود و درعین حال باعث تغییراتی می شود که پس ازپشت سرگذاشتن آن تجربه، درادامه‌ی‌ نحوه‌ی زندگی آن‌هایی که از مرگ برگشته‌اند، وجود دارد.

نلسون می‌گوید وقتی با مرگ روبه‌رو می‌شویم، برای به یاد‌آوردن هرچیز کوچکی فشارتکاملی شدیدی وجود دارد. کسانی که ازمرگ برگشته‌اند، نیازبه یک هشدار و مغز فعال دارند تا با تهدید پیش روی خود برخورد کرده و برای مبارزه با آن در آینده آماده باشند.

بنابراین، گرچه پدرمن درسال‌های آخر دهه‌ی هفتاد زندگی خود به سرمی‌برد و معمولا آن قدر فراموش کاراست که به یاد نمی‌آورد ناهارچه خورده است، به قول استیون لوره[۱۰]عصب شناس، تجربه‌ی نزدیک به مرگ او درذهنش داغ زده شده است؛ چیزی که رمزگذاری ترجیحی نامیده می‌شود. مغزپدرمن هرتصویر، هراحساس و هرصدا را با چنان جزییاتی ضبط کرده است که به نظرمی‌رسد این خاطرات اثر خود را برهمه چیز زندگی او گذاشته است.

لوره می پذیرد که پژوهش‌گران هنوزپی نبرده‌اند «چه‌گونه مغزی که به صورت غیرعادی کار می کند، می‌تواند تجربه‌ای را که تا این اندازه عاطفی، شفاف و واقعی است، ضبط کند» اما شواهد کافی دردست دارند که تجربیات نزدیک به مرگ را واقعیتی فیزیولوژیک درنظربگیرند که به فعالیت مغز مربوط است.

در پژوهشی از سوی مجله‌ی پلاس وان[۱۱] درسال ۲۰۱۳، لوره وهمکارانش درلی‌یژ بلژیک تجربیات نزدیک به مرگ یک گروه ۲۱ نفری ازکسانی را که ازحالت اغما خارج شده بودند، با خاطرات سایروقایع مهم زندگی واقعی آن‌ها، مانند ازدواج‌ها و تولدها وهمچنین با خاطراتی که ازرؤیاها و افکارخیالی‌شان داشتند، مقایسه کردند. درکمال تعجب، آن‌ها متوجه شدند که خاطرات تجربیات نزدیک به  مرگ آزمایش‌شوندگان بسیارقوی‌ترازهرخاطره‌ی حادثه ای واقعی یا خیالی بود. لوره می‌گوید: «حتی وقتی تجربه‌ی نزدیک به مرگ ده‌ها سال پیش روی داده بود، خاطره‌ی بیمارازآن تجربه چنان زنده بود که گویا روزقبل روی داده است».

این موضوع وقتی بیش‌ترمعنا پیدا می‌کند که به اندازه‌گیری‌های الکتروآنسفالوگرافی (EEG)[۱۲] فعالیت مغزبه هنگام یادآوری یک تجربه‌ی نزدیک به مرگ نظری بیندازیم. براساس یک بررسی EEG انجام شده در سال ۲۰۱۴ که در مجله‌ی مرزهای دانش عصب بشری[۱۳] انتشاریافت، مشخص شد که خاطرات تجربه‌ی نزدیک به مرگ به صورت خاطراتی بخش بخش ذخیره می‌شوند؛ یعنی با یادآوری حوادثی که خودتان درآن حضورداشته‌اید. مانند به یاد‌آوردن این که وقتی حادثه‌ی سپتامبر ۲۰۱۱ روی داد کجا بوده‌اید، نه صرفا این واقعیت را به یادآورید که این حادثه روی داده است. همچنین دانشمندان درهمین بررسی به این نتیجه رسیدند که خاطرات هر تجربه‌ی نزدیک به مرگ، که به نظرمی رسد به دنیای دیگری تعلق دارد، دارای الگوهای الکتریکی مشابه خاطرات واقعی هستند که تفاوت قابل ملاحظه‌ای با حوادث تخیلی دارند.  پژوهش‌گران خاطرنشان کردند آن‌هایی که تجربه‌ی نزدیک به مرگ داشته‌اند، آن را «واقعی‌تر از واقعیت» توصیف می‌کنند. همه‌ی شرکت کنندگان دراین پژوهش اظهارداشتند تجربه‌ی نزدیک به مرگی که داشته‌اند قوی‌ترین، شدیدترین و مهم‌ترین تجربه‌ای بوده که در زندگی‌شان داشته‌اند.

زندگی بعد از تقریبا مردن   

تجربه‌ی نزدیک به مرگ پدرم آرامش فراگیری برای او به همراه داشت. او گفت درحالی که میان این دنیا و دنیای ناشناخته معلق بود، نیرویی به او گفت: «تو امروزنخواهی مرد»، و پدرم گفت او آماده‌ی رفتن نبود؛ او انگیزه‌های تازه‌ای برای کشف کردن داشت.

لوره می‌گوید: «مردم ازتجربه‌ی نزدیک به مرگ خود شادمان‌تربرمی‌گردند و دیگراز مرگ نمی‌ترسند. این تجربه سنگ بنای زندگی آن‌ها می‌شود».

تجربه ای که پدرم ازسرگذراند نه تنها برنحوه‌ی زندگی کردن او، بلکه بر روابط او با دیگران هم اثرگذاشت. او اکنون به طرزخاصی نسبت به غریبه‌ها مهربان است، بخشنده‌ترشده است و همیشه مشتاق کمک به کسانی است که به کمک نیازدارند. حتی دیده‌ام که به متکدیان پول می‌دهد؛ چیزی که به نظرمی‌رسید پیش از تصادفش از آن خجالت می‌کشید.

واضح است که او تنها نیست. براساس یک بررسی درسال ۲۰۱۳ که در ژورنال بین المللی پزشکی رفتارمنتشرشد، کسانی که تجربه‌ی نزدیک به مرگ داشته‌اند ازدیگران بردبارترند، به قدردانی بیش‌تری نسبت به طبیعت دست یافته‌اند و نسبت به کسانی که تجربه‌ی نزدیک به مرگ نداشته‌اند یک‌دیگر را بهتردرک می‌کنند.

علم نمی‌تواند توضیح دهد چرا پدری که مانند قهرمان مسابقات اتومبیل‌رانی رانندگی می‌کرد حالا مقالاتی درباره‌ی رانندگی ایمن و طبق مقررات می نویسد، همان‌گونه که نمی‌تواند توضیح دهد چه‌گونه کسی که با اعداد سر و کله می‌زد اکنون ترجیح می‌دهد مطالب فلسفی بنویسد. با این حال پژوهش‌ها قطعا می‌توانند در این باره که چه‌گونه تجربه‌ی نزدیک به مرگ شخصیت آدم‌ها را تغییر می‌دهد سرنخ‌هایی به ما ارایه کند. این افراد شیرین‌تر، نرم‌خوتر و متفکرتر می شوند؛ درست مانند پدر من.

منبع:

  http://discovermagazine.com/2016/may/9-a-brush-with-death

      

  1. Amy Paturel
  2. Discover magazine
  3. Near Death Experience (NDE)
  4. International Journal of Behavioral Medicine
  5. Neurotransmitter imbalances
  6. Rapid Eye Movement = REM
  7. Kevin Nelson
  8. Kentucky
  9.  Fight-or-flight، واکنشی فیزیولوژیک که در برابرحادثه‌ای زیان بار، یک حمله یا احتمال مرگ نشان داده می شود-م. 
  10. Steven Laureys
  11. پلاس‌وان، مجله‌ای علمی در مورد علوم طبیعی و پزشکی که از سال ۲۰۰۶ کتابخانه عمومی علم (Public Library of Science) آن را  منتشر می‌کند. م.
  12. electroencephalography
  13. Frontiers in Human Neuroscience

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا